جمعه, ۱۵ تیر, ۱۴۰۳ / 5 July, 2024
مجله ویستا

انگیزه‌های ابوالقاسم منصور بن حسن


انگیزه‌های ابوالقاسم منصور بن حسن

دلیری که بد نام او اشکبوس / همی برخروشید برسان کوس
بیامدکه جوید از ایران نبرد / سر هم نبرد اندر آرد به گرد
خروشید کای نامداران مرد /کدام از شما آید اندر نبرد
ز گردان ایران هم‌آورد …

دلیری که بد نام او اشکبوس / همی برخروشید برسان کوس

بیامدکه جوید از ایران نبرد / سر هم نبرد اندر آرد به گرد

خروشید کای نامداران مرد /کدام از شما آید اندر نبرد

ز گردان ایران هم‌آورد خواست / ز جولان او در جهان گرد خواست

که گردد به آورد با من درون / بدان تا برانم ازو جوی خون

چو رهام را گفتش آمد به گوش / خروشید و آمد چو دریا به جوش

بشد تیز رهام با خود و گبر / همی گرد رزم اندر آمد به ابر

برآویخت رهام با اشکبوس / برآمد زهر دو سپه بوق و کوس

کمانی که بودی زه از چرم‌شیر / به چنگ اندر آورد و آمد دلیر

بر آن نامور تیرباران گرفت / کمانش کمین سواران گرفت

جهانجوی در زیر پولاد بود / به خفتانش بر تیر چون باد بود

برآهیخت رهام گرزگران / غمی شد ز پیکار دست سران

روایت مشهور این است که ابوالقاسم منصوربن‌حسن از قریه «باژ» از قراء طابران طوس، از طبقه دهقانان بود و «دهقان» به روزگار کهن آن معنا نداشت که هر «که» را بر زمین «خیش» راند «دهقان» خوانند بلکه «دهقان» صاحب ملک را گفتندی و او را ثروتی بود به آن حد که روزگار به راحت بگذراند و محتمل است آن فقر و فاقه که پایان عمر، او را دچار آورد به «نان سختی»، حاصل قحط سال بوده باشد، وگرنه، توجه به شاعری در سی سالی که او شاهنامه را بنیان می‌نهاد، نمی‌توانسته او را دچار تنگدستی کند. به هرحال، افسانه‌ها، این چنین شکل می‌گیرند که علت‌العللی می‌تراشند برای هر قصه. القصه، شاعر، به دلیلی که ذکر آن نه به افسانه و نه به حقیقت، به کمال مشخص نیست قصد کرد که کار بر زمین مانده «دقیقی شاعر» را که مقتول عیش خود شد، در زنده‌گردانی اسطوره‌های ایرانی از زمین برگیرد و به سامان رساند و هزار بیت نیز از دقیقی در شاهنامه خود آورد که پیداست استحکام کلام دقیقی آن حد نبوده که روزگار او را از «مرگ متن» دور دارد.

مبنای کار فردوسی در شکل‌دهی «شاهنامه»، شاهنامه منثور ابومنصوری بوده که به روایت راویان اخبار، یکی از دوستان شاعر به دستش رسانده. از این همه، نمی‌توان به روایت درستی دست یافت از اصل قضایا. اغلب، در فقدان سند معتبر، «تخیل» راهگشاتر است. تخیل به ما می‌گوید که پاره‌ای از حقایق، اگر جمع آیند، وقایع، شمایلی خجسته‌تر می‌یابند. از جمله این که در دوران غزنوی، مذهب تشیع چنان درگیر بوده با غضب حکام که هیچ مُبلغی را یارای تبلیغ آشکار نبوده و شیعه بودن، به خودی خود جرم بوده است؛ با این همه، پرده‌خوانانی به شرح غزوات اسلامی می‌پرداختند و مهمترین غزوات نیز، متعلق به علی(ع) بوده و این، خشم حکام گوش به فرمان خلیفه عباسی را برمی‌انگیخت. از سویی دیگر، از آنجا که ایران زیر سیطره اعراب، از عجم بودن‌اش، اثر چندانی هویدا نبود بنابراین عقل سلیم حکم می‌کرد که ایرانیان از احیای سنن کهن استقبال کنند. پس محمود مصمم شد که بر شاعری شیعی امر کند که با شرح جنگ‌های باستانی، تنها نشانه تبلیغ آشکار تشیع را از میدان به در برد بی‌خبر از آنکه او روح اندیشه مذهبی‌اش را در این اثر خواهد دمید و شاهنامه فردوسی، شباهتی نخواهد داشت به شاهنامه ابومنصوری از لحاظ جهان‌نگری.

«تخیل» به این اندازه یاریگر ماست. در این امر شما می‌توانید آنچه را که «چهار مقاله عروضی» در خود مندرج دارد بخوانید و ببینید که چه افسانه‌اش بدانید و چه حقایق‌اش بخوانید، از حقیقت عاری است! چرا که انگیزه‌های روایت مخدوش‌اند!