یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
انسان و نسیان
انسان؛ چه واژه ی سهمگینی. آن گاه که نام و نشانمان را به فراموشی سپاردیم، واژه ی نسیان گر را برایمان برگزیدند تا بدانیم که باید انسان نبود تا بتوان فراموش نکرد. و من این بار چقدر دلم می خواهد که از میان این همه انسان روی خودم را غلط گیر بگیرم. چقدر دلم می خواهد که از داستان های انسانی خود را خط بزنم. چقدر دلم می خواهد از جنس دیگری بسازم خودم را. جنسی که قلب نداشته باشد. جنسی که مغز را به تمسخر بگیرد. جنسی که دل را خاک کند؛ تا دیگر حکم به انسان بودن ندهد. تا دیگر حکم به بیراهه رفتن ندهد. تا دیگر حکم به نابودی ندهد. جنسی که تفکیک نکند اجزایش را. جنسی که سراپایش یک وجود باشد. با هیچ گاه نتواند فراموش کند؛ نتواند انسان باشد؛ که بعدها شرمنده نشود، از آن همه غفلت. تا بعدها سرش به زیر نباشد، از آن همه بی توجهی. تا بعدها حسرت یک لحظه بازگشت را نخورد. تا...
و این بار با تمام جرأت اعتراف می کنم که انسان نبودن چقدر سخت است. چقدر دشوار است. و به قول خیلی از انسان ها چقدر دور از انسانیت است، چقدر غیرممکن است...
و من این بار برای این همه انسان متأسفم. برای این همه انسانی که به انسانیتشان می بالند. برای آن ها که حتی یک بار خود را از ستون های غیرانسانی بالا نکشیده اند تا درک کنند پوچی انسان بودن را تا بفهمند که نباید انسان بود. نباید نسیان گر بود. نباید فراموش کرد که از کجا آمدی و به کجا می روی. نباید آن قدر انسان وار بر روی خاک گام برداشت، گویی که نمی دانی خاک همان مادر توست، همان بستر توست، همان پیکر توست که در آن دمیده اند تا زندگی کنی و یاد بگیری که انسان نباشی. یاد بگیری که سراپای وجودت را تفکیک نکنی. یاد بگیری که یک رنگ باشی. که وجودت را آکنده کنی از آن که موجودیتت را به وجود آورد. یاد بگیری که تنها آن دم که سنگ جلوی پایت است، آن دم که بر سر دو راهی می مانی، آن دم که می دانی نمی توانی، که درمانده ای، تنها آن دم ها به یاد نیاوری قصه ی بودنت را و قصه ی بودنش را. باید یاد گرفت که در دل لحظات جستجو کرد. یاد گرفت که خود و اطراف به دنبالش گشت. باید یاد گرفت که فراموش نکرد. که نسیان گر نبود. که برای دمی با انسان وداع گفت؛ تا بشوی آن که او می خواهد. تا پر شوی از او. تا برای ابد در آغوش گرمش بمانی و هرمش را با تمام وجود احساس کنی و آن گاه به برای او بودنت، به در کنار او بودنت، به در او غرق بودنت، و به انسان نبودنت بنازی و افتخار کنی.
و من می خواهم از همین لحظه به بعد با انسان و نسیان گری وداع گویم.
می خواهم پر از او شوم...
زهره موحدی/ قم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست