شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
آغاز مقاومت با پرچمداری حسینی ها
● ریشه های مقاومت
اولین ناآرامیهایی که مردم بومی فلسطین با آن مواجه شدند، حمله "محمدعلی پاشا" والی حکومت عثمانی در کشور مصر بود که در فصول پیشین به آن اشاره شد.
در نهایت این غائله ،انگلستان رأساً وارد عمل شد و جای پای محکمی در فلسطین پیدا کرد(برای اطلاعات بیشتر یه فصول پیشین مراجعه کنید). به این ترتیب انگلستان برنامة خود را برای نفوذ در ارکان سیاسی و اجتماعی "فلسطین" که بیشترین سواحل با مناطق استراتژیک "مدیترانة شرقی" داشت، آغاز کرد.در این میان چه کسی می توانست منکر این مهم باشد که "بیتالمقدس" قلب فلسطین است؟
در سال ۱۸۳۸، "لرد ویسکونت پالمرستون" وزیرخارجة بریتانیا، شخصی به نام "یانگ" را به عنوان اولین نمایندة سیاسی دولت بریتانیا در "بیتالمقدس" منصوب کرد. در آن سال "فلسطین" و پایتختش "بیتالمقدس" در اشغال "محمدعلی"، والی متمرد مصر قرار داشت.
● آغاز دشمنی با "حسینی" ها
"یانگ" از بدو استقرار در "بیتالمقدس" تحریکات شدید و حساب شدهای را بر ضد بزرگان و معتمدین سنتی شهر، به ویژه "خاندان حسینی" آغاز کرد. خاندان "سادات حسینی" که نسبشان به حضرت "حسین بن علی سیدالشهدا" می رسید در میان خانوادههای متنفذ و سرشناس "بیتالمقدس"، از اهمیت ویژهای برخوردار بود. اعضای این خاندان از گذشته دور، سه منصب مهم شهر را در دست داشتند: آنان هم "شیخ الحرم" (به معنای متولی مسجدالاقصی) بودند، هم "نقیبالاشراف" (به معنی شهردار) و هم "مفتی اعظم".( "مفتی" به معنای روحانی صاحب فتوا، که در سلسله مراتب دینی اهل سنت، معادل "مجتهد" در شیعه است).
"حسینی"ها مورد علاقه و اطمینان سلاطین عثمانی بودند. در دوران اشغال فلسطین توسط "محمدعلی"، خاندان حسینی نقش اصلی را در برانگیختن و شورش مردم منطقه بر ضدّ والی شورشی مصر ایفا کردند و به این دلیل، آماج توطئه و حساسیت دستگاه محمدعلی و حامیان او قرار گرفتند. تداوم تحریکات کنسول انگلستان بر ضدّ خانوادههای متنفّذ شهر، خصوصاً "حسینی"ها، به شورش بزرگ مردم انجامید. این شورش از تابستان سال ۱۸۴۳ تا پاییز سال ۱۸۴۴ ادامه یافت و سرانجام با فشار "یانگ" و کنسول فرانسه و تبعید پنج تن از اعیان شهر، خاتمه یافت.
مورخین، شورش فوق را سرآغاز "احساسات خصمانة مردم فلسطین بر ضدّ غربیان" میدانند. پس از پایان مأموریت "یانگ" در منطقه، اینگونه تحریکات ادامه یافت. "جیمز فین" کنسول بعدی بریتانیا در "بیتالمقدس"، به پیروی از سلف خویش، همچنان بر ضدّ "خاندان حسینی" عمل میکرد. او به طور مداوم به دولت مرکزی عثمانی بر ضد ایشان شکایت میکرد و به آنان تهمت میزد. ("فین" که به عنوان یکی از دولتمردان پیشکسوت انگلیسی هوادار صهیونیزم شناخته میشود، در تاریخنگاری "اسراییل"، مورد تمجید فراوان است. "دائر?المعارف یهود" از او به عنوان "پیشاهنگ استقرار مجدد یهودیان در "ارض اسراییل" یاد میکند.)
عملکرد "یانگ" و "فین" از سر دشمنی شخصی یا رقابت محدود با "کدخدایان سنتی فلسطین" برای افزایش نفوذ سیاسی و اجتماعی نبود، بلکه سیاستی مدوّن از سوی استعمار بریتانیا برای تسلط بر منطقة شرق مدیترانه به شمار میرفت؛ چرا که ساختارهای سیاسی ریشهدار و کهن محلی و "خاندانهای کدخدامنش بومی"، بزرگترین مانع در راه اقتدار کامل استعمار غرب و سرمایهداری یهودی در این منطقة استراتژیک محسوب میشدند. در آینده خواهیم دید که تا شیرازة این خانوادهها، مخصوصاً خاندان "سادات حسینی" در فلسطین از هم نپاشید و قلع و قمع نشدند، تحقق اهداف بریتانیا و صهیونیزم، به صورت کامل میسر نشد و با حذف "حسینی"ها از "بیتالمقدس" و فلسطین، تا چند دهه، اشغالگران صهیونیست، عملاً با هیچ مشکل جدی و تهدیدآمیز در داخل اراضی اشغالی مواجه نبودند.
● حاضریم به جای دیگری برویم
شورش سالهای ۱۸۴۳ تا ۱۸۴۴ متأسفانه فاقد عمق سیاسی بود و پس از آن تا زمان ورود نظامیان انگلیسی به "بیتالمقدس"، تحرکی مؤثر بر ضدّ اشغالگران و عوامل بیگانه در فلسطین مشاهده نشد. در آن روزگار،عمدة مردم فلسطین را کشاورزان و بادیهنشینان تشکیل میدادند و تعداد افراد باسواد در این سرزمین (در خوشبینانهترین تخمینها) به زحمت شامل یک چهارم جمعیت آن میشد و به دلیل چنین بافت جمعیتی، فعالیت و تحرک سیاسی قابل توجهی در میان بومیان فلسطین وجود نداشت. با این حال، نخبگان سیاسی فلسطین، تا حدودی، خطری را که از آن با عنوان "پروژة صهیونیستی" نام برده میشد، حس میکردند، خصوصاً پس از انتشار کتاب "دولت یهود" توسط "تئودور هرتسل بخشهایی از طبقة متنفذ و معتمد فلسطینی و خصوصاً خاندان "حسینی"، نسبت به "پروژة صهیونیستی" به شدّت حسّاس شدند.
مهاجرت یهودیان از نقاط مختلف دنیا به فلسطین از اواسط قرن نوزدهم به طور محسوسی افزایش پیدا کرده بود و یهودیان از قالب یک اقلیت غیرقابل توجه به اقلیتی دردسر ساز و رقیب ساکنان بومی تبدیل میشدند. به تاریخ ۲۴ ژوئن سال ۱۸۹۱، جمع زیادی از شخصیتهای برجستة بیتالمقدس شکایتنامهای به دربار سلطان عثمانی ارسال داشته و از ایجاد رقابت اقتصادی ناسالم در بازار، به دلیل رشد کمّی مهاجران گله کردند و خواستار ممنوعیت مهاجرت یهود و خرید زمین از سوی آنها شدند.
در سال ۱۸۹۷، "محمدطاهر الحسینی"، مفتی وقت بیتالمقدس، کمیتهای را برای بررسی "راهکارهای صهیونیستها در جهت تصاحب اراضی فلسطین" تشکیل داد. مدتی بعد با انتشار خبر تشکیل "اولین کنگرة جهانی صهیونیزم" در شهر "بال" (واقع در سوئیس)، حساسیتها وسعت بیشتری پیدا کرد و فضایی از عدم اعتماد و نفرت میان فلسطینیان و مهاجران یهودی در فلسطین ایجاد شد. حتی سلطان عثمانی (عبدالحمید) در واکنش به این کنگره، هیأتی متشکل از معتمدین خود را برای نظارت بیشتر بر بیتالمقدس به این شهر اعزام کرد. این وضعیت به قدری برای جنبش نوپای صهیونیزم وحشتآور بود که "تئودور هرتسل" رهبر این جنبش شخصا در ۱۹ مارس سال ۱۸۹۹ در نامهای به شهردار بیتالمقدس، تلاش کرد تا از نگرانیهای اعراب بکاهد و تلویحاً اعلام کرد، صهیونیستها حاضرند در صورتی که در فلسطین مورد استقبال قرار نگیرند، به جای دیگری بروند.
اما تداوم مهاجرت یهودیان و ناتوانی دولت عثمانی از عدم ورود و استقرار آنان در فلسطین ادامه پیدا کرد. عمدة این مهاجران در منطقة "طبریه" و "یافا" مستقر شدند و طبیعی بود که با ادامة این روند، میان آنان و کشاورزان فلسطینی برخورد بهوجود آید.
● اولین تنش ها میان بومیان و مهاجران
تنش میان "شهرکنشینان صهیونیست" ساکن در "طبریه" با "کشاورزان فلسطین?" در تابستان سال ۱۹۰۴ به شدت بالا گرفت. در ۱۶ مارس ۱۹۰۸ میان مهاجران صهیونیست و فلسطینیان در شهر "یافا" درگیری به وجود آمد که به سرعت به شورشی خشمآلود اما محدود علیه یهودیان "یافا" منجر شد و با قتل یک فلسطینی و مجروح شدن ۱۳ یهودی همراه بود. این شورش، اولین "واکنش قیامگونة" مردم فلسطین علیه "پروژة صهیونیستی" در قرن بیستم محسوب میشود. تا این تاریخ، مبارزات ضدصهیونیستی فلسطینیها به شدت پراکنده و غیرمنسجم بود. اما پس از آن، شکل جدیدی به خود گرفت. در این مرحله، مطبوعات، پرچمدار مبارزات اعراب فلسطینی شدند. دو روزنامة "الکرمل" در حیفا و "فلسطین" در یافا نقش عمدهای در این دوران ایفا میکردند. کانونهای سیاسی فلسطینی در این دوره، بر مبارزه با "پروژة صهیونیستی" تمرکز داشتند و این در حالی بود که سایر مناطق عربی، بر طبل استقلال اعراب از عثمانی میکوبیدند و جنبش ناسیونالیزم افراطی عربی را گسترش میدادند؛ اما اعراب فلسطینی، به دلیل هراس از تسلط صهیونیستها بر فلسطین در صورت عدم حضور حاکمیت عثمانی، به هیچوجه خواهان جدایی از دولت عثمانی نبودند. نمایندگان شهرهای فلسطینی در پارلمان عثمانی هم خواهان حفظ وحدت امپراتوری عثمانی بودند و با مبارزات "اعراب استقلالطلب" علیه عثمانی به شدت مخالفت میکردند.
در آستانة انتخابات سال ۱۹۱۴ پارلمان عثمانی، در فلسطین، مبارزات ضدصهیونیستی به سیاست اصلی جذب آرای انتخاباتی تبدیل شده بود و تمامی نامزدها، "افشای خطر صهیونیزم" و "جنگ علیه واگذاری اراضی فلسطینیان به مهاجران یهودی" را، برنامة اصلی خود اعلام میکردند. این در حالی بود که در همین ایام "حسین شریف مکه" و پسرانش در تدارک طغیانی خانمانبرانداز علیه دولت عثمانی بودند .
"حسین و پسرانش" همانگونه که در فصول پیشین ذکر شد با نظارت و حتی فرماندهی مستقیم نمایندة بریتانیا به نام "توماس ادوارد لورنس" به تشکیل ارتشی از اعراب با نام "ارتش متحد عربی" دست زدند و به تاریخ ۹ ژوئن سال ۱۹۱۶درست در بحبوحة جنگ اول جهانی که عثمانی به شدت مشغول جنگ در اروپا و همچنین نیازمند کمک اتباع خود بود، از پشت به آن حمله کردند. البته سایر سرزمینهای عربی، هیچ مقاومتی در برابر این شورش تجزیهطلبانه از خود نشان ندادند و حتی به آن کمک هم کردند.
از مدتها پیش، سیاستهای غلط عثمانی و تحریکات ضدعربی "کمیتة اتحاد و ترقی" عامة مردم عرب را نسبت به عثمانی بیمیل و حتی متنفّر کرده بود. اما فلسطینیان، در تمامی این دوران به دلیل بیم از "پروژة صهیونیستی" -که روز به روز بر ابعاد آن افزوده میشد- بر سیاست "وحدتخواهی" خود پافشاری کردند. به همین دلیل است که کمترین همراهی و پشتیبانی مادی و معنوی از "جنبش تجزیهطلبانة شریف حسین و پسرانش" از سوی فلسطین صورت گرفت.
سرانجام در سالهای پایانی جنگ اول جهان?، فلسطینیها حفظ و بقای امپراتوری عثمانی را غیرممکن دانسته و تمامی امیدها به "وحدت با عثمانی" برای مقابله با صهیونیستها، ناامید شد. به ناچار تنها تکیهگاه باقی مانده برای فلسطینیان، "استقلالطلبان عرب" و دوست و پشتیبان آنان، یعنی "دولت بریتانیای کبیر" بود. البته "انتشار اعلامیة بالفور" در نوامبر سال ۱۹۱۷ (یک ماه پیش از ورود ارتش بریتانیا به فلسطین) طبیعتا باید ضربة شدیدی را بر اعتماد اعراب به انگلستان وارد میکرد؛ اما عدم وجود رسانههای جمعی فراگیر که به سرعت، عموم مردم را از عمق فاجعه مطلع کند، از یک طرف و برقراری وضعیت جنگی در فلسطین که مانع از انتشار عادی مطبوعات در میان نخبگان این منطقه بود، از سوی دیگر، باعث شد تا مدتها مردم و بخش عمدة نخبگان فلسطین به طور دقیق نسبت به خطری که لحظه به لحظه به آنان نزدیک میشد، هوشیار نباشند. البته بیسوادی حدود ۷۵ درصد مردم را نیز باید به این دلایل افزود.
در همین فضا بود که "ارتش متحد عربی" به فرماندهی "فیصل"، فرزند شریف حسین، در ژوئن ۱۹۱۷ میلادی وارد "بندر عقبه" جنوبیترین شهر اردن فعلی، شد و به قصد تصرف "دمشق" پیشروی خود را آغاز کرد. تا این مرحله، همکاری "استقلالطلبان عرب" و "متفقین" (انگلیس، فرانسه، روسیه و ایتالیا) علنی نبود، اما از این پس، رسماً جبهة واحدی تشکیل شد و "ارتش متحد عربی" به عنوان "جناح راست سپاه متفقین" مشغول نبرد با عثمانی شد. "جناح چپ سپاه متفقین" هم به فرماندهی ژنرال انگلیسی "ادموند آلن بی"، از مصر به طرف فلسطین حرکت کرد. ارتش انگلستان، از "صحرای سینا" گذشت، "غزه" را پس از جنگ سختی اشغال نمود، و پس از آن "الخلیل"، "یافا" و "بیتلحم" را تصرف کرد. سرانجام در نهم دسامبر ۱۹۱۷، با تسلیم نیروهای عثمانی مدافع "بیتالمقدس"، این شهر پس از هشت قرن، بار دیگر به تصرف لشکریان صلیبی درآمد. البته مردم شهر در آن زمان، نظامیان انگلیسی را به چشم اشغالگران صلیبی نگاه نمیکردند. تصور عمومی این بود که نظامیان انگلیسی برای پشتیبانی از "استقلالطلبان عرب" وارد منطقه شدهاند و دوستان "ارتش متحد عربی" هستند. بنابراین تعجبی نخواهد داشت اگر بدانیم که ارتش بریتانیا در میان ابراز احساسات مردمی وارد "بیتالمقدس" شد. دو روز بعد، منطقة "القلعه" واقع در "بیتالمقدس" با حضور هزاران تن از مردم، شاهد سخنرانی معروف ژنرال "آلن بی" بود که طی آن، وی پایان تسلط دولت عثمانی را بر "اورشلیم" اعلام کرد. "آلن بی" سخنرانی خود را با جملهای به پایان برد، که به دلیل فضای هیجانآلود عمومی، زیاد مورد توجه قرار نگرفت؛ اما در تاریخ، به ثبت رسید. جملهای که اگر صاحب گوشهای شنوا و حساسی آن را میشنید، به یقین دیگر به این ژنرال متکبّر و نظامیان تحت فرمانش به عنوان "منجیان عرب" نمینگریست. او به صراحت گفت: "امروز جنگهای صلیبی پایان یافت."
البته بیانصافی است اگر به عکسالعمل شیخ "کامل الحسینی" (مفتی وقت بیت المقدس) که در آن مراسم حاضر بود اشاره نکنیم. وی با شنیدن این جملة ژنرال انگلیسی، محل سخنرانی را به اعتراض ترک کرد. گرچه این واکنش بسیار تندی به نظر نمیآید؛ اما در زمانی که ستایش و تملّق بریتانیا به عنوان "منجی اعراب" امری رایج بود، عملی "شجاعانه" محسوب میشود.
● پایین کشیدن پرچم انقلابیون عرب!
حدود ده ماه پس از سقوط "بیتالمقدس" به دست "آلنبی"، جناح راست سپاه متفقین، به فرماندهی "فیصل" در اول اکتبر سال ۱۹۱۸، وارد "دمشق" شد و طی چند روز بعد با تصرف سایر نقاط سوریه، تمامی سرزمینهایی که در اسناد تاریخی با نام "شام" یا "شامات" شناخته میشد، از کنترل عثمانی خارج شد و "فیصل" با هماهنگی "آلن بی" و در واقع با دستور او یک حکومت موقت عربی در ایالت عربی آزاد شده، از بندر "عقبه" تا شهر "حلب"، تشکیل داد و تعیین سرنوشت کلی این مناطق، به "کنفرانس صلح پاریس" موکول شد. در حماقت (شاید هم خیانت) رهبران استقلالطلب عرب ("شریف حسین" و فرزندانش) همین بس که علیرغم مشاهدة نشانههای آشکار نقشههای انگلستان مبنی بر خُلف وعدة برقراری "خلافت عربی - اسلامی"، همچنان برای تحقق این سودای جاهطلبانه، دست به دامان استعمارگر پیر میشدند.
موارد واضحی چون افشای قرارداد استعماری "سایکس - پیکو" و صدور "اعلامیة بالفور" و حتی پایین کشیده شدن پرچم "ارتش متحد عربی" در بیروت توسط ژنرال "آلن بی" نتوانست حساسیت اعراب را به صورت مؤثر برانگیزد. البته در هر سه مورد، "شریف حسین" و پسرانش از انگلستان خواستار توضیح شدند؛ اما تنها به دریافت پاسخهایی در قالب تلگرافهای دو پهلو و مبهم از طرف مقامات انگلیسی، اکتفا کردند.
در این میان حادثة پایین کشیدن پرچم "استقلالطلبان عرب" توسط ژنرال "آلنبی" در بیروت، شورش برخی فرماندهان "ارتش متحد عربی" را به دنبال داشت و می رفت که به بلوایی بزرگ تبدیل شود و همزمان شایعة تسلط فرانسه بر سوریه هم، به این بحران دامن زد. کار به جایی رسید که "فیصل" مجبور شد به خاطر این عمل به "آلنبی" اعتراض کرده و اعلام کند که:"نمیتواند نیروهای تحت فرمان خود را کنترل کند؛ مگر آن که مقاصد متفقین در مورد سوریه، لبنان و عراق صراحتاً اعلام شود" با وخیمتر شدن اوضاع، انگلستان و فرانسه در ۷ نوامبر سال ۱۹۱۸، اعلامیة مشترکی صادر کردند که تأثیر عمدهای به جای گذاشت و ظرف چند روز، اوضاع را آرام کرد. در اعلامیة مذکور ذکر شده بود که هدف فرانسه و انگلستان، رهایی اعراب از ستم ترکهاست و این دو کشور، از تأسیس حکومتهای ملی براساس انتخابات آزاد در سوریه، لبنان و عراق حمایت میکنند. صدور این اعلامیه، خشم فلسطینیها را برانگیخت؛ زیرا در آن، هیچ ذکری از فلسطین به میان نیامده بود. رهبران جامعة مسلمان که در فلسطین که چند روز قبل با برگزاری مراسم تحریکآمیز سالگرد "صدور اعلامیة بالفور" از جانب یهودیان مواجه شده و شدیداً نگران بودند، به عمدی بودن حذف نام فلسطین از اعلامیة مشترک ۷ نوامبر پی بردند و روز بعد به فرماندار نظامی بیتالمقدس، ژنرال انگلیسی "استورس" اعتراض کردند. رهبران جامعة فلسطینی از فرماندار نظامی انگلیسی خواستند که صراحتاً پاسخ دهد، آیا فلسطین بخشی از سوریه هست یا خیر؟ اگر هست، پس چرا اعلامیه خطاب به آنان صادر نشده است؟ طبیعی بود که "ژنرال استورس" جواب روشنی به آنان ندهد. به این ترتیب روز بعد، سران جوامع مسلمان و مسیحی در بیتالمقدس گرد آمده و خواستار اتحاد با شریف حسین و پسرانش شدند. این تنها راه نجات از یوغ استعمار انگلستان به حساب میآمد.
● آغاز تسلسل کنگره ها
در فوریة سال ۱۹۱۹ در واکنش به اعمال تحریکآمیز دولتهای انگلیس و فرانسه، اولین "کنگرة سراسری فلسطین" با همت احزاب و جمعیتهای معتبر و صاحب نفوذ فلسطینی در شهر بیتالمقدس تشکیل شد. این کنگره که در آن ۳۰ نماینده از شهرهای مختلف فلسطین شرکت داشتند باید دربارة آینده فلسطین پیشنهادات خود را ارائه میداد و قرار بود این پیشنهادات، در قالب قطعنامة نهایی کنگره، تدوین شده و توسط هیأتی به "فیصل" تقدیم شود تا از آن در "کنفرانس صلح پاریس" به عنوان سندی معتبر استفاده کند. در ۲۵ فوریه، قعطنامة پایانی با این مضمون به تصویب رسید که "فلسطین، خود را قسمتی از سوریة عربی و دعاوی فرانسه را نسبت به خود فاقد اعتبار میداند." همچنین در این قعطنامه از "انگلستان" به عنوان "دولت دوست" خواسته شده بود که برای حفظ پیوستگی میان فلسطین و سوریه همکاری کند. "هربرت ساموئل" اجازه نداد که هیأت تعیین شده از سوی "کنگرة سراسری فلسطین" به پاریس رفته و در کنار "فیصل" در "کنفرانس صلح" حاضر شود. فلسطینیان، ناچار قطعنامة خود را با پست به دست "فیصل" رساندند. اما "فیصل" در سخنرانی و مذکراتی آتی خود، هیچ اشارهای به این سند نکرد، زیرا همانطور که پیشتر اشاره شد ،وی در اوایل ماه ژانویه، با رئیس هیأت نمایندگی صهیونیستها (حیم وایزمن) بر سر حذف فلسطین از ایالات عربی مورد ادعای خود به توافقی پنهانی رسیده بود. "فیصل" سادهلوحانه فکر میکرد با این توافق، تنها مانع "حسین شریف مکه" برای برقراری "خلافت عربی- اسلامی" بر سراسر قلمرو عربی (به استثنای فلسطین) برطرف خواهد شد.
محمدعلی صمدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست