پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

جلوه هایی از ضرب المثل


جلوه هایی از ضرب المثل

یکی از مظاهر فرهنگ و تمدن و حتی ادبیات هر کشوری امثال و حکم و کلمات قصار و پرمغزی است که از دهان بزرگان علم و ادب و یا مردم عامی آن سرزمین جوشیده است

یکی از مظاهر فرهنگ و تمدن و حتی ادبیات هر کشوری امثال و حکم و کلمات قصار و پرمغزی است که از دهان بزرگان علم و ادب و یا مردم عامی آن سرزمین جوشیده است. در زبان گسترده و کهن ما نیز هزاران مثل و سخن نغز وجود دارد که هر کدام دارای یک جهان ذوق و اندیشه و ملاحت و حسن تعبیر در ادای مقصود است؛ ارسطو در این باره معتقد است که امثال و حکم در حکم خوشه های حکمت باستانی است که در پرتو ایجاز، درستی و صواب از خطر نابودی برکنار مانده است.

طی سال های گذشته دانشمندان ممالک غربی ضرب المثل ها را از لحاظ جامعه شناسی و زبان شناسی مورد بررسی قرارداده و برای این رشته «مثل شناسی» را انتخاب کرده اند همان که به عنوان رکن مهم ادب و فرهنگ هر ملتی محسوب می گردد.

آن چه در زبان فارسی ما به عنوان ضرب المثل رایج شده از چند حالت خارج نیست مانند:

الف) مصراعی از بیت، دو بیتی، ترانه، رباعی و... به عنوان مثال: رنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیر؛ تهی پای رفتن به از کفش تنگ؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست؛ به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است...

ب) گاهی مثل ها به صورت یک عبارت نثر بیان می شود: یکی را توی ده راهش نمی دادند سراغ کدخدا را می گرفت؛ تا تنور گرم است نان را در بیار؛ این همه چمچه زدی حلوات کو؛ از همان راهی که آمده بودی؛ برگرد...

پ) گاهی مثل ها به صورت سخن نغز و نیکو و کلام ادبی آورده می شود تا سبب شادی، شعف، سرور و حتی به صورت طنز با ریشخند و مسخره کردن همراه می شود؛ مثلا از یک ضرب المثل در مایه های دوگانه لطیفه و طنز انتقادی استفاده می شود؛ از دوستی که مسخره است و خیرش به کسی نمی رسد می خواهیم که در موردی به ما کمک کند او در جواب می گوید: سر چه ارزشی دارد، جان بخواه کدام نامردی است که بدهد؛ ولی دوست انسان دوستی در پاسخ می گوید: «روی چشمم، سرم فدای قدم دوست، از تو به یک اشاره از ما به سردویدن...»

در میان تمام آثار ادبیات عامه هرگروه و ملت، ضرب المثل ها مبین شخصیت و ویژگی های روحی آن گروه یا ملت است. مجازها، کنایه ها و استعاره های بی شماری که در مثل ها به کار رفته به منزله اسباب و ابزارهایی است که هر قوم و ملتی احساسات و نمایش ها خود را اعم از کمدی و درام و تراژدی در آن به روی صحنه می آورد و با صداقت تمام و به طور ناخودآگاه، معتقدات، خرافات و سنت ها و هر چه را به آن ایمان دارد؛ در همین امثال و حکم منعکس می کند.

طنز و ضرب المثل: طنز و ضرب المثل هر دو در قالب نثر ساده وکوتاه و اغلب عامیانه و در ابیاتی مختصر از قعر فرهنگ مردم بیرون آمده اند و اصیل ترین و دل چسب ترین رکن از ارکان این فرهنگ دیرینه می باشد. لازم به ذکر است که ضرب المثل ها هر کدام دارای سابقه ای تاریخی هستند و در رابطه با حادثه ای اجتماعی و برخورد و گفت وگو بین دو یا چند نفر به شکلی فراگیر بیان شده اند و در اعماق فرهنگ مردم جای گرفته است. ضرب المثل ها بیان کننده شادی، سرور، درد، رنج، پند، امر، نهی، آموزش و دقت در تصمیم گیری و نکته های قابل توجه دیگر هستند و به همین دلیل دهان به دهان و سینه به سینه می گردند و اغلب اشکال مشابهی دارند و قابل باور هم می شوند و این بدان علت است که ضرب المثل ها خود بیان کننده شناختی فرهنگی متکی بر تجربه در رویداد می باشند و اگر به معنای «التجربه فوق العلم» پی ببریم به اهمیت این مایه های فرهنگی جامعه پی خواهیم برد و جا دارد که بگوییم ضرب المثل ها در میان مردم و از زندگانی مردم پدید می آید و با مردم پیوند ناگسستنی دارد. این جملات کوتاه زاییده اندیشه و دانش مردم ساده و میراثی از غنای معنوی نسل های گذشته است که دست به دست و زبان به زبان به آیندگان می رسد و آنان را با آمال و آرزوها، غم و شادی، عشق و نفرت آشنا می سازد.

و به همین دلیل زبان شیرین فارسی به علت نکته سنجی ها، باریک بینی ها و طبع بذله گوی گویندگان پارسی، یکی از غنی ترین و پربارترین مرجع امثال وحکم است. شاید کم تر شاعر معروفی را سراغ داشته باشیم که در سخنان منظوم و حتی منثور خود مقداری از این ضرب المثل ها را به کار نبرده باشد.

جای شک و تردید نیست که محاوره های عامیانه و سخنان مکتوب ادبی (نظم و نثر) تاثیر متقابلی در یکدیگر دارند. بسیاری از ابیات شاعران معروف جزء گفتار مردم شده و برخی از آن ها به صورت مثل درآمده و چه بسا برخی از شاعران هم ضرب المثل های عامیانه را با مهارت خاص به نظم در آورده اند و باعث شیرینی گفتار خود شده اند.

شاید یکی از سؤالات مهمی که در مورد ضرب المثل می شود این باشد که آیا ضرب المثل ها ریشه تاریخی دارند و به موضوع خاصی ارتباط دارند؟ پاسخ این سؤال مثبت است چرا که بسیاری از این گونه مثل ها ریشه باستانی و تاریخی دارند؛ در زیر نمونه هایی از این مثل ها و ریشه تاریخی شان را بیان می کنیم:

▪ ماست ها را کیسه کردن: کنایه از جا خوردن از ترس غلاف کردن و عقب نشینی نمودن است. مثلاً: بچه های شلوغ کلاس با آمدن ناظم ماست ها را کیسه کردند.

ـ ریشه تاریخی: در اواخر دوره ناصرالدین شاه که گرانی و ناامنی و هرج و مرج همه جا را فرا گرفته بود به خیال این که مردی ستمگر و زورگو می تواند مشکلات را برطرف کند مختار السلطنه را به حکومت تهران انتخاب کردند. او گداها را جمع آوری کرد و گوش متخلفان را به درخت نارون میخکوب کرد و ماست فروشان را از گران فروشی برحذر می کرد روزی با قیافه ناشناخته به ماست فروشی رفت و ماست خواست صاحب مغازه گفت: چه جور ماستی می خواهی؟ او پرسید: مگر چند جور ماست دارید؟ و بقال گفت: دو جور یک جور آن را تا قبل از حکومت مختارالسطنه به هر قیمتی که می خواستیم می فروختیم و در آن دخل و تصرفی نبود و نوع دیگر همین دوغ است که می بینید. مختار السلطنه با ماست فروش برخورد بدی کرد و جریمه اش کردند ماست فروش ها باشنیدن این خبر ماست های آب زده را کیسه کردند و با ماست های سالم و دست نخورده یکجا فروختند.

▪ اگر آب در نمی آد، نان که در می آد.

ـ ریشه تاریخی: درباره حاجی میرزا آغاسی صدراعظم محمدشاه قاجار دو چیز بیش از همه مورد توجه و گفت وگوی مردم بود: یکی حفر قنات و دیگری افزایش توپ جنگی. او هر وقت فرصتی می یافت به سراغ چاه کنان می رفت و آن ها را تشویق می کرد. روزی از یکی از چاه کنان کیفیت کار را پرسید او با غرغر گفت: آقا به آب نمی رسد. هفته دیگر مجدداً همین جمله تکرار شد. چند روز بعد که حاجی به سراغ آن ها رفت دید که باز هم غرغر می کند که به آب نمی رسیم. حاجی با شدت گفت: اگر برای من آب در نمی آد، برای تو که نان در می آد. کارت را بکن.

▪ باج به شغال دادن: زمانی است که زورگویی بخواهد به زور چیزی بگیرد در این صورت به کار می رود.

ـ ریشه تاریخی: کشاورزان و مالکان نائین واردستان فصل تابستان و رسیدن انگور، اگر گوسفندی را ذبح می کردند احشاء آن را جمع می کردند و در مجرای آب قرار می دادند تا شغالان با خوردن آن ها سیر شوند و از خوردن انگورها بازمانند. این ضرب المثل از فرهنگ مردم آن دیار زبان زد شده است.

می بینیم که دانش عوام در ادبیات فارسی جایگاهی مخصوص، محکم، ریشه دار و استوار دارد. ادبیات منثور و منظوم ما سرشار از فرهنگ عامه و فرهنگ توده مردم است.

محمدرضا پاشایی