سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

تاریخ در چهره بازیگران نشسته است


تاریخ در چهره بازیگران نشسته است

نگاهی به مجموعه تلویزیونی «سال های مشروطه» ساخته محمدرضا ورزی

● یک: تطابق «روش ساخت» با «زمان‌محوری» نام اثر

از همان آغاز تاریخی‌سازی در سینمای ایران، دوران قاجار دارای جذابیت‌های منحصر به فردی نسبت به دیگر دوره‌های تاریخی بوده است.

خب، ممکن است مهم ترین دلیلش نزدیکی این دوره به روزگار معاصر نباشد اما به هرحال دلیل مهمی است، هم به دلیل زنده بودن خاطره آدم‌های دخیل در این دوره و هم نقش مهمش در تحولات تاریخ معاصر، بعد با آغاز به کار تلویزیون ملی ایران، این رویکرد سینمایی، راه به تلویزیون هم کشید که مهم‌ترین جلوه‌هایش «سلطان صاحبقران» زنده‌یاد علی حاتمی بود که اوایل دهه پنجاه ساخته شد و پس از آن «هزاردستان» که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، توسط حاتمی به سرانجام رسید.

در دهه شصت، تلویزیون و سینمای ایران، با علاقه بسیار به این دوره پرداختند طوری که لااقل سه، چهارسالی معنای «تاریخی‌سازی» در سینما و تلویزیون ما معادل «دوران قاجارسازی» بود و اگر هم قرار بود نقبی به دوره بعدش بزنند دقیقاً تا جایی این نقب پیش می‌رفت که رضامیرپنج دربار احمدشاه، بدل می‌شد به «برتخت نشسته ای نو»! تبحر سینما و تلویزیون ایران در پرداختن به این دوره، البته ریشه در شگردهای روایی و تصویری حاتمی دارد.

او روایتی از دوره قاجار را به نمایش گذاشت که پس از سال‌ها، هنوز منشأ رویکردهایی تازه به آن است و البته نباید از یاد برد که روایت او، روایتی کاملاً تاریخی نبوده او تاریخ را مطابق با خواسته های ادبی و هنری خود ارائه می‌داد و آثاری که پس از او و مثلاً در مورد پنجاه سال «روزگار ناصری» ساخته شدند بسیاری از تغییرات شخصیتی، وضعیتی و زمانی و مکانی حاتمی را سرمشق قرار دادند پس ما هنوز با «تاریخی از جنس دیگر» روبه‌روییم. در قاب کوچک تلویزیون یا قاب بزرگ سینمای خود «سال‌های مشروطه»ی محمدرضا ورزی از این قاعده مستثنی نیست گرچه به نظر می‌رسد نام این مجموعه اشاره دارد به قضایای پس از روزگار ناصری اما «ورزی» قصه را به خیلی قبل‌تر آورده تا تصویر جامع‌تری از بستر رویدادهای بعدی ارائه دهد و از این نظر تاحدی وامدار حاتمی است که همیشه کمی قبل و کمی بعد قضایای اصلی را می‌گفت و این شیوه‌ای بود که از روایات مردمی، که سینه به سینه به ما و به او رسیده بودند آموخته بود.

شیوه بیانی «ورزی» در جایگاه نویسنده متن، مبتنی بر خرد کردن «زمان روایت» است و در این حوزه مطابق با شیوه کلاسیک حاتمی عمل نکرده که «بازگشت به گذشته» را نه برای عدول از «روایت خطی» که به عنوان یک «شگرد» در دل چنین روایتی به کار می‌گرفت. «زمان» در «سال‌های مشروطه» دائماً در حال تغییر است و به نظر می‌رسد محور قرار گرفتن زمان در این روایت، با نام مجموعه ارتباطی ساختاری برقرار کرده، همچنین «ورزی» در جایگاه کارگردان، با مدیر تصویربرداری‌اش فرشید خالقی به این توافق و تعامل رسیده که رفتار دوربین کاهلانه نباشد و همین سرعت بخشی به حرکت دوربین، زمان بیشتری را به خرده روایات اختصاص داده و بسامد «فشرده‌سازی» را در مجموعه بالا برده. اینها تفاوت‌های مثبت این مجموعه است با فیلم‌ها و مجموعه‌هایی اینچنینی درباره این دوره تاریخی و سیمایی تازه‌تر به آن بخشیده که نظر «مخاطب خاص» را به خود جلب می‌کند. با این همه مشکلاتی نیز در کار است هم در متن هم در نگرش کارگردان به حوزه کاری خودش که می‌توانست نباشد اما هست.

● دو: نوگرایی یا عدم تعامل با نشانه‌ها؟

وقتی کارگردانی تصمیم می‌گیرد در حوزه‌ای که دیگران هم آن را آزموده‌اند و خوب هم آزموده‌اند، دست به نوگرایی بزند بخشی از آن نوگرایی می‌تواند در مجموعه عواملی که جزو اختیارات اوست معنا شود اما بخشی دیگر که اتفاقاً بخش مهمی هم هست حاصل تعامل نوگرایی او با مجموعه عواملی است که جزو اختیارات او نیست مثلاً نشانه‌شناسی آن حوزه که حاصل رویکردهای کارگردانان پیش از او، معماری مکان، طراحی لباس‌ها، کنش شخصیت‌های «آن زمانی»، «زبان» به کار گرفته شده در آثار پیشین، «زبان» آن دوره تاریخی، حوادثی که در حافظه جمعی ثبت شده، یا رویکردهای تاریخ‌نویسان معاصر است، بنابراین هنگامی که بازیگری لباس امیرکبیر را به تن می‌کند و در کاخ‌های قجری قدم می‌زند و سخن می‌گوید، اگر نوگرایی کارگردان نتواند آن بازیگر و کلام و رفتار وی را با آن نشانه‌ها به تعامل وادارد، «نوگرایی» بدل خواهد شد به «ساختارگریزی»، در «سال‌های مشروطه». این عدم تعامل با نشانه‌شناسی این دوره تاریخی به وضوح نمایان است بگذارید اسمش را بگذاریم «شکست ریتم» یا «هارمونی ستیزی» در نماها (چه در هماهنگی اجزای نماها با یکدیگر و چه در هماهنگی نماها باهم) و این، حاصل روند نوسازی شخصیت‌هاست مثلاً تغییر رفتار و گفتار امیرکبیر از یک سیاستمدار قجری به یک سیاستمدار معاصر، همچنان که «مهدعلیا» انگار آدمی‌است متعلق به دهه هشتاد شمسی، کلاً بازیگران این مجموعه نه در کلام خود و نه در رفتار خود شباهتی ندارند با آنچه که از شخصیت واقعی – تاریخی آنها در حافظه جمعی ثبت شده است.

در مجموعه تلویزیونی «امیرکبیر» که متعلق به دهه شصت است، این مشکل به مراتب کمتر بود لااقل «زبان» به کار گرفته شده در گفت‌وگوها، شکل‌گیری انگیزه‌ها و در نهایت تبیین رفتارها، با آنچه که در حافظه جمعی ما و نشانه‌شناسی دوره قاجار، ثبت و ضبط است فاصله کمی داشت، گرچه نمی‌توان منکر این واقعیت شد که ساخته «ورزی» نسبت به آن مجموعه، سینمایی‌تر است اما مخاطبان یک اثر تاریخی، در نخستین مواجهه خود با آن، طالب اثری تاریخی‌اند که در آن دوره خاص، باورپذیر به نظر رسد.

این تعامل‌گریزی «ورزی» نسبت به دوره مورد نظر، باعث شده که ما شاهد آدم های معاصری باشیم که لباس آن دوره را به تن کرده‌اند و البته با لباس‌های خود و معماری اطراف شان یکی نشده‌اند. «لباس»، فقط پوششی نیست که بر اندام یک فرد می‌نشیند، بلکه به او هویت نیز می‌بخشد اگر فرد بتواند آن هویت را به باور ذهنی خود بدل کند. به همین دلیل است آدم‌هایی را که روبه‌روی رستوران‌های سنتی و در لباسی سنتی می‌ایستند و ما را دعوت می‌کنند به صرف غذاهای سنتی، به عنوان آدم‌های «آن زمانی» باور نمی‌کنیم.

موفقیت زنده یاد حاتمی در چنین عرصه‌ای، محصول چنین تعاملی است حتی بازیگری مثل جمشید هاشم پور در «دلشدگان» نه بازیگری خاص فیلم‌های حادثه‌ای که دقیقاً همان سفیر دربار قجری به نظر می‌رسد؛ در مکث‌هایش، آرامش‌اش، زبانی که به کار می‌گیرد و الخ مسلماً بدل کردن مهد علیا به ویویان لی «بربادرفته» [همراه با آمیختن شخصیت‌اش با ویویان لی «اتوبوسی به نام هوس»] یک نوگرایی است اما آیا ما باورش هم می‌کنیم؟

میرزا آقاخان نوری این مجموعه اگر هم قرار نبود تکرار بازی‌های درخشان جهانگیر فروهر و محمد مطیع در آثار پیشین باشد لااقل می‌توانست «پذیرفتنی» باشد در این نقش، که نیست. نه او که هیچ کدام از بازیگران در نقش‌هاشان پذیرفتنی نیستند و این البته، به این دلیل نیست که مجموعه بازیگران «سال‌های مشروطه» بازیگران خوبی نیستند، مشکل برمی‌گردد به آن عدم تعامل.