دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

مبارزه ایدئولوژیک لیبرالیسم نو


مبارزه ایدئولوژیک لیبرالیسم نو

لیبرالیسم نو در دنیای وسیع مبارزه ایدئولوژیک شامل اندیشه ها و باورهای مذهبی, نظر ویژه اش را درباره سیاست, دریافت ها از جامعه و انسان دارد مانند هر روند در توسعه سرمایه داری, ما امروز شاهد بازآموزی متداول با یک قدرت نامتعادل به وسیله نیروهای نولیبرالی هستیم

لیبرالیسم نو در دنیای وسیع مبارزه ایدئولوژیک شامل اندیشه‌ها و باورهای مذهبی، نظر ویژه‌اش را درباره سیاست، دریافت‌ها از جامعه و انسان دارد. مانند هر روند در توسعه سرمایه‌داری، ما امروز شاهد بازآموزی متداول با یک قدرت نامتعادل به وسیله نیروهای نولیبرالی هستیم. مسئله عبارت از ایجاد دگرگونی در قلمرو اخلاق، آداب یا اخلاق عمومی و فردی است. جهان‌نگری نولیبرالی برای رسیدن به این هدف از روشنفکران، نهاد‌های آموزشی سنتی و به ویژه از قدرت تصورناپذیر وسایل ارتباط جمعی سود می‌جوید. این وسایل با تکیه بر توانایی بازگویی‌شان به طور وقفه‌ناپذیر روی ویژگی‌های فردگرایی و مزیت‌های اخلاقی خودمحوری افراطی اصرار می‌ورزند. علاوه بر این، این وسیله‌ها از هیچ فرصتی برای گول‌زدن مخاطب‌های خود بنا بر تصویرهای قدرت سلطه‌جو نمی‌گذرند. هابرماس در بررسی‌هایش درباره تأثیر وسایل‌ ارتباطی، قدرت عظیم زبان را به عنوان نیروی مولد اساسی در سازماندهی نیروی تولید اجتماعی یادآور شده است. هواداران روش نولیبرالی درک روشنی از اهمیت و مفهوم تاریخی آموزش ایدئولوژیک دارند. این به‌ویژه در شکل‌بندی فرهنگی، سیاسی و آکادمیک بسیاری کارکنان دستگاه‌های مهم مدیریت، مردان سیاسی و رئیس‌جمهوری‌های «انقلاب‌های رنگین» در چهارگوشه جهان جای نمایانی دارد. آنان به طور متمایز در توهم پایان ایدئولوژی‌ها به‌سر می‌‌برند اما اغلب در هر کانونی که شکل گرفته باشند، برای نشر نگرش جهانی نولیبرالی تلاش می‌ورزند.

ایدئولوژی نولیبرالی درباره موسسه آزاد سخن‌های فراوان گفته است. بنابراین، در جای نخست پرده برداشتن از این سخن‌ها پرهیزناپذیر است. هر کس می‌داند که اعتبار «مؤسسه آزاد» امروز کمتر از یک قرن پیش است. قدرت انحصارهای فراملی، مالی، تکنولوژیک و تجاری امکان توسعه موسسه کوچک و متوسط را فرو می‌نشاند. در چنین شرایطی تبلیغات‌چی‌های نولیبرال آنچه را که واقعیت نفی می‌کند، تصدیق می‌کنند؛ زیرا آزادی بازار چیزی جز توسعه فراملی قدرت انحصارگرانه سرمایه بزرگ نیست.

از این رو، بنا بر نمودها، در سال‌های واپسین، فعالیت‌های امپریالیستی به یاری همراهان افراطی معمولی خود دوباره فعال شده است. چنانکه امروز دموکراسی آمریکا خود را از راه تفنگ و قدرت پول تحمیل می‌کند. در واقع، کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری و در رأس آنها ایالات متحده پس از جنگ دوم جهانی تصمیم گرفتند برای متوقف کردن صنعتی‌شدن جدید در جهان سوم به لیبرالیسم نو متوسل شوند. این یک پیکار عظیم ایدئولوژیک در تاریخ فرمانروایی سرمایه‌داری بر جهان بود. بر این اساس، گفتمان نولیبرالی گفتمانی چون دیگر گفتمان‌ها نیست. زیرا این گفتمان مبتنی بر تئوری و برنامه ویران کردن ساختارهای جمعی است که در برابر منطق بازار ناب مانع ایجاد می‌کند. کاهش ارزش نیروی کار، کاهش هزینه‌های عمومی و انعطاف‌پذیر کردن نیروی کار مضمون اساسی این برنامه است.

تئوری قیم‌مآب ایدئولوژی لیبرالیسم از آغاز یک پندار ناب ریاضی بر پایه یک انتزاع شدید بوده است؛ انتزاعی که به خاطر دریافت اینچنین محدود و دقیق عقلانیت همسان‌شده با عقلانیت فردی، شرایط اقتصادی و اجتماعی نظم‌های عقلانی و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را که لازمه اجرای آن است، در نظر نمی‌گیرد. بنابراین، این تئوری که در اصل اجتماعی‌زدایی و تاریخ‌زدایی شده، امروز بیش از همیشه وسیله دستکاری در مسیر منطقی جامعه‌های بشری شده است. حرکت در جهت اوتوپی نولیبرالی بازار ناب و کامل که به وسیله سیاست نظم‌زدایی مالی ممکن می‌گردد، بر پایه فعالیت دگرگون‌کننده و در واقع ویرانگر همه تدبیرهای معقول سیاسی انجام می‌گیرد که هدف اساسی آن زیر سوال بردن همه ساختارهای جمعی است که در برابر منطق بازار ناب مانع به‌وجود می‌آورد. این بازار همواره آزادی عمل ملت را کاهش می‌دهد و گروه‌های کار را با فردیت‌بخشی مزدها و شغل بنا بر رقابت‌های فردی و اتم‌واره کردن زحمتکشان روبه‌رو می‌سازد و جمع‌واره‌های دفاع از حقوق زحمتکشان، سندیکاها، انجمن‌ها، تعاونی‌ها، حتی خانواده را که بنا بر شکل‌گیری بازارها بر حسب گروه‌های سنی، بخشی از کنترل خود را بر مصرف از دست می‌دهند، متزلزل می‌کند. برنامه نولیبرالی نیروی اجتماعی‌اش را از نیروی سیاسی‌ـ اقتصادی کسانی که منافع‌شان را بیان می‌کند، کسب می‌کند: مانند سهامداران، عملگران مالی، صنعتی. مردان سیاسی محافظه‌کار یا سوسیال دموکرات که به کارگزاران مطمئن آزادسازی، کارکنان بلندپایه سرمایه‌گذاران تبدیل شده‌اند، شدیدتر از آن سیاستی را تحمیل می‌کنند که نمایشگر ناتوانی خاص‌شان است و در اختلاف با کادرهای مؤسسه‌ها به هیچ‌وجه پاسخگوی نتیجه‌های این سیاست که به طور کلی به گسست میان اقتصاد و واقعیت‌های اجتماعی گرایش دارد و در واقعیت یک سیستم اقتصادی مطابق با توصیف تئوری، یعنی نوعی ماشین منطقی می‌سازد که خود را چونان زنجیر اجبارها که عامل‌های اقتصادی را به گردش وا می‌دارد، می‌نمایاند.

محمد کیوان