دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
تنهایی حق آنها نیست
عکس کوچک و تاخورده پدر را که روی قلبش فشار میدهد چهره همیشه مهربان او پیش چشمش مجسم میشود و صدای آرام و دوستداشتنیاش در یادش زنده میشود.
سالهاست او را ندیده و در حسرت روبهرو شدن با او به سر میبرد، ولی چارهای جز تحمل ندارد. بچه که بود میگفتند کاری برای پدر پیش آمده که نمیتواند پیش آنها برگردد، میگفتند چون او پسر بدی بوده، دل بابا شکسته و از خانهشان رفته است و هزار جمله دیگر مثل آن که دیگران میگفتند و او هیچ وقت قانع نمیشد، اما حالا که بزرگ شده میداند نه او پسر بدی بوده و نه بابا مرد نامهربانی که او و مادرش را تنها بگذارد. او حالا خوب میداند پدر سالهاست که رفته و او دوست دارد همچنان حضور او را در کنار مادر احساس کند.
مادر وقتی مرد، او زیاد بزرگ نبود، اما خوب یادش میآید که چطور پدر همه عکسها، لباسها و هر چیزی که بوی مادر را میداد درون چمدانی گذاشت و سر به نیستشان کرد الا همین عکس کوچک و تاخورده که آن را یواشکی قاپید تا هر روز روی قلبش بگذارد و گوش به زنگ شنیدن صدای مادر بماند.
کم سن و سالتر که بود اگر جای خالی مادر، اشک به چشمهایش میآورد لااقل آغوش امن پدر بود تا او لحظاتی بگرید و غم دلش را سبک کند، اما حالا پدر هم دنبال کار خودش رفته است و با زنی که هرگز نمیتواند با او اخت شود، عهد زناشویی بسته است.
حتما آنهایی که در کودکی پدر و مادرشان را از دست دادهاند و بعد از مدتی با ازدواج پدر و مادر روبهرو شدهاند این صحنهها را کم و بیش تجربه کردهاند. شاید یکی از سختترین شرایطی که ممکن است یک فرد در دوران نوجوانی یا جوانی با آن مواجه شود ورود مرد یا زنی بیگانه به زندگیاش باشد که نام نامادری و ناپدری را با خود یدک میکشد و معمولا قبل از آن که درست شناخته شوند به موجوداتی خشن، ترسناک و بیرحم تشبیه میشوند.
این که گفته شود همه نامادریها و ناپدریها آدمهای بدی نیستند و بسیاری از آنها با از خودگذشتگی بهتر از مادر یا پدر واقعی میشوند، حرفی تکراری است؛ اما همین که فردی هر چند با حسننیت به جمع یک خانواده اضافه شود و به عنوان یک تازهوارد سعی داشته باشد به میل خود روابط را تنظیم کند، احساس تلخی را ایجاد میکند. در واقع هرقدر یک مرد یا زن که میخواهد پدر یا مادر جدید یک خانواده شود انسانی متعادل و آشتیطلب باشد، از آنجا که به زعم فرزندان جای پای پدر و مادر واقعی گذاشته است، باید مقابلش گارد گرفت. این احساس وقتی پررنگتر میشود که فرزندان در سن تشخیص باشند و خاطره حضور پدر یا مادرشان در خانواده را بخوبی به یاد داشته باشند و به هیچ روی توان تحمل فرد جایگزین پدر یا مادر را نداشته باشند.
در واقع فرزندان به ۲ دلیل پدر یا مادر را از دست میدهند یکی بر اثر طلاق و دوم، بر اثر مرگ. وقتی پدر و مادر در حالی که فرزندی در سن تشخیص دارند و از هم جدا میشوند آنگاه تصمیم به ازدواج با فردی جدید میگیرند و میکوشند زندگی تازه خود را از زیر آوار زندگی گذشتهشان بیرون بکشند، آن وقت این تصور برای فرزندان به وجود میآید که مگر پدر یا مادر ما آنقدر بد بود که دیگر نمیشد با او زندگی کرد؟ یا مگر پدر و مادر ما خیلی بدتر از کسی بود که حالا قرار است به خانهمان بیاید؟ یا مگر پدر یا مادر واقعیمان هیچ حسنی نداشتند تا آنها به خاطر ما و خوبیهای هم کنار یکدیگر بمانند؟ همین سوالها و ابهامات است که سبب میشود فرزندان در مقابل فرد تازهوارد جبهه بگیرند و فکر سازگاری با او را از سر بیرون کنند.
حالا اگر طلاق باعث جدایی خانواده نشده باشد و مرگ، پدر یا مادر را از خانواده گرفته باشد، احساساتی دیگر شکل میگیرد و پدر و مادر به دلیل اینکه مرگ همسر خود را از یاد بردهاند و به خاطرات گذشته خود پشت کردهاند سبب واکنش فرزندان میشوند.
پترسن از پژوهشگران علوم تربیتی در سال ۱۹۹۵ طی پژوهشی دریافت کرد یک خانواده سالم و بهنجار میتواند آثار مرگ پدر یا مادر را تحمل کند به طوری که دوره عزاداری آنها مدتی مشخص دارد و افراد با گذشت زمان هویت خود را بازمییابند. این در حالی است که هترینگتون از دیگر پژوهشگران علوم تربیتی ۳ سال بعد با انجام پژوهشی نشان داد که بیشتر کودکان، تشکیل دوباره خانواده و به صحنه آمدن جانشین پدر را تحمل نمیکنند. طبق این تحقیقات، البته نحوه واکنش در برابر چنین پدیدهای به ۲ صورت شکل میگیرد یکی این که گروهی از فرزندان چندان واکنشی از خود نشان نمیدهند و گروه دیگر دچار مشکلات رفتاری متوسط یا شدید میشوند و اگر در سنین نوجوانی باشند، بنای پرخاشگری و ناسازگاری با مادران را میگذارند. حالا اگر کمی در نتیجه این تحقیقات دقیقتر شویم بخوبی میبینیم که گروه زیادی از فرزندان هستند که به خاطر تلاطم روانی که دچارش میشوند در مقابل ازدواج مجدد پدر و مادرشان مواضع تندی میگیرند.
● اقدامی فراتر از عصبانیت
البته تنها با قرار گرفتن در شرایط مشابه است که میتوان نگرانیها، دلشورهها، افسردگیها و عصبانیتهای فرزندانی که یکی از والدینشان ازدواج مجدد کردهاند را درک کرد، ولی گاهی آنها در واکنشهایی نامعقول پا را از عصبانیت و لجبازی فراتر میگذارند و اعتراضشان را به ورود فرد جدید به کانون خانواده با دست زدن به جنایت نشان میدهند. البته بیگمان تنها تعداد محدودی از فرزندان، چنین واکنشهای شدیدی را در قبال پدر یا مادری که قصد ازدواج مجدد دارند، اتخاذ میکنند ولی به هر حال شروع زندگی دوباره با مرد یا زنی که بچهها او را غریبه میدانند، اثرات روانی عمیقی در آنها برجای میگذارد. فرزندان بعد از طلاق والدین یا مرگ یکی از آنها با ترکیبی از احساسات ناخوشایند روبهرو میشوند.
آنها پس از طلاق احساس میکنند حداقل از سوی یکی از والدین طرد شدهاند و دیگر مورد توجه و علاقه نیستند. حتی ممکن است آنها نسبت به والدین خود احساس عصبانیت داشته باشند یا بخواهند از پدر یا مادری که تنها مانده حمایت کنند در حالی که ترس از جدایی و ترک شدن از سوی والدین و اضطراب نسبت به این که چه کسی از آنها مراقبت و چه کسی آنها را ترک خواهد کرد نیز گریبانشان را میگیرد. در مقابل، وقتی فرزند یک خانواده از مرگ یکی از والدین خود داغدیده میشود، دچار پرخاشگری و اختلال سلوک میشود. براساس یک رقم تخمین زده شده، ۶ تا ۱۶ درصد پسران و ۲ تا ۹ درصد دختران درسنین زیر ۱۸ سال به این اختلال مبتلا میشوند و رفتارهای همراه با خشونت، گستاخی، بدزبانی، دروغگویی مداوم، مدرسهگریزیهای مکرر و خرابکاری از خود بروز میدهند. این در شرایطی است که در موارد شدید آنها به تخریب، سرقت و خشونتهای جسمانی هم روی میآورند. پس کنار آمدن با چنین فرزندانی بویژه آماده کردن آنها برای پذیرش فردی جدید، کاری بسیار ظریف و نیازمند احتیاط است.
● تنهایی چاره کار نیست
موقعیت بچهها هرچقدر حساس باشد، توجیه خوبی برای تنها ماندن پدر و مادرها نیست هرچند در جوامعی مثل ما قضاوت دیگران درباره ازدواج مجدد گاه آزاردهنده است. شاید به همین خاطر برخی زنها و مردها پس از طلاق یا فوت همسرشان، تنهایی را ترجیح میدهند. پژوهشی با عنوان مقایسه نیمرخ روانشناختی نوجوانانی که مادرانشان ازدواج مجدد داشتهاند، نشان داده است تعداد زنان مجردی که به علت فوت همسر تنها ماندهاند، ۶ برابر بیشتر از مردان و تعداد زنان مطلقه ۲ برابر بیشتر از آنان است. این در حالی است که نتایج پژوهشی مشابه نشان میدهد که نسبت ازدواج مجدد مردان ایرانی نسبت به مردان غربی ۶ درصد بیشتر و نسبت ازدواج مجدد زنان ایرانی نسبت به زنان غربی، ۲۵ درصد کمتر است.
همچنین پژوهشهای انجام شده، گویای آن است که میان عواملی چون سن، تحصیلات، مدت زندگی با همسر اول، سن زمان فوت همسر و طلاق و نحوه زندگی فرزندان ازدواج اول با ازدواج مجدد زنان رابطه معناداری وجود دارد. مجموعه این نتایج نشان میدهد که در جامعه ما که ازدواج مجدد بویژه برای زنان ناخوشایند تلقی میشود، دوباره این زنان هستند که به تنها ماندن محکوم میشوند و باید خاطره تلخ طلاق یا مرگ همسر را برای همیشه در ذهن نگه دارند.
● ۵ سالگی، فرصتی مناسب برای جابهجایی والدین
تنهایی، به دوش کشیدن بار مالی خانواده، سرکوب نیاز عاطفی، پرهیز از حضور اجتماعی، تحمل حرفها و نگاههای آزاردهنده مردم، افسردگی، ناامیدی و حسرت گوشههای تلخ زندگی زن و مردها پس از فقدان همسرانشان است. پس هر چقدر پدر و مادرها به خاطر فرزندانشان از ازدواج مجدد خودداری کنند و به خاطر واکنشهای تند احتمالی آنها خودشان را نادیده بگیرند باز به نظر میآید که تنها ماندن بدترین و آخرین راه برای انتخاب است. البته حساسیتهای فرزندان را در چنین شرایطی نباید نادیده گرفت و باید کوشید تا کمترین آسیب به آنها وارد شود.
در همین ارتباط چندی پیش دکتر علیاصغر احمدی، روانشناس و مشاور خانواده پیشنهادی ارائه کرد و گفت: طبق شواهد بچهها تا ۵ سالگی جابهجایی والدین و تغییر در خانواده را تشخیص نمیدهند و خود را با شرایط جدید بسرعت وفق میدهند همچنان که بسیاری از ما وقایعی را که تا ۲ سالگی برایمان رخ داده، به یاد نمیآوریم و از مادر و پدر چیزی در ذهن نداریم به همین علت است که میگوییم تا ۵ سالگی بهترین زمان برای ازدواج مجدد پدر یا مادر است. این روانشناس بحرانیترین سن برای پذیرش والدین جدید را ۱۲ - ۱۱ سالگی تا ۱۹ - ۱۸ سالگی میداند ولی در عین حال میگوید: کودک پس از ۵ سالگی پدر یا مادر خود را کاملا میشناسد و این جابهجایی را درک میکند اما این شناسایی نباید مانع ازدواج مجدد پدر و مادر شود. به عبارتی پدر یا مادری که فرزند ۵ تا ۱۱ ساله دارد، نباید با این تصور که او نمیتواند والد جدیدی را بپذیرد یا متوجه این جابهجایی میشود، فرصت ازدواج را از دست بدهد.
● چند پیشنهاد
شاید بهتر باشد زن و مردی که قصد ازدواج با فرد صاحب فرزندی را دارند نیز نکاتی را تمرین کنند تا فرزندان راحتتر به حضور آنها خو بگیرند. در همین ارتباط روانشناسان عنوان میکنند که باید فرزند همسر خود را مانند فرزند خود دوست داشت و به آنچه آنها میگویند و میخواهند، توجه نشان داد. همچنین پدر یا مادر جدید نباید از پدر یا مادر قبلی بچهها بدگویی کنند چون به هر حال فرزند، پدر و مادر خود را دوست دارد و نمیتواند بدگوییها را تحمل کند. این در حالی است که گفته میشود اگر پدر و مادر جدید شنیدند که فرزندان میگویند تو پدر یا مادر من نیستی، نباید واکنش نشان دهند. چون فرزندان لزوما قصد حمله ندارند و با این حرفها میخواهند فرد تازه وارد را بپذیرند. روانشناسان توصیه میکنند تا پدر و مادر جدید خود را در همه مسائل منزل وارد نکنند و به جای مداخله در امور ریز و درشت دنبال آرامش باشند و در نهایت باید صبور بود و از بچهها انتظار نداشت تا بسرعت با فرد تازه وارد صمیمی شوند.
مریم خباز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست