یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
استقلال فکری در حوزه علم و معرفت
سخن در باب مسئله بسیار بنیانی و عمیق جامعه و بلکه انقلاب است یعنی بحث استقلال فکری و فرهنگی ما.
نهایتاً ما با این سؤال مواجه هستیم که چه کنیم که از نظر معرفتی و تولید نظریه در همه حوزههای مربوط به انسان، جامعه و تاریخ یعنی مجموعه کل حوزههایی که از آنها تحت عنوان علوم اجتماعی و علوم انسانی نام میبریم تدریجاً بتوانیم استقلال پیدا کنیم؟ مطلبی که مقام معظم رهبری در پاسخ به نامه فضلا فرمودند مطلبی بود که ایشان و افراد دیگری سالیان سال به اهمیت و به نقش حیاتی جنبش معرفت توجه کردهاند منتها زمینهای فراهم میشود که ایشان به طور مؤکد اشارتی بکنند. بحث را با طرح سه سؤال آغاز میکنیم و بدون اینکه پاسخ صریح، مشخص و مؤکدی به این سؤالات بدهم به تلویح و تفسیر، پاسخ این سه سؤال را با برخی مشخصهها و مقدمههای معرفت و تولید معرفت در جامعه و نهادهای بزرگ و مهمی که از آنها انتظار تولید معرفت میرود، مطرح میکنم و با توضیح وضعیت این نهادها و ارگانها امیدوارم بتوانیم پاسخ به این سه سؤال را پیدا کنیم.
این سؤال عبارت است از اینکه چرا پس از فراخوان و دعوت به نهضتی جهت ایجاد معرفت، تقریباً هیچ اتفاقی در حوزه و دانشگاه نیفتاد؟
سؤال دوم چرا قبل از دعوت به ایجاد نهضت معرفتی، هیچ فعالیت معرفتی جدی در دانشگاهها و حوزهها صورت نمیگرفت؟
سؤال سوم اینکه چرا تا آینده قابل پیشبینی هیچ اتفاقی هم در این حوزه نخواهد افتاد؟
سعی میکنیم بهتدریج و به تفسیر به این سؤال پاسخ بدهیم.
برای پاسخ به این سؤالات، که هر سه یک جوهره دارند، هشت محور در نظر گرفتهام و امیدوارم ابهامهای موجود در طرح این محورها با پرسش و پاسخ رفع شود. میخواهیم ببینیم چرا در ایران تولید معرفت به آن معنا نداشتهایم؟ این قصه، ماجرای ده سال، بیست سال و سی سال پیش نیست. قصه ابداً چیز جدیدی نیست که بگوییم در هفت هشت سال گذشته اتفاق افتاده یا ظرف بیست سال گذشته تولید معرفت عملاً منتفی و بسیار ضعیف شده است. نه! داستان بسیار عمیقتر و بیشتر از این حرفهاست. بسیاری میگویند شرایط اقتصادی اساتید دانشگاهی و حوزوی امروزه بد است به همین دلیل است که تولید معرفت نمیکنند. استاد و عالم دانشگاهی و حوزوی به تعبیر عامیانه هشتشان گروِ نهشان است و برای یک لقمه نان حلال باید صبح تا شب بدوند. اینها وقت و محلی برای تولید معرفت پیدا نمیکنند. من نمیگویم این حرفها غلط است، به این موضوع هم خواهیم پرداخت. به یاد دارم قبل از انقلاب، یک استاد دانشگاه با حقوق سر ماه خود میتوانست یک پیکان بخرد. اگر نسبتسنجی بکنیم درآمدی حدود دو میلیون تومان به حساب امروز حقوق واقعاً کافی است و با این حقوق مشکل نان و آب و قسط و... حل میشود. در مورد بعد از انقلاب میپذیرم اساتید دانشگاهی و عالمان حوزوی که در کارهای اجرایی نیستند، واقعاً در فشار هستند و این واقعیت تلخی است که باید به آن اعتراف کرد. اما قبل از انقلاب با درآمد قابل توجهی که اساتید دانشگاهی داشتند در آن زمان، چرا تولید معرفت صورت نمیگرفت؟!
در نگاهی به آن دوران میبینیم اساتید در بهترین حالت و در مواردی که بسیار موفق بودهاند نهایتاً آثاری از «ژان پل سارتر» را ترجمه میکردند: کسی که این کار را انجام میداده به عنوان یک استاد دانشگاه شناخته میشده است. بنابراین ما با پدیدهای مربوط به انقلاب مواجه نیستیم که بگوییم این اتفاق جدید رخ داده و آن هم به خاطر نابسامانیهای انقلاب و شیطنتهای استکبار، ناتوانیهای مدیریت داخلی و... است اما این نکته مورد بحث منحصر به پس از انقلاب نیست، این سه سؤالی که میخواهیم با هم پاسخ بدهیم ابداً به این علت نیست که پس از انقلاب با نقصان و فقدان معرفت مواجه شدهایم.
در ابتدا و مقدمه، این احتمال و امکان منطقی را حذف میکنیم که به لحاظ زمانی، این نقیصه و فقدان بزرگ ابداً منحصر به بعد از انقلاب نمیشود. کاملاً از قبل از انقلاب وجود داشته تا امروز، چرا چنین شده است؟
برای پاسخ به این سؤال میخواهیم به همراه شما به برخی مطبخها، کارگاهها یا به تعبیری کارخانههایی که تولید معرفت میشود، سری بزنیم. چه میشود که جایی تولید معرفت صورت میگیرد و چرا در ایران فعالیتی وجود نداشته است؟ و پس از فراخوان و دعوتی که صورت گرفت، اتفاقی نیفتاد و در آینده قابل پیشبینی هم اتفاقی نخواهد افتاد؟ بنابراین اولین محوری که میخواهم طرح کنم، در مورد اتفاقی که در غالب دانشکدهها و حوزههای علوم انسانی و علوم اجتماعی خصوصاً رخ میدهد، از جلسات هفتگی سه فیلسوف غربی با شما صحبت میکنم. فیلسوف معروف معاصر که متعلق به اندیشة فلسفه آمریکایی است، پروفسور جیمز کانت میگوید با پروفسور جان مک دول و پروفسور جان ایرلند، که سه فیلسوف معاصر آمریکایی هستند، هفتهای یک بار ساعتهای طولانی مینشستیم و کتاب «نقد عقل محض» کانت را که متعلق به قرن هیجدهم است، سالهای سال با هم بحث میکردیم. نه تابلویی میزدند، نه سمیناری برگزار میکردند، نه پاداشی میگرفتند، نه پاداشی میدادند. سه نفری جمع میشدند فرازی از کتاب را میخواندند و ساعتها با هم بحث میکردند. ابتدای امر هم سه استاد جوان بودند. این مطلب را داشته باشید. من اضافه کنم در گروه فلسفهای که تصادفاً قرار گرفتم و درس میخواندم، در برد تکمیلی از پانزده استاد حاضر حداقل پنج استاد همواره در گروه حاضر بودند و در اتاقهایشان کار میکردند یا مطالعه میکردند یا مطلبی مینوشتند و از این پانزده نفر همواره دو یا سه نفر از استادان بودند که هر زمانی که هر دانشجویی سؤال یا بحثی داشت، نزد آنها میآمد و استاد را حتی با اسم کوچک صدا میکردند، با هم میرفتند سه چهار ساعت بحث میکردند. این اتفاق به کرّات برای من رخ داده، حتی میشد تا ساعت هشت، نه شب استادی نسبتاً مسن را به حرف میگرفتیم و ساعتها با هم بحث میکردیم. گاهی بحث ما ساعت سه چهار عصر شروع میشد تا ساعت هشت نه شب و این استاد حتی یک بار هم به ساعت خود نگاه نمیکرد.
شما دانشجو هستید و استادانتان را میبینید و میدانید این حرفها یعنی چه! حتی یک بار هم به ساعتش نگاه نمیکرد! فقط گاهی به من میگفت چه سؤالات خوبی میکنی! من از این مباحث لذت میبرم، یعنی بحث را تعطیل نکن. این حرفها را که میگویم، مبالغه نیست. آن زمان نمیدانستم چه خبر است، وقتی به ایران بازگشتم، فهمیدم. چون دائماً استادان به من میگویند چقدر برای دانشجو وقت میگذاری؟ چرا همیشه دانشجو بدون وقت قبلی نزد تو میآید و تو را میبیند، بعد متوجه شدم که این کارها بدآموزی دارد! این طرز کار را داشته باشید، خیلی اوقات میشد که با استادی قرار داشتم تا دربارة بخشی از رسالهام بحث و گفتوگو کنیم و گفتوگوی ما به زمان ناهار میکشید، با هم به ناهارخوری دانشگاه میرفتیم، ناهار میخوردیم و تا دو یا سه بعد از ظهر کار میکردیم. یک رابطه کاملاً معرفتی و علمی، رابطهای که ابداً بار سیاسی یا مالی داشته باشد، نبود. من از شما سؤال میکنم در کل ایران چند مورد از این جلسات بحث و گفتوگوی ساکت، آرام، بیبوق و کرنا، بدون ششصد متر پارچه اعلامیه و آگهی سراغ دارید؟ چقدر از این جلسات که «جیمز کانت»، «مک دول» و «جان ایرلند» سالهای سال یک جلد کتاب را بحث میکردهاند، سراغ دارید؟ از خودتان سؤال کنید، از شما سؤال میکنم در کدام یک از گروههای آموزشی این نوع برخوردها را میبینید خصوصاً در دو حوزه تخصصی علوم انسانی و علوم اجتماعی که عمده صحبتم با توجه به روح دعوت و فراخوان مقام معظم رهبری متوجه آنهاست و حوزههای علوم پزشکی و علوم مهندسی را از شمول صحبتم خارج میکنم، گرچه پزشکی و فنی، مهندسی را به میزان خاصی میشود شامل این قصهها کرد و علوم پایه هم همینطور. اما در علوم پایه و فنی مهندسی در برخی دانشگاهها مقداری استثناء داریم. یعنی گاهی مواردی شبیه آنچه من تجربه کردهام را در بعضی جاها مقداری میتوانید تجربه کنید، اما من ابداً علوم پایه، فنی مهندسی و علوم پزشکی را مدّ نظر ندارم، مشخصاً علوم انسانی و علوم اجتماعی را مدّ نظر دارم. مشخصاً جنبش نرمافزاری بیشتر، متوجه این دو حوزه است.
در این زمینه هیچ نوع آسیبشناسی از سوی نخبگان و کسانی که این وظیفه را بر عهده دارند صورت نگرفته است. باید بدانیم که چنین تحقیقات پُرهزینهای کار دانشجو نیست. بلکه بر عهده نهادهای بزرگ سیاستگذاری مثل شورای تحقیقات عالی، شورای انقلاب فرهنگی و شورای عالی گسترش آموزش کشور و... است.
آیا تا به حال در روزنامههایی که هر روز منتشر میشوند خواندهاید که تحقیقات دامنهداری در این زمینه صورت گرفته باشد؟ متأسفانه بودجهای عظیم از مملکت صرف این کار میشود و نخبگان مملکت تغذیه میشوند. اینها هر روز از منزلشان بیرون میآیند و به دانشگاهها میروند. در کلاسها درس میخوانند و بعد هم بیرون میآیند، ما حاصل معرفتی هم، نمیبینیم. به نظر شما، آیا پدیداری به این بزرگی و مهمی، بررسی و تفحصی نمیخواهد؟ آیا تا به حال شما شنیدهاید تحقیق و تفحص در این زمینهها صورت گرفته باشد؟ اگر تا به حال چیزی نشنیدهاید، روشن است و دلیل آن هم این است که کاری انجام نشده است و تحقیق و تفحصی توسط نهادهای نظارتی و سیاستگذاری نشده است تا به اطلاع دانشگاهیان و عموم مردم و سایر دستگاههای اجرایی که تعیین بودجه و سیاستگذاری میکنند برسد. هر ساله بودجهای صرف آب و برق و هزینههای دیگر دانشگاهها میشود و مابقی نیز صرف پرداخت حقوق استادان میشود و بعد از چهار سال مدرکی به شما میدهند و این بخشی از آن مطبخی بود که در آن تولید معرفت میشود.
زمانی که استادان در دانشگاهها هستند و میتوانند تعامل معرفتی با دانشجو داشته باشند، نداریم. استادان ما انگیزه و امکانات، عشق، اصالت و جرئت این را ندارند که با هم بنشینند و یک متن فلسفی را جلوی خودشان بگذارند و در مورد آن بحث کنند و حاصل آن، استادان را به موجوداتی قوی و نقاد تبدیل کند. تعامل استادان با دانشجویان اصولاً یک تعامل منفعل خاموش است و ما فقط از کنار هم عبور می کنیم. استاد به کلاس میآید، جزوه را بیرون میآورد و شروع به تکرار جزوهای که بارها در کلاسهای متعدد تکرار کرده است، میکند. ما هم مینویسیم و پایان ترم آن را میخوانیم و امتحان میدهیم و یک نمره عالی یا خوب هم میگیریم و اتفاق دیگری هم جز این نمیافتد. ببینید که چرا بعد از فراخوان اتفاقی نیفتاد و چرا نمیافتد و چرا نخواهد افتاد، برای اینکه همه چیز تعطیل است و چیزی وجود ندارد که کاری بخواهد صورت بگیرد. اصلاً استاد مقام و منزلت معرفتزایی برای خودش قائل نیست و شما را که دانشجو هستید چگونه میبیند. فقط شما را به عنوان ابزاری میبیند که آخر ماه فیش حقوقیاش پرداخت شود و شما برایش ارزشی جز این ندارید و او مجال و وقتی ندارد که بخواهد صرف شما بکند و نه شما را ارزشمند میداند که با شما کار بکند و به سؤالات شما اهمیت بدهد. اگر این سؤالات بیربط باشند باید پایه این بیربطی را با بحث و بررسی و گفتوگو نشان بدهد.
استادان با پاسخ مناسب باید افق دید دانشجو را باز کنند ولی چنین وظیفهای را برای خودشان قائل نیستند. نتیجهاش چه چیزی میشود؟ نتیجهاش این وضعیتی میشود که شما (جز عدهای خاص) دانشگاه را به عنوان یک وظیفه مثل خدمت سربازی مینگرید که باید بگذرانید. بعد هم از طریق آشنایان شغل و پست و مقامی کسب کنید و بعد هم ازدواج کنید. ببینید که نگاه شما چگونه شده است البته این قصور از سوی شما نیست. دانشجو به خودش نگاه دانشگاهی و نگاه معرفتی ندارد و باید این را به معنای فاجعهای بزرگ تلقی کنیم. یعنی اینکه شما به عنوان اینکه من میخواهم بفهمم، یاد بگیرم و یک موضوعی را تعقیب کنم، اصلاً چنین دیدی نسبت به خودتان ندارید. البته شاید یک تعداد قلیلی از شما، وابستگان خوب و یا در دوران دبیرستان دبیر و یا در دانشگاه استاد خوبی داشتهاید که باعث شده تا انگیزههای شما شکوفا شوند. اما متأسفانه این تعداد با چنین انگیزههایی در جمع شما و در کل دانشجویان بسیار قلیل است و کم یافت میشوند. شما با یک سری غربالهایی که در جامعه وجود دارد، وارد دانشگاه میشوید. اما پس از وارد شدن با شما چه معاملهای میشود؟ متأسفانه پس از طی این مدت هیچ چیزی بر انگیزههای شما افزوده نمیشود. غالباً من دانشجویان را در ترمهای پایانی کارشناسی و یا کارشناسی ارشد و یا دکترا میبینم که به من میگویند که اشتباه کردیم به دانشگاه آمدیم و باید به سراغ تجارت میرفتیم. این دانشجو که به این نتیجه رسیده در سن هجده سالگی دارای شناخت و معرفتی بوده است و میخواسته با ورود به دانشگاه جواب سؤالهایش را بگیرد. اما پس از ورود به دانشگاه و گذراندن هر یک از این مراحل بلایی به سرش آمده که واقعاً احساس پشیمانی میکند. ما و نهادهای آموزش عالی واقعاً انگیزههایش را میکشیم.
محور دوم بحث ما تعاملات و جلسات گروهی و همایشی است و میخواهیم ببینیم که اینجا چه خبر است و بگوییم جلسات غیر رسمی هفتگی نداریم تا ارتباط بین استادان و دانشگاه با استادان یک تعامل معرفتی ارگانی زنده داشته باشد. نکتهای که باید بگویم این است که در تمام گروههای علوم انسانی در دانشگاههای غرب هر هفته یک بار یک همایش درونگروهی پژوهشی برگزار میشود و در این جلسات که غیر رسمی است دعوتنامه و اعلام عمومی روی یک کاغذ۴A تایپ دستی میشود و حدود پنجاه استاد به علاوه دانشجویان تحصیلات تکمیلی حضور پیدا میکنند و همه در کنار هم و به صورت غیر رسمی مینشینند و استاد تحقیقاتش را که در خصوص موضوع انجام داده است و در چندین برگ مکتوب کرده است از رو میخواند و جایی را که توضیح لازم دارد، توضیح میدهد. نکات مبهم را دانشجویان مینویسند و پس از اتمام بحث سؤال میکنند و بعد استاد مدعو بدون هیچ شانه خالی کردن به سؤالات پاسخ میدهد و حتی ضد و نقیضگوییها را با کمک دانشجویان حل و فصل میکنند و اگر سؤالی بیمورد در این میان مطرح باشد به دقت پاسخ داده میشود و با این روش استاد کمک میکند تا دانشجو بهتر فکر کند و به سؤالات پاسخ بدهد و گاهی که استاد نتوانست به سؤالات و مجهولات دانشجو پاسخ بدهد، بدون هیچ تعارفی از دانشجو معذرتخواهی کرده و میگوید که حتماً در مورد این سؤال تحقیقی خواهد کرد و پاسخ آن را خواهد داد.
اگر شما به مقالات تحقیقی که در مجلات تخصصی چاپ میشود، نگاه کنید، البته استادان شما وقت ندارند به این مجلات بینالمللی نگاه کنند، در کنار عنوان مقاله به عنوان زیرنویس از عده زیادی تشکر شده است. در زیرنویس نوشته شده است بدین وسیله از دکتر فلان که در سمینارهای مختلف با نقادیهای خود مرا از خطاهای بسیاری مصون نگه داشتهاند، قدردانی و تشکر میکنم. قصه این تشکرها چیست؟ علت، جریان توزیع و نشر معرفت است.
شخص در چندین همایش، مقاله پانزده صفحهای را ارائه میکند، درباره آن سخنرانی میکند، از روی آن برای حاضران قرائت میکند و بعد از تمام نقادیهایی که روی این مقاله صورت میگیرد، بهره برده و مقالهاش را برای ارائه نهایی پیراسته میکند. پس از آن دستنوشتهاش را به صورت پاکیزه، کوتاه و مفید به فصلنامههای پژوهشی میدهد. بسیاری از این نوع پژوهشها هماکنون در کتابخانهها و اسناد دانشگاهها یافت میشود.
حال شما بنگرید که آیا ما چنین نهادهایی در جامعه علمی و حوزویان داریم یا خیر؟ تا به حال شنیدهاید استادان و عالمان ما هر دو سه هفته یک بار در یک رشته مشخص در یک برنامه منظم دعوت شوند و گرد هم آیند. موضوع بحث و سخنرانی آنها مشخص باشد. بیایند و در این جمعها سخنرانی کنند تا تولید معرفتی حاصل شود.
اگر در اینجا چیزی نیافتند که از روی مقالات تخصصی هر دو هفته یک بار خوانده میشود زیاد نگران نشوید. جاهای دیگری را هم بررسی میکنیم. شاید در آنجا به چیزی برخورد کردید. در مقایسه با این همایشهای دو هفته یکباری که کاملاً پژوهشی است و در همه گروههای علوم انسانی و اجتماعی قریب به اتفاق دانشگاههای غرب وجود دارد، یک چنین چیزی را به صورتی اتفاقی در ایران مییابید که من اسم یکی از آنها را میبرم. مقایسه کنید و نتیجه بگیرید. چند سال پیش یک همایش بینالمللی به نام همایش ملاصدرا در ایران برگزار شد. یک روز یکی از استادان دانشگاه امام صادق (ع) به من گفت که فلانی، شما خبر دارید که همایشی در زمینه ملاصدرا در حال تشکیل است. گفتم که خبر ندارم. گفت شما هم خبر ندارید. ایشان که رشتهاش روابط بینالملل بود و تخصصش در حوزه خاورمیانه، گفت: شما که باید اطلاع داشته باشید. گفتم که خبر ندارم و تازه الآن از شما میشنوم البته پوستری را پشت اتوبوسی دیدم، اما از زمانش اطلاع ندارم. او گفت که چند روز است که این همایش آغاز شده است. گفتم خب چه خبر؟ در جوابم گفت باید به آنجا بروی تا خبرها را با چشمهایت ببینی؟! ایشان یک سابقه قدیمی از من داشت. گفت باید بروی و از نزدیک ببینی، من حیفم میآید که بگویم چه خبر است. گفتم چون از ما دعوت نکردهاند، زشت نیست که به آنجا برویم؟ گفت: عیب ندارد، برو.
پس از آن یکی از دانشجویان سابقم که در جایی استاد است و تدریس میکند با من تماس گرفت و گفت چرا در این سمینار شرکت نمیکنید. گفتم که دعوت نشدهام. گفت عیب ندارد. کنار در ورودی سمینار منتظر شما هستم. چند نفر دیگر هم هستند، کارت دعوت میدهیم که حضور پیدا کنید. رفتیم، نمیدانم که سخنرانی چه کسی بود. وقتی که سخنرانی تمام شد یک تنفس نیمساعته دادند. آمدیم بیرون و دیدیم که چند نوع ظرف پر از شیرینی تازه و افرادی برای پذیرایی با لباسهای مخصوص در سالن اجلاس سران کشورهای اسلامی حضور دارند و مرتب بین افراد شیرینی و بعد چای و آب پرتقال تقسیم میکردند. یکی از شاگردانم آمد و گفت: آقای دکتر! شما وقتی برای کنفرانس بینالمللی اتحادیه انجمنهای تخصصی تاریخ علم روششناسی و فلسفه علوم اجتماعی به فلورانس ایتالیا رفته بودید، آیا آنجا هم اینگونه بود؟! گفتم در آنجا هر تنفس ده دقیقهای که میدادند، با فنجانهای کوچکی که در آنجا موجود بود، تنها به ما یک فنجان چای میدادند و پولش را هم میگرفتند. هر فنجان چای، ۱۵۰۰ تومان برای ما خرج داشت. آنوقت در اینجا آب پرتقال و چای و شیرینی تازه میدادند و جالب اینکه بنده خداهایی هم بودند که آرام اضافه شیرینیها را در داخل کیسههایی میریختند و میبردند. به این دوستان گفتم که پذیرایی ناهار و شام در این سمینارها چگونه است؟ گفت: خواهش میکنم بایست و ببین. گفتم: من که وقت دیدن این صحنهها را ندارم، لطفاً برایم تعریف کن. قصههای بدی را در این زمینه برایم تعریف کرد و حتی میگفت که چندین نوع غذا در این سمینار سرو شده است. ببینید همه دنیا همایش برپا میکنند، آیا آنها هم اینطور ریخت و پاش میکنند؟ ما در اسلام حکم داریم که اسراف و تبذیر نکنید. غربیها یک چنین دستوری ندارند و اسراف و تبذیر نمیکنند.
روز بعد که من آن استاد عزیز را دیدم، گفت: علاوه بر پول بلیت استادانی که به این سمینار دعوت شدهاند، دو روز میهمانان را به اصفهان و یک روز به شیراز بردیم و بعد هنگامی که آنها قصد عزیمت از ایران را داشتند، نفری یک چمدان صنایع دستی به عنوان هدیه به آنها تقدیم شد. خب ببینید این خارجیها چه فکری میکنند؟ میگویند ملتی که چنین باج میدهد بهراحتی میتوانیم آنها را بدوشیم. چرا از آنها سوء استفاده نکنیم و سود نبریم؟ بنابراین باید خیلی نگران یک چنین موضوعاتی بود.
ما وقتی برای یک کنگره بینالمللی به کشور ایتالیا رفته بودیم،هاج و واج مانده بودیم و هیچکس برای راهنمایی به پیشواز ما نیامد. ایتالیایی هم که بلد نبودیم، فقط تاریخ فلورانس را خوانده و شناخته بودیم. حتی با پول دانشگاه رفتیم و برای خود یک اتاقی در هتل اجاره کردیم. در مقابل وقتی اینها را دعوت میکنیم برایشان فرش قرمز میاندازیم و با احترام خاص برایشان هتل اجاره میکنیم و همه چیز را به نحو احسن در اختیارشان قرار میدهیم. البته این ریخت و پاشها یک طرف این قضیه است که ربطی به موضوع بحث ما هم ندارد و من دیگر در مورد جنبههای مادی و روانشناختی صحبت نخواهم کرد. فقط این را به شما میگویم که کنگره در مورد ملاصدرا بود، از صد و چند سخنرانی، دو سه تا از سخنرانیهای فیلسوفان وطنی که روی موضوع ملاصدرا کار کرده بودند، تخصص آنها بود و بقیه حرفهای دیگری زدند.
یکی در مورد روششناسی علم صحبت میکرد، دیگری در مورد مابعدالطبیعه، یکی فیلسوف دین بود و در مورد خیر و شر صحبت میکرد. اصلاً اینها شناختی از ملاصدرا نداشتند و نمیدانستند که معروفترین تز وی چیست و فقط اطلاعات اجمالی که مطمئناً شما هم دارید در ذهن داشتند. اکثر استادان مدعوّ اینگونه بودند و با قلّت اطلاعات سخنرانی داشتند. آیا فرد میتواند اهانت، تحقیر ملی و فرهنگی را از این جدیتر بر خودش روا سازد؟! ما دعوت میکنیم از آقایی که میگوید من تخصصم روششناسی علم است و دیگری میگوید من فلسفه علوم اجتماعی کار کردم و اصلاً در مورد ملاصدرا هیچ اطلاعی ندارم و بعد میگویند که هیچ عیبی ندارد شما تشریف بیاورید و سخنرانی بفرمایید، چون ما میخواهیم مجلل و باشکوه باشد. خیلی جالب است! همایش علمی یک چنین همایشی باشد! استادان زیادی در حدود چهار هزار نفر از پنجاه کشور دنیا به این همایش آمدند.
ما میخواهیم فقط با آمار دهان و چشمان دنیا را پُر کنیم. یک هفته هم خرج میکنیم. اما اگر یک دانشجو یا یک طلبه ایرانی استعداد داشته باشد تا کار تولید علم بکند، در حقش هزار مانعتراشی و اذیت روا میداریم. بیاییم از خودمان سؤال کنیم که داریم بر سر چه کسی کلاه میگذاریم؟ چه تولید معرفتی در اینجا صورت میگیرد؟ شما از خودتان بپرسید. شاید یکی دو سال آینده برای شخصیتهای علمی گذشته مثل ابوعلی سینا، فارابی، رازی و غیره همایش برگزار کنند، آنوقت بروید و در مورد مهمانهایی که دعوت میشوند، تحقیقی کنید که چقدر در مورد این شخصیتها آشنایی دارند. آنها هم، در مورد جان لاک، جان استوارت میل، کارل مارکس و مشاهیر و افتخاراتشان همایش برگزار میکنند، اما خرجهای میلیاردی نمیکنند. فقط به اندازه یک نصفه صفحه آگهی در یک مجله تخصصی خود تحت عنوان کنگره جان لاک و ابعاد فلسفهاش با محورهای مشخص و اسامی هیئت علمی را نیز در آن مجله و آگهی درج میکنند و از یک سال قبل هرکس کار تحقیقی در این زمینه دارد، میفرستد و بعد چهار نفر از محققان که در زمینه جان لاک تحقیقات گستردهای را انجام دادند به عنوان داوران برتر، اثرات رسیده را موشکافی کرده و پس از رؤیت نکات جدید و تأیید، آنها را به همایش معرفی میکنند. حتی یک ریال هم خرج نمیکنند چون تمام هزینهها بر عهده محقق است و فقط از محقق مبلغ دویست دلار حق ثبتنام در همایش را نمیگیرند و از این پول نیز کلیه هزینههای همایش از جمله مخارج، تبلیغات و سایر کارهای صورتگرفته را پرداخت میکنند. هیچ هزینهای از بودجه دولت را صرف چنین همایشهایش نمیکنند. عقیده آنها این است که همانقدر که این محقق و تحقیقش در یک همایش بینالمللی مطرح و باعث شهرت وی شده است، بهترین هدیه برای این محقق است.
اگر خواهانیم تا دوباره به عرصه تولید علم جهانی بازگردیم، باید در بسیاری از روشها، عملکردها و تفکراتمان تجدیدنظر کنیم؛ از همین امروز. شاید که فردا، زمانی برای ماندن نباشد.
گفتاری از سعید زیباکلام
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست