چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

واقعیت هایی فراتر از نسخه


واقعیت هایی فراتر از نسخه

بازبینی فیلم «بانوی آهنین» از دریچه چشم یک پزشک

فیلم «بانوی آهنین» بیش از آنکه فیلمی درباره بانوی نخست‌وزیر انگلستان باشد، فیلمی درباره آلزایمر است. با توجه به اینکه در فیلم «جدایی نادر از سیمین» هم آلزایمر نقشی محوری داشت، می‌توان گفت در اسکار امسال، دو تا از مهم‌ترین فیلم‌ها به آلزایمر می‌پردازند. این نشانه‌ای است از اهمیتی که این بیماری و دیگر بیماری‌های ایجاد‌کننده دمانس، در زندگی معاصر ایفا می‌کنند. گویی نه‌تنها فلج اطفال ریشه‌کن شد بلکه دوران «بچه چارلی چاپلین» و «بچه رزماری» «رومن پولانسکی» هم گذشت. حالا گویا سالمندان بیشتر به چشم فیلمسازان می‌آیند، شاید تنها نکته جدی این شوخی آن باشد که واقعا جامعه هرچه بیشتر و بیشتر سالمند می‌شود، نه فقط کودکان کمتری متولد می‌شوند بلکه طول عمر نیز هرچه بیشتر و بیشتر افزایش می‌یابد. اما فیلم «بانوی آهنین» واقعا داستان آلزایمر است.

توصیف دقیق حالات بیماری که به شدت واقعی است (تا آن حد که می‌توان از روی آن آلزایمر را درس داد)، جای شک نمی‌گذارد که نویسنده با نگاهی واقع‌گرایانه در هیچ دامی نیفتاده است؛ دام‌هایی که در شرایط مشابه، بسیاری از نویسندگان و به‌خصوص سازندگان وطنی را به دنبال خود می‌کشاند. داستان به هیچ‌وجه ابتلا به آلزایمر را به وقایع زندگی بیمار مرتبط نمی‌کند، مثلا نمی‌خواهد این موضوع را برساند که مصایب بی‌شمار و استرس فراوان باعث این عاقبت دردناک شده است یا مثلا نمی‌خواهد بگوید که آنچه به آن مبتلا شده عاقبت ستمگری است! یا مثلا در کابوس‌ها و توهمات او، معانی خاصی درباره اسرار اواخر قرن بیستم نمی‌یابد. داستان، هیچ‌کدام، نه «تاچر» و نه آلزایمر را قضاوت نمی‌کند، تنها تلاش او پرداختن تصویر یک زندگی از نگاه مغزی است که به آلزایمر مبتلا شده است. کارگردان از آنجا که قدرت درک بدایع و شگفتی‌های آلزایمر را دارد و می‌تواند جنبه‌های دراماتیک این واقعیت عریان را ببیند و توان ایفای آن را هم در خود می‌بیند، نیازی به دست یازیدن به جنبه‌های دراماتیک عامیانه ندارد و واقعا هم که با همین جزییات به شدت‌واقعی، داستانی دل‌انگیز می‌آفریند که هم سرگرم‌کننده و هم لذت‌بخش است، هم اطلاعات دقیق و درستی درباره آلزایمر می‌دهد و در نهایت به روایتی واقعی از یک زندگی می‌پردازد تا ساعت‌ها بعد از تماشا هم درگیر خیر و شرش باشی.

بگذریم، می‌گویند طبیب را چه به این حرف‌ها، فراتر از نسخه‌پاره‌ات سخن نگو! بنابراین تنها به آلزایمر می‌پردازم. در آلزایمر، بیمار از بیماری خود آگاهی ندارد. در اینجا هم می‌بینیم خانم «تاچر» با وجود علایم فراوان با اکراه به پزشک مراجعه می‌کند و با اکراه به سوالات پاسخ می‌دهد. آنکه توان درک روابط بین‌الملل را داشته و با انگیزه‌ای خاص در آن دخالت می‌کرد، اکنون توان رویت چنین واقعه بزرگی را ندارد. او که جهاد اصغر خود را با موفقیت گذرانده، حالا در رویارویی با این جهاد اکبر وامانده! با اندکی دقت در این موضوع قاعدتا باید از اضطراب کسانی که کوچک‌ترین فراموشی خود را به حساب آلزایمر می‌گذارند و با وحشت و هراس، روز و شب می‌گذرانند، کاسته شود. در واقع کسی تاکنون آلزایمر خود را درک نکرده است.

نکته دیگر اینکه اساسا فیلم براساس گفتار درونی خانم «تاچر» و با فلاش‌بک، زندگی گذشته او را می‌کاود و آنچه می‌بینیم با آنچه که در تاریخ ثبت شده، تفاوت چندانی ندارد. «تاچر» پیر، جوانی خود، خانه و مغازه پدری را با وضوح و روشنی به یاد می‌آورد، اما مرگ همسر که همین اواخر اتفاق افتاده را به یاد نمی‌آورد یا در مورد اتفاق افتادن آن اطمینان ندارد و گاه او را می‌بیند. پس در آلزایمر، مطالب آموخته‌شده «فراموش» نمی‌شوند بلکه از یک مقطع به بعد دیگر چیزی به خاطر سپرده نمی‌شود، چیزی که هیچ‌گاه به خاطر سپرده‌نشده طبعا هیچ‌گاه هم به یاد نمی‌آید! پس وقتی به دو دوست برمی‌خورید و نام یکی از آنها را به یاد نمی‌آورید ولی چند ساعت بعد این نام را به خاطر می‌آورید، آلزایمر نگرفته‌اید. اختلالی که منحصر به به یاد آوردن باشد و ثبت خاطرات در آن مختل نشده باشد، آلزایمر نیست.

شاید در کشور ما این موضوع به ترجمه هم بی‌ارتباط نباشد. «امنزی» (amnesia) که در آلزایمر وجود دارد، به معنی فراموشی یا فراموش کردن نیست، بلکه به معنای اشکال در به خاطر سپردن است که متاسفانه به «فراموشی» ترجمه شده است. چه بسیارند کسانی که این «فراموشکاری» (forgetfulness) خود را فراموشی و آن فراموشی را آلزایمر می‌نامند و با وحشت به پزشک مراجعه می‌کنند. این تنها جزء کوچکی است از مصایب زندگی در ترجمه. نکته دیگر اینکه بیمار (خانم «تاچر») اگرچه دچار توهمات می‌شود، اما توهمات او توهمات به معنای واقعی کلمه نیستند. در بسیاری از بیماری‌های روانی و بیماری‌هایی که با زوال عقل همراه هستند، بیمار توهمات کاملا شکل‌گرفته‌ای دارد، اشیایی را می‌بیند و چیزهایی را می‌شنود که وجود خارجی ندارند، اما توهمات در آلزایمر در واقع به دلیل همان مشکلاتی هستند که در به خاطر سپردن وقایع، اختلال ایجاد می‌کنند. خانم «تاچر» مرگ همسر را ثبت نکرده است، از این روست که گاه «می‌پندارد» همسرش را می‌بیند. این در واقع پندار دیدن است نه خود دیدن. کارگردان این موضوع را به شیوه زیبایی نمایش می‌دهد. ابتدا بیننده نمی‌داند که همسر «تاچر» مرده است و از زاویه دید «تاچر» می‌نگرد، اما آهسته‌آهسته رفتار و گفتار او غیرعادی می‌شود تا آنکه درمی‌یابیم که همسر او سال‌ها پیش مرده است و آنچه می‌بینیم در واقع توهمی است که «تاچر» از او دارد. این شیوه که به نظر می‌رسد از تکنیک گفتار درونی رمان نو وام گرفته شده باشد، به زیبایی در فیلم «ذهن زیبا» هم مورد استفاده قرار گرفته بود. نکته آخر آنکه رفتار و پوسته شخصیت در بیماری آلزایمر تا سال‌ها ظاهرا سالم می‌مانند. بیماران مبتلا به آلزایمر تا مدت‌ها پس از شروع بیماری، ظاهر آشفته و رفتار نامناسبی ندارند. باید مدتی آنها را زیر نظر داشته باشی، دقیقا معاینه کنی یا کسی رفتارهای غیرعادی ایشان را توضیح دهد تا دریابید به آلزایمر مبتلاست. از سوی دیگر بیماران آلزایمری که دارای مناصب و موقعیت‌های مهمی هستند، به سادگی به سوالات پاسخ نمی‌دهند. سوال را با سوال جواب می‌دهند و نمی‌گذارند کسی به حریم تفکر آنان نزدیک شود. اگر توجه کنیم که کلیدداران اصلی موسسات و مشاغل و کارخانجات همه آهسته‌آهسته پا به سنین آلزایمر می‌گذارند، آن وقت اهمیت مساله فیلم را بیشتر درمی‌یابیم. به‌راستی آیا مهم‌ترین تصمیمات سال‌های پایان قرن بیستم را خانم و آقایی گرفتند که به احتمال زیاد در مراحل ساب‌کلینیکال آلزایمر قرار داشتند، «ریگان» و «تاچر»؟. (مرحله ساب‌کلینیکال، زمانی است که بیماری در بدن وجود دارد، ولی هنوز علایم بالینی ایجاد نکرده است.)