چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
جامعه شناسی تاریخی
![جامعه شناسی تاریخی](/web/imgs/16/141/h2h9d1.jpeg)
تاریخ نگاران عموماً معتقدند که آنها به وقایعی ویژه و بیهمتا میپردازند متقابلاً گفته میشود که جامعهشناسان نیز به دنبال امور تکرار شونده و قواعد حاکم بر رفتار اجتماعی و کنش افراد هستند و این همان وجه تمایز کنشگران این دو حوزهی علمی است. این در حالی است که به عقیدهی من، نگاه دقیقتر به مسأله نشان میدهد که چنین تمایزی چندان حاکم نیست؛ چراکه مثلاً وقتی تاریخنگاران به واقعهی مشخصی میپردازند، ناچارند که در چارچوبی نهادی به آن نگاه کنند و این همان نقطهای است که تاریخنگاری و جامعهشناسی را به هم میرساند.
وی افزود: برخی معتقدند که تمایز دیگر قابل طرح، مسالهی کنش و ساختار است. تاریخنگاران به کنش اجتماعی توجه دارند، در حالیکه ساختار اجتماعی بیشتر مد نظر جامعهشناسان قرار میگیرد که البته به نظر من، این نیز چندان نمیتواند به عنوان معیار قرار گیرد چرا که هیچ کنشی بدون وجود ساختارها امکانپذیر نیست.
توفیق توجه جامعهشناسی به بعد مکان، در عین توجه تاریخ به بعد زمان را موضوع طرح شدهی دیگری در مورد تمایزهای دیگر این دو علم معرفی کرد و در عین حال یادآور شد: تاریخ نگاران نیز مجبور هستند که با طرح پرسش کنونی به تاریخ بپردازند و در عین حال جامعهشناسان نیز با بررسی وضعیت حال تلاش دارند که به نوعی آینده را پیشبینی کنند. به بیان دیگر، ما جامعهشناسان و تاریخنگاران هر دو در زمان حال ایستادهایم و با پرسشهایی که روح زمانه بر ما حاکم میکند یکی به آینده و دیگری به گذشته میپردازیم. به این مناسبت میتوان گفت که پدیدهها همیشه در دو بعد مکانی ـ زمانی اتفاق میافتد و ما نمیتوانیم این دو را از هم جدا کنیم.
وی در پایان این بحث، تفاوت جدی میان این دو را در شیوهی کار و نحوهی برجسته کردن نگاه به گذشته دانست. او در ادامه، سه دورهی زمانی را در جامعهشناسی تاریخی مورد توجه قرار داد و در این باره گفت: دورهی نخست، به شکلگیری و آغاز جامعهشناسی برمیگردد. کلاسیکهای جامعهشناسی همواره با حفظ نگاه تاریخی خود، به دنبال پاسخ به این پرسش هستند که چگونه انسجام اجتماعی در جامعهی جدید صنعتی به وجود خواهد آمد. با این وجود، جامعهشناسی تاریخی به معنای خاص، در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفته و در اوایل قرن بیستم به اوج خود میرسد که وبر از مهمترین نمایندگان این دوره است. این موج نخست به اعتبار تحول سیاسی در آلمان و ظهور فاشیزم در آلمان به اضمحلال میرسد و با مهاجرت برخی به آمریکا، پس از جنگ جهانی دوم شاهد شکلگیری موج دوم در آمریکا هستیم که در دهههای ۶۰ و ۷۰ به اوج خود میرسد. این موج در اواخر دههی ۷۰ با بحران اجتماعی ـ سیاسی و تئوریک مواجه شده و این امر موج سومی را زمینهسازی میکند که تقریباً با دورهی استعمارزدایی هم زمان بوده و بر پایهی این تصور استوار است که تحولی که در غرب اتفاق افتاده، استثنایی است اما میتواند تکرارپذیر باشد.
توفیق تاکید کرد: بحران علم در گذار به این موج سوم تعیینکننده است. در تئوری سیستمها، تحولی جدید صورت گرفته و نشانههای تاریخیگری در آن به وجود میآید. هم زمان با این مسأله، تئوری فاجعه شکل گرفته و مکتب آنالست به وجود میآید که ریشه در مکتب ساختارگرایی داشته و درصدد گذار از آن است ولی شاید مهمترین تأثیر را شکلگیری تئوری آشوب در این گذار داشته باشد که زمینهی این را به وجود میآورد که دنیای نیوتنی موج اول و دوم را زیر سؤال ببرد. دنیای اول و دوم جامعهشناسی تاریخی، دنیایی بسیار منظم بر اصل علیت است و بر طبق آن، تاریخ قابل پیشبینی است. این در حالی است که در دنیای پسانیوتنی که تئوری آشوب آن را پایهگذاری میکند، آنچه اعتبار ندارد، تعادل دنیای نیوتنی و اصل علیت و پیشبینی در آن است. بر مبنای آن، کوچکترین تغییری در یک حرکت میتواند آن را غیرقابل مقایسه کند و این بحث بسیار در جامعهشناسی تاریخی تعیینکننده است. بر مبنای این بحث، تنها پس از وقوع یک واقعه، دربارهی چرایی آن میتوان توضیح داد.
وی در نتیجهگیری از بحث خود در مورد ایران گفت: به نظر من، ما زمانی میتوانیم وارد جامعهشناسی تاریخی مدرن شویم که به این موج سوم رسیده باشیم. این در حالی است که من فکر میکنم این حوزهی علمی در ایران هنوز در دنیای نیوتنی به سر میبرد و تا وقتی در این وضعیت هستیم، در شناخت تاریخ درجا خواهیم زد. البته باید گفت که در مورد دو موج نخست نیز ما بیشتر خوانش عامیانهی آن را میشناسیم.
دکتر توفیق افزود: از سوی دیگر، تنها پرسشی که ما محققان ایرانی از تاریخ میکنیم، این است که "چرا ما عقب ماندهایم؟" و وقتی از این منظر به دورههای مختلف تاریخی نگاه میکنیم، پاسخ میدهیم که چون فلان چیزها نبوده، ما عقب ماندهایم. در واقع ما اصلاً به دنبال کشف منطق تاریخی کشور خود و تحول حاکم بر آن نیستیم و با سؤالهای امروزی به سراغ تاریخ میرویم که این روند چندان به جواب مناسبی منجر نخواهد شد.
وی "ترجمهپذیر بودن فرهنگها" و "اشتراک فرهنگها در یک زمان جهانی" را دو مفهوم قابل توجه در این بحث معرفی کرد و گفت: ما در مورد تاریخ خود فرض را بر این میگیریم که در زمان پیشامدرن هستیم و بر همین اساس اصل ترجمهپذیری فرهنگها را نیز زیر سؤال میبریم که به نظر من، در چنین شرایطی، اساسا نمیتوانیم ارزیابی مناسبی از تاریخ خود داشته باشیم. درواقع، زمان جهانی به این معناست که فرهنگهای مختلف در بازههای زمانی، متفاوت در مقابل پرسشهای یکسانی قرار میگیرند ولی جوابهای گوناگونی به آن میدهند. با این وجود یکدیگر را میفهمند و بدین صورت میتوان گفت که فرهنگها ترجمهپذیرند. من معتقدم ما اگر بر مبنای دو مفهومی که ذکر شد، حرکت کنیم شاید بتوانیم انتظار به وجود آمدن زمینهی تئوریک محکمتری را داشته باشیم و بر مبنای آن به مسألهی تاریخ و پژوهش تاریخی در این زمینه بپردازیم.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست