چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
سـینمایی کـه نمی شـود بی تفـاوت از آن عبـور کـرد
![سـینمایی کـه نمی شـود بی تفـاوت از آن عبـور کـرد](/web/imgs/16/143/4chzd1.jpeg)
این روزها فیلمهای روی پرده سینماها از جمله فیلمهای جنجال برانگیز سال گذشته جشنواره فیلم فجر است. فیلمهایی که معمولا اهالی مطبوعات و منتقدان حاضر در سینمای مطبوعات را به دو دسته خیلی موافق و خیلی مخالف تبدیل میکرد . فیلمهایی که کسی بیتفاوت از کنارشان عبور نمیکرد و ساعتها و حتی روزها اهالی مطبوعات را به بحث کردن با یکدیگر برای متقاعد کردن هم مشغول میکرد. فیلمهای آسمان زرد کم عمق، سر به مهر و تا البته کمی هم استرداد از جمله این فیلمها بودند. اگرچه در این میان نگاهها در اکران عمومی این فیلمها با گذشتن از شلوغیهای ایام جشنواره و رسیدن به آرامش کمی به هم نزدیک شد اما همچنان تفاوت دیدگاه (و نه سلیقه) بین منتقدان درباره این فیلمها وجوددارد.
آسمان زرد کم عمق یکی از همین فیلمهاست. فیلمی پیچیده و سراسر استعاری که مخاطب را با چالشی بزرگ روبرو میکند. چالشی درباره این که اصلا کجاست ودر این میان کدام یک از شخصیتهای فیلم دچار روانپریش است و سخنان و رفتارش از روانپریشی او سرچشمه گرفته است و این رازی است که سبب شده برخی از منتقدان سر سخت سینما را وادارد که در عین اعتراف به زیبایی فیلم ازآن روگردان باشند. کارگردان این فیلم تلاش کرده تا داستان فیلمش را با خرده ریزهای معمایی و عقب جلو بردن خطوط داستانیاش، سعی در ایجاد یک پازل کند پازلی که با گشوده شدن رازها و گذشتهها، چیزی که باقی میماند شخصیتی است که رفتارش برای بیننده در نگاه اول چندان روشن نمیشود و بی تردید نیازمند دیدن دوباره و چند باره و اندیشیدن چند باره به آن است تا پازلها یکی یکی کشف و به نقطه پایان رسیده و مخاطب (بخوانید منتقد) به نقطه لذت برسد. مخاطب در مواجهه با این فیلم در نگاه اول شاید به راحتی معنی حرکات و دغدغههای بیمارگونه ذهنی غزل، که قرار است بار معنایی داستان را شکل بدهد، به طور دقیق درک نکند و نداند عمل غزل، اینکه میخواهد زیبایی لحظات را برای همیشه ثبت کند تا همه چیز در اوج بماند ـ که گمان میرود همین تفکر، عاملی است که باعث میشود خانوادهاش را به کشتن بدهد ـ یک نماد انتزاعی بیش نیست که قطعا نیازمند دقت و تفکربسیار است. در یک نگاه کلی توکلی در مقام کارگردان، دست به ریسک بزرگی در ساخت این فیلم زده تا یک بار هم که شده مخاطب را با دنیایی کمی پیچیده تر از آن که به نظر میآید روبرو کرده و او را مجبور به تفکر کنند .
● سر به مهر
اما این ماجرای تفکر مخاطب و دوگانگی نگاهها در برابر فیلم اتفاقی است که فیلم سر به مهر را با مضمونی ظاهرا مذهبی همراه است متفاوت میکند. این فیلم فیلمنامهای شخصیت محور داردو آنچنان که میبینیم بیشاز آن که اتفاقات بیرونی در پیشبرد درام و پلات موثر باشند، خلق و خو و دیدگاه و رفتارهای شخصیت اصلی قصه، روند متن را به جلو هدایت میکنند. بنابراین در تحلیل این متن، نگاه ویژه به آدم اصلی ماجرا، یعنی صبا، پایه کار را تشکیل میدهد و بدون توجه به او، نمیتوان نگاه درستی به این اثر داشت. این ویژگیای است که برخی از منتقدان آن را نکته منفی اثر میدانند و اعتقاد دارند که نشان دادن نماز خواندنهای دائمیشخصیت اصلی داستان یعنی صبا و حتی پایانبندی فیلم باز هم با نمازخواندن اوست که برخی آن را به بهانه مستقیم گویی در بوته نقد قرار دادند. اگر چههادی مقدم کارگردان این فیلم در اثرش تلاش کرده تا شخصیت صبا و بحرانهای روحی او را به دنبال اسبابکشی و ازدواج همخانه و واریز تمامی پساندازش برای درمان خواهر نابینایش و بحران ازدواجش با حامد و ترس بههم خوردن این ازدواج به دلیل فهمیدن نماز خواندن او و یا رفتن سر قرار وبلاگی درحالی که بازهم به دلیل ترسهایش هویت واقعی خود را پنهان میکند همه و همه نشان از عدم اعتماد به نفس صبا دارد . نبود اعتماد به نفسی که سبب شده صبا خود را بیکس و تنها بداند و طبیعی است که در این حالت، تنها مرجع آرامش بخش، نمازو نیایشهای طولانی اوست.
نمازی که اگر چه به دلیل محیطی که در آن قرار دارد و ترس از دست دادن دوستان و خواستگارش (و همان تنها ماندنی که به آن اشاره شد ) این تجربه ای ملموس است برای بسیاری از خانمهایی که نه الزاما همانند صبا از کمبود اعتماد به نفس رنج میبرند بلکه تمامی خانمها و یا بهتر بگویم افرادی که به دلایل گوناگون در محیطهایی هستند که مجبورند برخی از عادتهای رفتاری خود همانند نماز خواندن و یا وبلاک داشتن را از دیگران پنهان کنند و این همان ظرافت نگاهی است که سبب شده بیشتر منتقدان، شخصیت پردازی و فیلمنامه پر کشش سر به مهر را لایق توجه بدانند و از آن به عنوان فیلمی در خور اعتنا یاد کنند . ماجراهای فیلمنامه با واگویههای صبا همراه است؛ واگویههایی که حکایت از مرزبندی ساحت اثر به دو دنیای درون و بیرون ذهن شخصیت اصلی داستان دارد. هر اتفاقی که در دنیای بیرون رخ میدهد، در ذهن صبا مورد بازخوانی قرار میگیرد و در قالب این واگویهها تجلی مییابد. صبا دائما در حال کشمکش با دنیای بیرونیاش است و با آن مشکل دارد. این درگیری، اصلیترین چالش دراماتیک متن فیلمنامه را تشکیل میدهد. صبا از مواجهه با دنیای بیرون هراس دارد و سعی میکند در پشت واگویههایی در بستر فضای مجازی وبلاگ، آلترناتیوی برای این فقدان پیدا کند.
پس وبلاگ در دنیای درام فیلم، تبدیل به عنصری جایگزین میشود تا نقبی به دنیای درون کاراکتر اصلی داستان حاصل آید و مرزبندی مزبور نزد مخاطب، ترجمه شود. صبا از همان سکانس نخست، بر این مرزبندی تأکید دارد: همخانهاش در اتاقی دیگر و در فضایی دیگر مشغول رسیدگی به موقعیتی عینی (تدارک جشن ازدواج) است، در حالی که صبا در خلوت با خود، به گفتوگو با خویشتن در قالب نگارش پست وبلاگش میپردازد. او خواهری نابینا دارد که برایش نرم افزاری تهیه میکند تا بتواند متون مکتوب مندرج در فضای مجازی رایانه را در قالب گفتاری شنیداری برگردان کند. انگار برگردان و ترجمه ساحت درون به بیرون و بالعکس، اینجا هم به نوعی جریان دارد. از همین رو است که صبا، حتی از مواجهه با دوستان وبلاگیاش هم در هراس است و در ملاقات وبلاگیشان (که فصلی مثال زدنی در ارائه اطلاعات موجز و مفید و متناسب با حال و هوای دراماتیک سکانس به مخاطب در ارتباط با شخصیت و موقعیت صبا است) با هویتی جعلی و ناشناس ظاهر میشود؛ کما اینکه در رویارویی با بسیاری دیگر از مظاهر و موقعیتهای روزمره زندگی حتی در حد پذیرش و پرهیز از تعارف نسبت به حقالزحمه نگهداری اطفال و یا برملا کردن فعالیتهای وبلاگیاش هم دچار اضطراب است.
درباره بازیگری حاتمی نیز باید گفت حاتمی در این فیلم که سال گذشته در جشنواره فیلم فجر هم تحسین مخاطبان و منتقدان را درپی داشت نقشی متمایز از کارنامه خود را ایفا میکند و بهانهای شد تا مروری بر بازیهای او داشته باشیم. یکی از منتقدا درباره بازی او میگفت: لی استراسبرگ، در توصیف مریل استریپ او را بازیگری دانسته که احتیاجی به دانستن فن این کار ندارد و حالا لیلا حاتمی را میتوان مصداقی از این توصیف دانست که در هر نقش و کاراکتری که قرار میگیرد، هویت او را در پس این نقشها به عنوان لیلا حاتمی میتوان باور کرد. او در نقش غرق نمیشود، بلکه آن را در تصاحب خود درآورده و مال خود میکند.
بازی سهل و ممتنع او موجب شده در عین تفاوت اجرا در نقشهایی مختلف بازهم همان لیلا حاتمیهمیشه باشد. به همین چند فیلم اخیر وی مثل جدایی نادر از سیمین، سعادتآباد و چیزهای هست که نمیدانی، پله آخر و سر به مهر که نگاه کنید ردپای خود او را در پس این نقشها میتوانید تشخیص دهید. انگار این کاریزمای شخصیتی اوست که هر نقشی را به کاراکتری تاثیرگذار بدل کرده که در ذهن مخاطب تثبیت میکند. بازیگری که نه به واسطه زیبایی چهره آنچنان که برخی همقطارانش را به واگن سینما کشانده که به دلیل تواناییهایش در بازیگری به نامی آشنا و ماندگار در هنر هفتم رسانده است.
● استرداد
استرداد اما برخلاف دو فیلم یادشده تناقض و بحثها و مخالفتهای منتقدان برسر فیلم تنها به بحث کیفی خود اثر باز نمیگشت بلکه مشکل از داستان و ماجرایی است که به نام ماجرای واقعی روایت میکند. فیلمی به کارگردانی علی غفاری که در زمان تولید هم حواشی زیادی پیرامون ساخت آن در جریان بود. این که یک بودجه کلان برای ساخت یک اثر فاخر( که البته هیچ کس تاکنون معنی واقعی واژه فاخررا توضیح نداده است) در نظر گرفته شده است و در راس هرم نیز یک کارگردان بدون سابقه چنددههای سکان این کشتی را به دست گرفته است، به شدت با حرف و حدیث روبه رو بود.فیلم قرار است به موضوع غرامت جنگی ای بپردازد که قرار بود توسط انگلستان،آمریکا و شوروی برای جنگ جهانی دوم به ایران داده شود و مربوط به مقطع زمانی ۱۳۳۲ است.
این فیلم استرداد، برخلاف واقعیتهای تاریخی، مدعی است که دست کم اتحاد جماهیر شوروی غرامت را پرداخت کرده است؛ منتها در گیرودار توطئههای مختلف داخلی و خارجی، این سرمایه هنگفت سرانجام سر از بانک سوییس درآورده و به ایران هم پس داده نشده است. این فیلم که از همان ابتدا به عنوان فیلمی سفارشی، شعاری و خلاف واقعیتهای موجود شناخته شده در بسیاری زمینهها، مانند ارتباط زمان ملاقات اشرف پهلوی و استالین با موضوع غرامت و یا وجود افسر مونث در مناسبات نظامی آن دوران ایران، تزلزل اسنادی دارد. خسرو معتضد تاریخ دان اما در این باره با رد ادعای این فیلم به رسانهها گفت : وقتی ما منکر ورود طلاهای شوروی به بانک ملی ایران (درآن زمان بانک مرکزی نبود) بشویم یعنی شما اعتبار بانک ملی را زیر سوال بردهاید. یعنی ۱۱ و نیم تن طلا از کشور خارج شده است. در حالی که من عکس این را هم دارم که این طلاها ۹۵۵ شمش با عیار ۱۹۹ بوده است که وارد بانک شده است.
از معضل تاریخی فیلم که برخی آن را به دروغگویی سازندگانش نسبت دادند که بگذریم شخصیتهای فیلم نیز قالبی پرورشنیافته دارند و حتی فضای تیپیک هم در موردشان ثبات ندارد. مثلا استانف که در پایان ماجرا معلوم میشود افسر عالیرتبه ک. گ. ب است، چگونه در جریان مذاکره یکی از اعضای همین نهاد با فرامرز در سفارت ایران در شوروی نیست و اوضاع باید به گونهای پیش رود که فرامرز با رشوه نظر او را به اجرای نقشهای که با هماهنگی همین ک. گ. ب تنظیم شده جلب کند؟ نمونه دیگر کاووسی است که فیلمنامه او را آدم بسیار باهوشی معرفی میکند، اما او در جریان قراری که با غزال سر ماجرای اعدام فرامرز میگذارد، کمال کمهوشی را از خود نشان میدهد و اجازه میدهد که غزال به راحتی او را بکشد. خود غزال که یکتنه از پس گروهی نظامی و مسلح با تجهیزاتی مفصل برمیآید و رمبووار همهشان را از دم میکشد، چگونه تفاوت اسلحه خالی و پر را در پایان ماجرا نمیتواند تشخیص دهد؟ و البته اینکه او در آخر داستان فاش میکند که یک تبعه روس است، چرا باز هم از طرف فرامرز متهم به خیانت به کشورش میشود؟ مادر فرامرز این وسط چه نقشی دارد که مثلا با مرگش باید متأثر شویم؟ اصلا رابطه او با فرزندش چه میزان از حجم درام را تحت تأثیر قرار میدهد که نیازی به حضورش (و اعلام مرگش) باشد؟
تمامی این موارد سبب شد که منتقدان دربرابر این دروغ تاریخی موضع گیری کرده واهدای جوایز رنگارنگ جشنواره فیلم فجر را نیز به این فیلم به دلیل همین سفارشی و البته دروغگو بودن اثر نسبت میدادند.
● عملیات مهد کودک
عملیات مهدکودک پساز سالها فیلمی بود که نوید احیای دوباره سینمای کودک و نوجوان را به کسانی میداد که سالها بود نگران خاموشی این سینما بودند. سینمایی که قرار است جای خالی سینمایی که روزگاری درآن گلنار، دزد بچهها و... ساخته میشد و اکنون دیگر سالهاست خبری از آن نیست را پر کند اما برخلاف انتظار، این فیلم به جای این که با کودکان ارتباط برقرار کند با خانوادههای آنها ارتباط میگیرد و به بحران تنهایی کودکان به ویژه تک فرزندها وعدم ارتباط صحیح والدین با فرزندان خود میپردازد.
این فیلم به دلیل نداشتن فضای شاد و موسیقایی که ویژگی فیلم کودک است مخاطب کودک و نوجوان را با خود همراه نمیکند و به همین دلیل نیز فیلمی موفق در این ژانر به شمار نمیآید. دریک نگاه کلی میتوان دریافت که این چهار فیلم روی پرده سینما که هر یک به نوبه خود بحثها و جدلهای فراوانی را با خود همراه داشته است از جمله فیلمهایی هستند که هر یک به نوبه خود ویژگیهای مثبت و منفی سینمای ایران را به همراه دارند و ویژگیهای مثبت و منفی منحصر به فردشان سبب شده تا مخاطب از کنار آن بیتفاوت عبور نکند.
نویسنده : صبارادمان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست