چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

بورخس و هزارتوی جهانش


بورخس و هزارتوی جهانش

بورخس داستان نویسی تراز اول, شاعری خوب و مقاله نویسی فراموش نشدنی است بیشتر یک چهره عمومی بزرگ است تا فردی از گوشت و خون شخصیتی خجالتی و خوره کتاب که با اینکه نابینا بود دو دهه آخر عمر خود را به تنهایی در وطنش بوئنس آیرس زندگی کرد و از دنیا رفت وی بینایی خود را در سال ۱۹۲۷ از دست داد و آن را «غروب تدریجی تابستان» نامید

بورخس داستان‌نویسی تراز اول، شاعری خوب و مقاله‌نویسی فراموش‌نشدنی است. بیشتر یک چهره عمومی بزرگ است تا فردی از گوشت و خون. شخصیتی خجالتی و خوره کتاب که با اینکه نابینا بود دو دهه آخر عمر خود را به تنهایی در وطنش بوئنس آیرس زندگی کرد و از دنیا رفت. وی بینایی خود را در سال ۱۹۲۷ از دست داد و آن را «غروب تدریجی تابستان» نامید.

از دهه‌۱۹۶۰، بورخس به عنوان یک پدیده بین‌المللی شناخته شد. نامی که زبانزد اهل علم و ادب شده بود و از استکهلم تا سانفرانسیسکو، از لهستان تا پرو، داستان‌ها و مقالات این تندیس‌گر واژگان را هم‌ردیف آثار جویس، پروست و فاکنر می‌دانستند. مردی عالم که نحوه نوشتن و جهت فکری‌اش در حالی که مختص خودش بود، رازگشایی بخشی از جهان نیز بود. به طوری که سرانجام نوواژه «بورخسین» به اندازه نوواژگان «اورولین» و «کافکائسک» معمول شد. «بورخسین» معمولا به آثاری گفته می‌شود که با دریافت خواننده از واقعیت قراردادی بازی می‌کند (معمولا توسط بی‌ثبات کردن قوانین زمان و مکان، محو کردن مرزهای حقیقت، داستان یا فلسفه یا تلفیق خلاقیت هنرمندانه با نقد تمسخرانه و آکادمیک). عناصر دیگر این سبک ظریف‌ترند و شامل اقتصاد زبان، دامنه علایق متنوع و طنز کنایی و خشک است. (و همیشه همراه با شیفتگی مسحور‌کننده‌یی به اشیا، کتاب، کتابخانه، ساعت و آینه!)

نوشته‌های بورخس شکاف‌های روان آدمی را می‌کاود. فضاهایی که به وجود می‌آورد خیالی و شگرف با ظاهری زمینی‌اند، فضاهایی قرون‌وسطایی با داستان‌های اخلاقی و تمثیلی از کتابخانه‌های تاریک و ناشناخته و تحقیقات سری. نثر او تخیلات ادبی را در خوانندگان عام، پژوهشگران و منتقدان بر‌می‌انگیزد و بسیاری او را مهم‌ترین نویسنده امریکای لاتین قرن می‌دانند.

علم به آثار بورخس در بین هزاران هنرمند، محقق و منتقد به امری معمول بدل شد به طوری که همیشه در بین حرف‌هایشان یادی نیز از او می‌کردند. الن رب گریه در کتابش که بیانیه داستان است به ‌نام «برای یک رمان جدید»، از اندیشه‌های شخصی بورخس یاد می‌کند. تئوریسین بزرگ، میشل فوکو، قسمتی از اوهام و خیالات بورخس را (برگرفته از مقاله «زبان تحلیلی جان ویلکینز» اثر بورخس) به عنوان نقطه شروع در صفحه اول کتابش «نظم اشیا» می‌آورد. مثال دیگری که کاملا نامرتبط است ژان لوک گدار است که در حداقل دو فیلم خود از بورخس نقل قول می‌کند (در آغاز فیلم «تفنگدارها» و اواخر فیلم «آلفاویل») . برتولوچی فیلمساز ایتالیایی نیز طرحی از داستان بورخس «درباره خائن و قهرمان» را اساس درام خود «اســــــتراتژی عنکبوت» که درباره فاشیسم است، قرار می‌دهد. یا اینکه آمبرتو اکو نویسنده آرژانتینی در کتاب «نام گل سرخ» به طور مشخص اسم کتابدار را خورخه لوئیس بورخس می‌گذارد. مثال‌هایی از این دست بسیارند.

در سال ۱۹۷۵ جان آپدایک نوشت که «خشک‌ترین پاراگراف بورخس هم به نحوی تاثیرگذار است.» وی همچنین عقیده داشت: «حکایات و داستان‌های بورخس از چنان هوش و خردی برخوردار است که در فیزیک و فلسفه به ندرت دیده‌ می‌شود چه رسد به داستان. به ‌علاوه، بورخس برای کسی که علاقه به معما و حدس و گمان دارد به طرز بسیار لذت‌بخشی سرگرم‌کننده است.» جان آپدایک تاکید داشت که: «با وجود لحن ساده و بی‌پیرایه و منطقی او، گویی بورخس پیشنهاد می‌کند تا یک بازبینی بسیار جدی در خود ادبیات صورت گیرد.» هنگامی که بورخس از عناوین تخیلی و کتاب‌ها و نویسندگانی که هیچگاه وجود نداشتند نام می‌برد، در واقع دسته‌یی از واقعیت‌ها را به شکل دنیای دیگری در‌می‌آورد. وقتی با استفاده از بازی با کلمات و تکرار از زبانی به زبان دیگر می‌رود، گویی ماشین شهرفرنگ را روشن می‌کند و نور را متوجه جهان دیگری می‌کند. در یکی از داستان کوتاه‌های اولیه‌اش به اسم «پیر منار نویسنده دن کیشوت» بورخس زبان و تخیل را در آغوش هم می‌فشارد که یک پیش‌بینی است برای فحوای آثار بعدی‌اش. در این داستان که سال ۱۹۳۸ نوشته شده‌ بود، بورخس خیلی کوتاه پیشنهاد تجربه قوی نظر تی. اس. الیوت را می‌دهد که می‌گوید هر اثر هنری جدید استنباط اثر هنری قبلی را تغییر می‌دهد.

برای بورخس، داستان کوتاهی که به عنوان یک فرم ادبی عناصر ضروری آن ایجاز و آغاز-میان-پایان مشخص است، موثرترین فرم است. او می‌گوید: «در زندگی‌ام که تماما وقف کتاب بوده است، رمان‌های کمی خواندم و در اغلب موارد تنها حس وظیفه‌شناسی‌ام موجب شد تا به صفحه آخر برسم. من همیشه خواننده و بازخواننده داستان کوتاه بوده‌ام.» بورخس می‌گوید: «نوشتن چیزی بیشتر از یک رویای هدایت‌شده نیست.» وی با این کلمات از ما دعوت می‌کند تا وارد عجیب‌ترین دنیایی شویم که تا آن زمان نویسنده‌یی خلق کرده ‌بود. جهانی که بورخس در داستان‌های کوتاه و شعرهایش آشکار کرد، یکی از بی‌نهایت بود و با نیروی جادوی خود تاثیری فراموش‌نشدنی بر بسیاری از خوانندگانش گذاشت.

بورخس استاد جهانی انگیزان و به طرز غریبی شاعرانه است. وی که در ابتدا به وسیله نثرش شناخته شده ‌بود، داستان علمی- تخیلی را با عقلانیتی خاص خواص تلفیق کرد تا داستان‌هایی درهم ببافد حاکی از انسان‌های پیچیده‌یی که با درک‌ناکردنی‌ها مواجه می‌شوند. بورخس در نحوه داستان‌نویسی انقلابی به پا کرد و از ابزار و تکنیک‌هایی استفاده کرد که تا پیش از او دیده نشده بود. در بسیاری از داستان‌هایش پروتاگونیست‌ها به جای دشمنان زمینی با مفاهیم مبارزه می‌کنند و به جای پیروزی فیزیکی به شناخت می‌رسند. او از رویاهای عمیقی می‌نوشت که هیچ‌کس قبل از او جرات نکرده بود به وضوح بیان کند. دست‌اندازی بورخس به شعر به اندازه داستان‌های او موفقیت‌آمیز نبود، اما همچنان چشمگیر بود. او خود درباره ضعف شعرهایش می‌گوید: «دوستان، به من بگویید که داستان‌هایم بسیار بهتر از شعرهایم است. اما نوشتن آنها برایم لذت‌بخش بود.»

ثنا ولدخانی

برگرفته از آثار: بل ویادا، جف تروسل و مقالات نیویورک‌تایمز