دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی


کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی

اولین و مهمترین موضوعی که در به سوی سرنوشت خودنمایی می کند بروز تغییراتی در ارتباط با چگونگی هدایت انقلاب و جامعه توسط رهبری است امام در این سالها به تدریج از نقش مستقیم خویش در تمشیت امور می کاهد هدف از این تغییر, ایجاد فرصت برای رشد دیگر استعدادها در مدیریت و تقویت نهادگرایی و سرعت بخشیدن به روند ساختارسازی در کشور است

اولین و مهمترین موضوعی که در "به سوی سرنوشت" خودنمایی می‌کند بروز تغییراتی در ارتباط با چگونگی هدایت انقلاب و جامعه توسط رهبری است. امام در این سالها به تدریج از نقش مستقیم خویش در تمشیت امور می‌کاهد. هدف از این تغییر، ایجاد فرصت برای رشد دیگر استعدادها در مدیریت و تقویت نهادگرایی و سرعت بخشیدن به روند ساختارسازی در کشور است.

سال ۶۳ را به راستی باید یکی از سالهای پرتنش دوران جنگ تحمیلی دانست. در این ایام گرچه امور داخلی رو به سامان دارد، اما فشارها و تنگناهای گوناگون خارجی افزایش چشمگیری می‌یابد؛ هجمه موشکی به نفتکش‌های حامل نفت ایران با هدف به صفر رساندن در آمدهای ارزی کشور که با مقاومت ایران و مقابله به مثل، تبدیل به جنگ نفتکش‌ها می‌شود، کلید خوردن پروژه هواپیماربایی به منظور فشار شدید بین‌المللی بر جمهوری اسلامی، به کارگیری گسترده سلاح شیمیایی، حمله موشکی و هوایی به مناطق مسکونی شهرهای بزرگ و کوچک ایران، بمب‌گذاری در مناطق پر تردد به ویژه در تهران همچون میدان راه‌‌آهن، میدان شوش و نماز جمعه تهران و تهدید صریح عراق به ناامن کردن آسمان کشور برای هواپیماهای مسافربری از جمله مواردی‌اند که اجماع نیروهای مخالف استقلال ایران در آن کاملاً مشهود است. خوشبختانه مقاومت شجاعانه مدیریت کشور در برابر این گونه اقدامات جبهه ارتجاع عرب و غرب علیه ایران از یک سو و از دیگر سو کشاندن دامنه ناامنی‌ها به سوی عاملان تشنج‌آفرینی‌ها موجب استمرار نیافتن برخی از این قبیل تحرکات می‌شود. یادداشت‌های سال ۶۳ جناب آقای هاشمی رفسنجانی تا حد قابل توجهی فضای آن روز کشور را بیان می‌دارد، هرچند ایشان در کتاب "به سوی سرنوشت" شاید بیش از خاطرات سالهای قبل خویش شیوه اختصارنویسی را به کار می‌گیرد و حتی در ارتباط با برخی موضوعات که مایل نیست خواننده به برداشت روشنی دست یابد به مبهم‌نویسی گرایش می‌یابد. توسل به این روش، مطالعه‌کنندگان اثر را ناخودآگاه به سوی تصورات ذهنی‌ و گمانه‌زنی سوق می‌دهد. همچنین هرچه نگارنده به لایه‌های درونی نزدیکتر می‌شود از قلم افتادگی‌ها فزونی می‌یابد که البته برای کسانی که به طور تخصصی به تاریخ نمی‌پردازند چندان ملموس نیست. با این وجود خاطرات این شخصیت مؤثر در انقلاب اسلامی روزشمار منحصر به فرد و فهرست نسبتاً جامعی از رخدادهاست و بعضاً دخالت دیدگاه‌ها و تمایلات مؤلف اثر در نوع انعکاس مسائل نیز نخواهد توانست از اهمیت آن بکاهد و مانع آن شود که در پژوهش‌های آتی تاریخی از این کتاب بهره‌برداری‌های راهگشا صورت گیرد.

اولین و مهمترین موضوعی که در "به سوی سرنوشت" خودنمایی می‌کند بروز تغییراتی در ارتباط با چگونگی هدایت انقلاب و جامعه توسط رهبری است. امام در این سالها به تدریج از نقش مستقیم خویش در تمشیت امور می‌کاهد. هدف از این تغییر، ایجاد فرصت برای رشد دیگر استعدادها در مدیریت و تقویت نهادگرایی و سرعت بخشیدن به روند ساختارسازی در کشور است، و نیز فراهم آوردن بستری که در آن جریانات داخل نظام بیاموزند تا روابط خود را با یکدیگر تنظیم کنند و موجودیت مخالفان فکری خود را به رسمیت بشناسند؛ براین اساس امام ترجیح می‌دهد کمتر در رقابت‌های جریانات سیاسی و چالشهای نهادها با یکدیگر به طور مستقیم وارد شود، مگر در شرایطی که بن‌بست‌ها لطمه‌ای بر منافع مل? وارد می‌کرد. سیاست کمتر ظاهر شدن امام در انظار، این شائبه را در مؤلف اثر ایجاد می‌کند که ایشان تمایل به کناره‌گیری داشته‌اند، در حالی‌که آنچه ایشان خستگی امام پنداشته است بهترین تدبیری بود که توانست بقای انقلاب را تضمین کند. ایجاد فرصت برای نیروهای جوانتر انقلاب جز از طریق کمرنگتر شدن حضور امام ممکن نبود؛ لذا شخصیت وارسته‌ای چون ایشان که منیت و نفسانیت در اعمال او راه نمی‌یابد به جای وابسته‌تر کردن امور جامعه به خویش به عنوان رهبر و بنیانگذار انقلاب ترجیح می‌دهد تا دیگران نیز در چارچوب قانون توانمندی‌های خود را عرضه دارند و کشور به سوی نهادینه شدن پیش رود: "به زیارت امام رفتم مدت زیادی، خدمتشان در اندرون نشستم. تمایل به انزوا در امام پیدا شده است. تاکید کردم که لازم است بیشتر با مردم حرف بزنند؛ احتمال کناره‌گیری کامل را مطرح کردند. درخواست کردم که دیگر نفرمایند و مصلحت نیست." (ص۴۶۳) متاسفانه برداشت غلط از تدبیر امام موجب می¬شود تا این تدبیر ایشان بدین‌سان جلوه‌گر شود که رهبر انقلاب به دلیل مواجه شدن با ناملایماتی وظیفه خویش را به فراموش? سپرده و با یک جمله مجدداً به وظیفه خود واقف می‌گردند. در حالی‌که بنیانگذار انقلاب از چنان صلابت، استواری و جذبه‌ای برخوردار بود که نه تنها هیچ‌گونه تزلزلی در شخصیتشان راه نمی‌یافت بلکه به تمامی مسئولان و آحاد ملت نیز نیرو و قدرت می‌بخشید و از بروز هرگونه سستی و ناامیدی در میان آنها جلوگیری به عمل می‌آورد. شخصیت‌های برجسته‌ای چون آیت‌الله طالقانی با اذعان به این نکته بود که به صراحت اعلام ‌داشت هر زمان احساس خستگی می‌کردیم در ملاقاتی با امام نه تنها سستی‌ها زایل می‌شد بلکه انرژی فوق‌العاده‌ای برای تداوم مسیر سخت انقلاب می‌یافتیم. این برداشت مؤلف از تدبیر امام، شخصیت ایشان را بسیار متفاوت از واقعیت ترسیم می‌کند. مگر فردی که چنین تحولی را براساس یک تکلیف اله? به وجود آورد با کمترین سختی، آن هم در سال ۶۳، می‌توانسته وظیفه اسلامی خود را نسبت به جامعه فراموش کند؟ یا اگر به فرض امام در این سال احساس وظیفه می‌کرد که از صحنه خارج شود با یک جمله در تشخیص وظیفه دچار تردید می‌شد؟ البته ممکن است جناب آقای هاشمی اجرای این تدبیر امام را زودهنگام پنداشته و نظری دال بر ضرورت استمرار نظارت پدرانه ایشان در امور در همان حد گذشته داده باشد که تا حدی منطقی به نظر می‌رسد. این مشی امام یعنی تقویت ساختارها در کشور تبعاتی را نیز در پی داشت و آن اینکه بعضاً در بن‌بست‌ها در برابر نظرات ارشادی امام نیز چالشهایی ایجاد می¬شد که برای جامعه تحمل آن بسیار سخت بود، اما رهبری انقلاب بزرگوارانه از کنار آن می‌گذشتند تا جامعه در مسیر رشد مورد نظر قرار گیرد: "تقاضای رای اعتماد به دولت در دستور بود [آقای میرحسین موسوی] نخست‌وزیر صحبت کرد.

مخالفین حرفهای مهم و تازه‌ای نگفتند [احمد] آذری قمی [نماینده قم] در مورد تائید امام از دولت، اظهارات بدی کرد که خالی از اهانت به امام نبود و در مجلس مورد اعتراض قرار گرفت." (ص۲۲۳) اینکه نصیحت پدرانه امام در مجلس توسط عده‌ای نه تنها مورد پذیرش قرار نمی‌گرفت بلکه مورد هجمه نیز واقع می‌شد هرگز واکنش ایشان را به دنبال نداشت؛ زیرا هدف رشد بود که از این طریق حاصل می‌شد. البته این رشد تبعاتی نیز داشت که در عملکردها و موضعگیری‌های افرادی چون ‌آقای آذری قمی رخ می‌نمود. برای روشن شدن میزان بهایی که امام حاضر بود برای رشد نهادها و مردم بپردازد مرور این روایت از آقای هاشمی خالی از لطف نخواهد بود: "در مورد انتخابات بحث شد. امام فرمودند، بعضی از جاها که ائمه جمعه و روحانیون سرشناس دخالت کرده‌اند، ناموفق بوده‌اند و این را نشان استقلال فکری مردم می‌دانستند." (ص۷۰) امام برای این استقلال فکری که لازمه رشد است ارزش بسیاری قائل بودند، اما این بزرگواری ایشان نباید موجب آن می‌شد که افراد در مسیر بی‌احترامی قرار بگیرند. جناب آقای هاشمی دربرابر اهانت نماینده قم واکنش شایسته‌ای از خود بروز می‌دهد، بدون آنکه از برخی موضعگیریها? خود در قبال نظرات این "پیردانا" عدول کند.

برای نمونه، امام در سال ۶۱ رهنمودی صریح خطاب به مدیریت مجلس داشتند که توجه به آن می‌توانست از بروز بسیاری از ضعف عملکردها در نمایندگان جلوگیری کند: "سه‌شنبه ۹ شهریور... نمایندگان مجلس، فرماندهان سپاه، سفرا و کارداران و ائمه جمعه پاوه با امام ملاقات داشتند. من مقداری صحبت کردم و سپس امام صحبت کردند و از تصمیم جمع زیادی از نمایندگان و مسئولان در خصوص مسافرت به مکه انتقاد کردند." (پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی‌رفسنجانی در سال ۱۳۶۱، انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ دوم ۱۳۸۰، ص۲۳۶)

برای آشنایی بیشتر با نظرات امام در این سخنرانی وقتی به سایر منابع نیز رجوع می‌کنیم این‌گونه می‌یابیم: "الان چند روز است که به من مکرر گفته شده است که دارد مملکت برای این توجهی که دارند به سفر حج، فلج می‌شود، وکلای مجلس می‌خواهند همه مشرف، ۱۴۰ نفر یا بیشتر مشرف بشوند، البته عذر دارند، می‌گویند، آقای هاشمی فرموده‌اند که این تعطیلی آنهاست، لکن ما فکر این بکنیم که ما امروز تعطیل داریم؟ ما امروز در این وضع که کشور ما دارد، استفاده از تعطیلی کنیم." (صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره)، سازمان مدارک فرهنگ انقلاب اسلامی، جلد نهم، ص۵۱۵) حال برای اینکه روشن شود افرادی چون آقای آذری قمی بر اساس کدام مقدمات، نه تنها قدردان رهنمودهای پیردانای انقلاب نبودند بلکه بعضاً جسارت‌هایی نیز داشتند مناسب است دفاع آقای هاشمی را از تصمیم خویش مرور کنیم: "در جلسه علنی امروز راجع به تعطیل سه هفته‌ای مجلس و سفر نمایندگان به مکه صحبت کردم و با توجه به اظهارات امام در ملاقات با نمایندگان، علل این تعطیلی را توضیح دادم." (همان، ص۲۴۰) در پاورقی مربوط به این مطلب به نقل از مجموعه نطق‌های قبل از دستور آورده شده است: "۱- در بخشی از این نطق آمده است: "من با صراحت گفتم حج واجب باشد هیچ‌کس حق ممانعت را ندارد؛ آقایانی که واجب است مکه بروند، حتماً بروند و جلویشان گرفته نشود، خودشان هم نمی‌توانند منصرف شوند چون وظیفه است و اگر با رفتن آقایان امکان ادامه کار مجلس نیست بعضی آقایانی که در کشور هستند در محلهای انتخاباتی‌شان و یا در جاهای دیگر که امروز حضورشان نیاز است خدمت کنند و برنامه‌تان را بهم نزنید." (هاشمی‌رفسنجانی، نطقهای قبل از دستور سال ۱۳۶۱، جلد دوم، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۰) از آنجا که کسب مجوز از مدیر هر تشکیلاتی که فرد متقاضی سفر حج موظف به ارائه خدمت در آن است شرط استطاعت است چگونه آقای هاشمی معتقدند "هیچ‌کس حق ممانعت ندارد"؟ مدیریت مجلس می‌توانست برای جلوگیری از به تعطیلی کشیده شدن قوه مقننه، براساس یک قاعده ساده مدیریتی اجازه سفر به بخشی از نمایندگان ندهد نه اینکه بعد از رهنمود امام اینگونه واکنش نشان دهد. البته صحت رهنمود امام دستکم به اعتراف آقای هاشمی در سال بعد در تاریخ به ثبت می‌رسد: "مجلس از امروز تا دهم مهرماه تعطیل است.

بسیاری از نمایندگان به مکه می‌روند، کار خوبی نیست تبعیض است و بدنامی دارد." (آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال ۶۲، به اهتمام مهدی هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، سال ۸۱، ص۲۵۷) نکته قابل تامل در این زمینه این‌که در سال ۶۳ درخواست آقای ربانی املشی برای سفر حج را با قاطعیت رد می‌کند. آقای [محمد مهدی] ربانی املشی هم، تلفنی اجازه رفتن به مکه را می‌خواست، که موافقت نکردم. (ص۲۴۸)

آنچه آقای هاشمی به عنوان بدنامی و تبعیض یاد می‌کند حاصل بی‌توجهی به رهنمودهای امام است که متاسفانه این شاگرد برجسته ایشان با کم‌توجهی به آن، هم راه را بر آسایش‌طلبی نمایندگان می‌گشاید و هم زمینه را برای عملکردهایی از نوع آنچه آقای آذری قمی از خود بروز می‌دهد: "بعضی از نمایندگان در این دوره به ماشین پیکان قانع نیستند و ماشین بنز یا تویوتا می‌خواهند. وضع روحیه‌ها خیلی فرق کرده است؛ حدود صدنفر [در این مورد] نامه نوشته‌اند." (ص۲۰۴)

در شرایطی که کشور به شدت از کمبود ارز رنج می‌برد و نمایندگان مجلس می‌بایست الگوی جامعه در امر ساده‌زیستی باشند درخواست برخوردار? از لوکس‌ترین ماشین‌های خارجی را باید نتیجه بی‌توجهی به رهنمودی خیرخواهانه در مجلس اول دانست.

همان‌گونه که مطلعیم سال ۶۳ مقارن است با پایان عمر مجلس اول (که فراز و فرودهای بسیار داشت) و شکل‌گیری مجلسی همگون¬تر. هرچند با ختم غائله "بنی‌صدر- مجاهدین خلق" در سال ۶۰ اقلیت مرتبط با آنان تا پایان این مجلس کاملاً منفعل شده و همین امر به تدریج زمینه بروز دو دستگی در جریان اکثریت را فراهم آورده بود. اما با شکل‌گیری مجلس دوم همین تغییر و تحولات، صف‌بندی پررنگ‌ جدیدی را در قالب یک اکثریت طرفدار دولت آقای میرحسین موسوی و یک اقلیت منتقد آن به وجود آورد. ویژگی‌ این فصل از دوران انقلاب که آن را از سایر فصول متمایز می‌سازد همراهی کامل سیاسی سه قوه با یکدیگر است. در این میان جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی به عنوان ریاست مجلس نقش ویژه‌ای در هدایت و هماهنگی سه قوه بر اساس پذیرش آنان ایفا می‌کند. همراهی فوق‌العاده حاج احمد آقای خمینی نیز بر کارکرد و قدرت چنین نقشی می‌افزود. مجموعه این مسائل، ناخواسته - و شاید هم خواسته- نقش هماهنگی قوا را که بر اساس قانون اساسی (قبل از ترمیم) برعهده ریاست‌جمهوری بود به ریاست مجلس شورای اسلامی منتقل می‌ساخت. بسیاری از صاحبنظران بر این اعتقادند که شرایط دشوار و پیچیدگی‌های سیاسی این ایام موجب می‌شد ریاست مجلس نقشی بسیار فراتر از رهبری یک قوه ایفاء نماید، اما قرائنی نیز حکایت از فراهم شدن زمینه‌های شکل‌گیری مشی مدیریتی متمرکز سهل‌گرایانه (سانترالیسم) در این دوران دارد که با آنچه امام با آینده‌نگری خویش در ذهن داشتند و به آن اشاره شد چندان تطابق ندارد.

اگر به هر دلیل این نگرش تمرکز گرایانه- هرچند از روی ایثار و فداکاری برای انقلاب- مدل‌سازی و نهادینه می‌شد قطعاً سرنوشت انقلاب به گونه دیگری رقم می‌خورد. البته رو به بهبود بودن نقاهت ناشی از ترور آیت‌الله خامنه‌ای موجب می‌شد که امام حساسیت خود را نسبت به این نوع مدیریت بعضاً بروز دهد. برای نمونه، روایت آقای هاشمی در مورد رسیدگی به وضعیت ستاد انقلاب فرهنگی و دانشگاه‌ها به صورت شورایی تا حدودی مؤید این نظر است: "[شیخ حسن] صانعی [از دفتر امام] تلفن کرد و گفت ما تصمیم گرفته‌ایم و خدمت امام هم گفته‌ایم." (ص۴۱۱) گرچه مرجع این "ما" چندان مشخص نیست با این وجود امام مجدداً پیامی ارسال می‌دارند که نشان از حساسیت ایشان به تمرکزگرایی دارد: "آقای [شیخ حسن] صانعی، تلفنی از امام دستور ابلاغ کرد که سعی کنیم در مورد ستاد انقلاب فرهنگی با آقای خامنه‌ای به وحدت نظر برسیم و نتیجه را به امام پیشنهاد نمائیم." (ص۴۱۳) اینکه آقای هاشمی می‌توانست به دلیل همراه بودن آقایان میرحسین موسوی و موسوی اردبیلی (رؤسای دو قوه دیگر) با ایشان با سرعت بیشتری تصمیم بگیرد، به جهتی حسن محسوب می‌شد اما قطعاً سرعت مناسب تنها ملاک سنجش صحت امور نمی‌تواند محسوب شود. در واقع امام اهمیت اصلی را به رشد متوازن همه نهادهای قانونی می‌دادند؛ لذا تلاش می‌کردند تا با کمرنگ‌تر کردن حضور خویش، نهادگرایی را در کشور تقویت نمایند تا امور کشور ولو با سرعت کندتر اما با مشارکت جمعی به پیش رود. مصداقی دیگر از خاطرات آقای هاشمی این مهم را روشن‌تر می‌سازد: "آقای [شیخ حسن] صانعی از طرف امام پیغام داد که من با مخالفان فرماندهی سپاه صحبت کنم.

بنا بود، خود امام با آنها صحبت فرمایند. رئیس‌جمهور در این مورد نظر مخالف داده‌اند و امام منصرف شده‌اند. گفتم روز شنبه، خدمت امام خواهم رسید." (ص۴۳۱) آقای هاشمی اقدام در این زمینه را منوط به دیدار مجدد امام می‌کند تا شاید نظر ایشان را در یک فرصت حضوری تغییر دهد، اما ظاهراً امام بر همان مشی خود مبنی بر مشارکت همه در تصمیم‌گیری‌ها اصرار می‌ورزند: "خدمت امام رسیدم. راجع به ملاقات امام در یک جلسه‌ای با فرماندهان سپاه و مخالفان آنها و نصیحت مخالفان و ضبط مذاکرات، نظر موافق دادم. قبلاً هم نظر خود امام، همین بوده است. ولی آقای رئیس‌جمهور مصلحت نمی‌دانند که مخالفان برای ملاقات با امام دعوت شوند. قرار شد در این مورد با رئیس‌جمهور مذاکره شود."(ص۴۳۳) در این ملاقات نیز امام ایشان را به تصمیم‌گیری جمعی دعوت می‌کنند.

خواننده "به سوی سرنوشت" رعایت این اصل اساسی مورد نظر امام را در برخی از تلاش‌های قابل تقدیر ریاست محترم مجلس وقت که قطعاً به منظور پیشبرد سریع مسائل صورت می‌گرفته، درنمی‌یابد. مسئول محترم قوه مقننه به کرات همان‌گونه که در کتاب آمده به نیروهای زیرمجموعه دو قوه دیگر دستورات اجرایی می‌دهد؛ یا آنان را از اتخاذ تصمیمی بازداشته یا به انجام امری وامی‌دارد، در حالی‌که به دلیل نزدیکی و قرابت ایشان با سایر رؤسای قوا این خواسته‌ها می‌توانست با رعایت سلسله مراتب منعکس گردد. از آنجا که دستور دادن به مدیریت‌های تابعه سایر قوا حتی در چارچوب هماهنگی بین سه قوه نیز نمی‌توانست معنا پیدا کند، بدون شک مانع از رشد متوازن نهادهای قانونی کشور می‌شد: "به آقای دکتر ولایتی [وزیر خارجه] تلفنی تذکر دادم که راجع به آمدن نظار سازمان ملل به ایران [در مورد نظارت بر آتش‌بس شهرها] جدی‌تر عمل کنند."(ص۱۶۳)، "به [آقای ایرج فاضل] وزیر فرهنگ [و آموزش عالی] گفتم که مشکل سربازی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی را حل کند." (ص۴۵۷)، "با وزیر مسکن هم درباره تسریع در تحویل زمین به تعاونی‌های مسکن، تلفنی گفتگو کردم." (ص۲۶۶)، "به نظر می‌رسد [دادستانی انقلاب] کار خوبی نکرده [است]، تذکر دادم که آزادشان کنند."(ص۲۷۲) چنین امر و نهی‌هایی از سوی رئیس‌ یک قوه به مدیریت‌های تحت‌نظر سایر قوا صرف‌نظر از بجا بودن یا نبودن آن یا حتی از سر انگیزه‌مندی برای پیشبرد امور، در یک چارچوب کلان مورد تأمل خواننده کتاب قرار خواهد گرفت، به ویژه آن‌که جناب آقای هاشمی باز هم از سر مسئولیت‌پذیری فوق‌العاده، بسیاری از نهادهای جمعی را در خود خلاصه می‌کند؛ هیئت امنای دانشگاه آزاد را ایشان نمایندگی می‌کند، و در هیئت امنای بنیاد تاریخ و هکذا شورای سرپرستی صدا و سیما که با دستور امام در سال ۶۲ قرار بود با عضویت سران سه قوه برگزار شود نیز به حضور ریاست مجلس کفایت می‌گردد: "در جلسه علنی، انتخابات، برای تعیین نمایندگان مجلس در شورای سرپرستی صدا و سیما برگزار شد. به امر امام، من پیشنهاد کاندیداتوری را پذیرفتم؛ خودم مخالف بودم، ولی می‌دانم به خاطر مشکلاتی که پیش آمده، راه‌حل همین است و نظر امام صائب است.

قرار است از دولت و شورای عالی قضایی (قوه قضائیه) هم، سران انتخاب شوند..."(آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمی‌رفسنجانی در سال ۱۳۶۲، به اهتمام مهدی هاشمی، سال ۸۱، ص۲۳۵)

در سال ۶۳ معلوم نیست چگونه رهنمود امام در مورد آقای هاشمی صدق می‌یابد و اثری از رؤسای سایر قوا در شورای سرپرستی صدا و سیما نیست. آیا بر اساس تصمیم جمعی، نمایندگی سه قوه در شخص آقای هاشمی خلاصه می‌شود؟ پاسخ این سوال چندان روشن نیست و خاطرات آقای هاشمی نیز در این زمینه ساکت است، اما در سایر موارد، توافق جمعی را اعلام می‌دارد: "شب، سران قوا در منزل ما مهمان بودند. درباره پناهندگی مقام "سیا" [سازمان اطلاعات مرکزی] آمریکا به ایران و مسائل جنگ و هواپیما‌ربائی و... بحث شد از اقداماتی که بعد از واگذاری اختیارات دو هیأت مؤسس دانشگاه آزاد اسلامی و بنیاد تاریخ [انقلاب اسلامی] به من، انجام گرفته، گزارش دادم؛ تشکر کردند."(ص۲۸۵) البته نفس از مدار خارج کردن هیئت مؤسس یا امنا نمی‌تواند قابل دفاع باشد؛ زیرا اگر واقعاً اعضای هیئت امنای دانشگاه آزاد فرصت نمی‌کردند در یک کار جمعی مشارکت جویند با چه توجیهی یک وظیفه جمعی را به یک مسئولیت فردی مبدل ‌نمودند؟ اینکه اسماً مسئولیتی را در یک کار جمعی برای تصمیم‌سازی و هدایت مجموعه‌ای حساس و تعیین کننده بپذیرند، اما در عمل به گونه دیگری این وظیفه دنبال شود از دو سو مورد سؤال است؛ سؤالی متوجه اعضای هیئت امنای واگذار کننده مسئولیت و سؤالی متوجه فرد قبول کننده وظیفه دیگران. این نوع عملکرد در سطحی وسیعتر مثل آن است که همه اعضای یک مجلس قانونگزار? مسئولیت خود را به یک فرد واگذار کنند تا او به جای جمع سریعتر بتواند تصمیم بگیرد و سپس در پایان، گزارش کار خود را به جمع ارائه دهد. تبعاتی که بعدها به دلیل صوری بودن هیئت امنا ایجاد شد خود بهترین گواه بر بروز خطایی غیرقابل جبران است.

منبع: دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.