چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
داستان کوتاه کوتاه...
![داستان کوتاه کوتاه...](/web/imgs/16/96/h6n3a1.jpeg)
عروج
نگاه بی رمق خود را به سمت خیمه ها برد. کاروان اسرای کربلا درحال عزیمت بود. پرده خون به چشمانش نشست. او به سال ۱۴۰۰ هجری، حلول یافته بود. پیش از آن که سرباز عراقی به بالای سرش برسد، جان داد.
چراغ سبز
چراغ راهنما قرمز شد. پسر به طرف ماشین ها دوید. شیشه یک ماشین گرانقیمت گرد گرفته بود. پسر خواست دستمال را روی شیشه بکشد که «برف پاک کن ها» فرصت را از او گرفتند. چراغ سبز شد.
تازه وارد
او تازه به زمین رسیده بود. هر کسی از دیدنش می ترسید. زبانش را نمی فهمیدند. هیچ پرنده ای هم او را از جنس خودش نمی دانست. سیمرغ دلش گرفت و پر کشید. او باز افسانه شد.
یک روز برفی
حیاط مدرسه سفیدپوش بود. معلم پرسید:
«کی دوست داره آدم برفی بسازه؟»
جز من همه دست هایشان را بالا بردند و به بیرون دویدند. من در پای پنجره و در خیالم آدم برفی بزرگی ساخته بودم.
بادبادک
امروز من یک بادبادک نقاشی کردم. ناگهان باد تندی از راه رسید و ابر سفید راکه دفتر نقاشی من بود، چند تکه کرد. کاش ما پرنده ها هم یک دفتر نقاشی کاغذی داشتیم.
پژمان کریمی
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران دولت سیزدهم عزاداری علی باقری دولت دولت چهاردهم پزشکیان رئیس جمهور ترور انتخابات رهبر انقلاب
شهرداری تهران هواشناسی تهران قتل تب دنگی اربعین زلزله تیراندازی پشه آئدس عزاداری محرم وزارت بهداشت شورای شهر تهران
واردات خودرو قیمت دلار خودرو قیمت طلا حقوق بازنشستگان قیمت خودرو سایپا بازنشستگان ترافیک بازار خودرو ایران خودرو دلار
عاشورا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وزارت ارشاد امام حسین سینمای ایران تلویزیون دفاع مقدس لیلی رشیدی سینما سریال مختارنامه فیلم سینمایی
فناوری ماه
دونالد ترامپ رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه فلسطین آمریکا روسیه ترور ترامپ چین جو بایدن طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال علیرضا بیرانوند تراکتور رئال مادرید باشگاه پرسپولیس یورو 2024 نقل و انتقالات لیگ برتر رامین رضاییان تیم ملی اسپانیا تیم ملی انگلیس
هوش مصنوعی دیابت ناسا اینترنت کد مورس شیائومی اپل
گرما گرمازدگی کاهش وزن افسردگی تخم مرغ استرس صبحانه