دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

از آدم های بدشانس سینما هستم


از آدم های بدشانس سینما هستم

گفت وگو با «رضا فیاضی» بازیگر و قصه نویس

من دوران کودکی نداشتم،بچه کار بودم. از اول دبستان که شروع کردم به مدرسه رفتن در مغازه پدرم مشغول به کار شدم. پدرم مغازه روغن و ابزار اتومبیل داشت که من بعد از تعطیلی مدرسه، با وجود فاصله زیاد، به مغازه او می‌رفتم و کار می‌کردم. خیلی شرایط سختی داشتم. من در کودکی‌ام اصلا بازی نکردم

«رضا فیاضی» را از «دنیای شیرین» و قبل‌تر از آن از «زی‌زی‌گولو» می‌شناسیم. سریالی که توانست در میان کوچک و بزرگ جا باز کند و بازیگرانش را حسابی معروف. بعد از آن فیاضی در بسیاری از سریال‌های نوجوانانه ظاهر شد و به عنوان یکی از بازیگران کارهای کودک معروف شد. فیاضی متولد ۱۳۳۲ در اهواز است. در سال ۱۳۵۴ وارد دانشکده هنرهای زیبا شد. با اجرای تئاتر در مدارس در دوران راهنمایی و دبیرستان کار غیر حرفه‌ای خود را آغاز کرد. او این شب‌ها در برنامه «رادیو هفت» آیتمی دارد که قصه‌های کودکی‌اش را در آن به زبان شیرین اهوازی می‌خواند. او در کارهای سینمایی زیادی نیز بازی کرده. از جمله آنها می‌توان به «مرد پنجم»، «روز واقعه»، «ارابه مرگ»، «روسری آبی» و این اواخر «همبازی» اشاره کرد. از کارهای تلویزیونی او نیز می‌توان به «پهلوانان نمی‌میرند»، «همشاگردی‌ها»، «هتل»، «ماجراهای خانواده تمدن»، «باغچه مینو»، «روزگار غریب»، «تبریز در مه» و همینطور «کلاه پهلوی» اشاره کرد. با او به واسطه حضورش در رادیو هفت و در عین حال کمرنگ شدنش در تلویزیون گفت‌وگو کردیم.

به جز برنامه رادیو هفت که آیتم ثابتی دارید کلا خیلی کم پیدا شده‌اید!

ما ایرانی‌ها اغلب ماهواره تماشا می‌کنیم و کمتر به برنامه‌های تلویزیون داخل اهمیت می‌دهیم! من در عید «مثل من، مثل تو» را داشتم. کلاه‌پهلوی را هم داشتم که وزیر کابینه رضا شاه بودم. الان هم که نوشدارو را در حال پخش دارم که در بخش انگلیسی‌اش من بازی کردم که در قبرس و ترکیه فیلمبرداری داشتیم. همزمان با اینها، در «معمای شاه» نقش حسین فردوست را بازی می‌کنم. در کار سیروس مقدم، «بچه‌های نسبتا بد» را هم بازی کرده‌ام که البته نقش‌های من، نقش اصلی نبوده ولی نقش‌های خوشرنگی بوده‌اند.

یکی از چیزهایی که باعث می‌شود من از تلویزیون دور شوم فعالیت در کار کودک است. من زمانی تولید‌کننده و کارگردان و نویسنده بودم ولی الان چند سالی است که این فرصت به من داده نشده. من طرح‌های زیادی برای ساخت برنامه داده‌ام ولی هربار به من گفته‌اند که بودجه ندارند و اجازه ندادند برنامه‌های من ساخته شود. الان یک سریال آبرودار برای کودک و نوجوان پخش نمی‌شود. خیلی از طرح‌هایی که من داده‌ام اجرایی نشده‌اند. حتی با اینکه بعضی از آنها برای ساخت تصویب شده بود! اما برخلاف تلویزیون، من در کار نوشتاری خیلی فعال بودم. چند نمایشنامه هم و دو مجموعه شعر نیز به چاپ رسانده‌ام. قصه‌های آسیاباد در انتشارات نگار زیر چاپ است و همینطور مجموعه قصه‌هایی که الان در برنامه رادیو هفت اجرا می‌کنم. اگر رادیو هفت را هم نگاه کنید، قصه‌های ملی را که از نوشته‌های خودم است، می‌خوانم. در بخش ادبیات و نشر کتاب بیشتر از بازیگری فعال هستم و این جزو علاقه‌مندی‌های خودم هم به حساب می‌آید.

پس یعنی بالاخره در تلویزیون کمرنگ‌تر شده‌اید!

بله، کارم در تلویزیون کمتر شده اما به نسبت هم‌سن و سال‌های خودم که با هم، بازی را شروع کردیم، بازی‌های الان من بیشتر است. الان بعضی از دوستام هستند که کمتر به سراغ‌شان رفته می‌شود و خیلی کم‌کار شده‌اند. من نسبت به آنها خیلی پرکارتر هستم!

در کار کودک خیلی گل کردید و برنامه‌های نوجوانانه‌ای که دهه شصتی‌ها از دوران کودکی و نوجوانی‌شان به یاد می‌آورند، برنامه‌هایی هستند که آقای فیاضی در آنها بازی کرده. مثل زی‌زی‌گولو، دنیای شیرین و امثال اینها. این یعنی شما خیلی به کودک اهمیت می‌دهید؟

اصلا من برای کودک می‌میرم! چون تمام ذهنیتم کودکان هستند. من غیر از مقوله بازیگری که هم نقش‌های جدی را بازی کردم و هم کمدی، هم برای بچه‌ها و هم برای بزرگسالان، هرکار دیگری که کردم برای بچه‌ها بوده. البته به گفته بعضی‌ها خیلی نقش خارجی‌ها را بازی کردم! جالب است که من فقط چند نقش با همین تم بازی کرده‌ام ولی در ذهن مردم اینطور نقش بسته. مثلا یک بار نقش یک فرانسوی به نام ژنرال گاردانوف را درتبریز در مه بازی کردم. در امیرکبیر هم نقش سفیر روس را بازی کردم. در پهلوانان نمی‌میرند هم نقش یک روس را داشتم. در معمای شاه هم نقش یکی از خارجی‌ها را بازی می‌کنم. بگذریم… عرض می‌کردم هر کاری که کردم برای بچه‌ها بوده. نوشته‌هایم، ترانه‌هایم، تهیه‌کنندگی‌ام و همه و همه برای بچه‌ها بوده. این جزو افتخاراتم است که کار کودک می‌کنم. حتی برای تئاتر هم کار کودک می‌کنم. سال گذشته با مریم کاظمی کار کودک کردیم. برای دی ماه هم قرار است یک نمایش کودکانه به روی صحنه ببرم. در زمینه نمایشنامه نویسی هم الان نمایشنامه ویرنا شاه را که برگرفته از لیرشاه شکسپیر است به هادی مرزبان داده‌ام و او خیلی خوشش آمده. حالا داریم رویش کار می‌کنیم تا تفکراتمان به هم نزدیک شود و در آخر این نمایشنامه را هم اجرا کنیم.

گفتید خیلی عاشق کودک هستید. این‌همه علاقه از کجا آمده؟

برای اینکه من دوران کودکی نداشتم. من بچه کار بودم. از اول دبستان که شروع کردم به مدرسه رفتن در مغازه پدرم مشغول به کار شدم. پدرم مغازه روغن و ابزار اتومبیل داشت که من بعد از تعطیلی مدرسه، با وجود فاصله زیاد، به مغازه او می‌رفتم و کار می‌کردم. خیلی شرایط سختی داشتم. من در کودکی‌ام اصلا بازی نکردم. برخلاف برادرم که آتش می‌سوزاند و خیلی شیطان بود و در کوچه و بازار بازی می‌کرد. اما من به‌خاطر علاقه‌مندی‌ام به تئاتر و سینما و اینها اصلا بازی نکردم و در واقع کودکی نکردم.

پس شاید یکی از دلایلی که باعث شده شما در سینما خیلی پررنگ نباشید،‌ همین علاقه‌تان به کار کودک باشد. درست است؟

بله، دقیقا! یک زمانی آقای رضا رمضانی قرار بود سریالی به نام دیوانه‌ای در شهر را بسازد که آقای شیرازی و رضا بابک نقش‌های اصلی را در آن بازی کردند. نقش اصلی را که رضا بابک عزیز بازی کرد اول به من پیشنهاد شده بود. چون من تعهد بازی در یک کار کودک را داشتم نتوانستم بپذیرم. یعنی من به‌خاطر تعهد و علاقه‌مندی‌ای که به کار کودک داشتم نتوانستم آن کار را بپذیرم. در نهایت در آن سریال نقشی را قبول کردم که خیلی پررنگ نبود و دیده نشد. اما باز هم می‌رسیم به آن حرف شما که کم کار شده‌ام و فکر می‌کنم همه‌اش به خاطر علاقه‌ام به کار کودک است که بعضی نقش‌های پررنگ را به‌خاطر آن رد می‌کردم.

از کارهای اخیرتان، از چند سریالی اسم بردید که همه جدید هستند. سریال‌هایی که یا در حال پخشند یا پخش‌شان به تازگی تمام شده. اما مسئله اینجاست که نقش شما در همه اینها آنقدر کوتاه است که حتی با وجود بازی خوب شما مخاطب را آنطور که باید درگیر نمی‌کند و در واقع تماشاگر به صورت خیلی گذری شما را می‌بیند. در نهایت این باعث می‌شود که مخاطب کمتر به یادش بیاید که رضا فیاضی در فلان فیلم بازی کرده.

بله، کاملا درست است.

نقش‌های بلند و تاثیرگذار تا به حال به شما پیشنهاد نشده یا شده و شما قبول نکردید. با اینکه درباره «دیوانه‌ای در شهر» آن توضیحات را دادید…

من برای سریال معمای شاه، نقش فردوست را بازی می‌کنم که از نقش‌های اصلی سریال است. البته اتفاقی افتاد که برای من غیرقابل پیش‌بینی بود و آن اینکه این شخصیت هم دوره میانسالی دارد و هم جوانی که دو بازیگر این نقش‌ها را بازی می کنند. من فکر می‌کردم که فردوست نقش دوم سریال است اما به جهت اینکه دو بازیگر این نقش‌ها را بازی کردند، نقش من که دوره میانسالی این کاراکتر را بازی می‌کنم، کمی کمتر می‌شود. در کلاه پهلوی هم با اینکه نقش کوتاهی بود ولی طوری بود که اثرش را در کار می‌گذاشت. بعد از آن سراغ نوشدارو آمدم که نقشم خیلی پررنگ نیست.

در رادیو هم قرار بود فقط در حد یک مصاحبه چند قسمتی که منصور ضابطیان با شما انجام می‌دهد در کار حضور داشته باشید. اما این حضور چند قسمتی تبدیل به آیتمی ثابت شد.

با آقای ضابطیان و آقای صوفی بعد از آن مصاحبه، صحبت از نوشته‌های من شد. داستان‌های کودکی‌ام را برای نوجوانان نوشته بودم و به انتشارات امیرکبیر داده بودم که چاپ شود. الان هم زیرچاپ است. وقتی دوستان متوجه شدند که من قصه می‌نویسم و شعر می‌گویم، به من پیشنهاد یک آیتم ثابت را دادند و من پذیرفتم. الان قصه‌های ملی را آماده چاپ دارم. اینها همان قصه‌هایی هستند که در رادیو هفت هم می‌خوانم.

رادیو هفت اساسا خیلی جذاب است. اما آیتمی که شما اجرا می‌کنید مخصوصا با آن لهجه اهوازی، خیلی شیرین از آب در آمده. برای رسیدن به آیتمی با این ویژگی چقدر با آقای ضابطیان صحبت کردید و اصلا پیشنهاد اضافه کردن این لهجه به آیتم از جانب خودتان بود؟

خیلی خوشحالم که این آیتم طبق گفته شما شیرین است. قصه‌ها چون حال و هوای جنوب را داشتند طبعا من باید با لهجه جنوبی می‌خواندم؛ چون خودم هم بچه اهواز هستم و این قصه‌ها، داستان زندگی خودم بودند. اما موسیقی و دکوری که انتخاب شده، ایده‌هایی است که خود آقای ضابطیان و صوفی داده‌اند و اجرا شده بود. همه اینها کمک کرد به اینکه من حال و هوای جنوب را داشته باشم، امیدوارم این حال و هوای جنوبی که من داشتم به بیننده‌ها نیز منتقل شده باشد.

چرا در سینما خیلی پررنگ نشدید با اینکه در فیلم های زیادی هم بازی کردید؟

سینما متاسفانه مشکلات و مسائل خودش را دارد. متاسفانه فیلم‌هایی که کار کردم یا اکران نشد یا وقتی اکران شد مشکل نمایش داشت. در فیلم «سبز کوچک» غلامرضا رمضانی، در کنار حسین محجوب بازی می‌کردم، ایشان نقش مثبت را بازی می کرد و من نقش منفی را. ولی قدرت و تاثیری که تاجر فرش (نقش من) داشت خیلی خوب بود. این فیلم متاسفانه اجازه اکران نگرفت. در فیلم مینی‌بوس هم که برای کودک ساخته شد، ‌نقش اول را داشتم. این فیلم در جشنواره که شرکت کرده بود مخاطب خوبی داشت و حتی منتقدان نیز از آن خوششان آمده بود. اما الان دوسال است اکرانش بلاتکلیف است. فیلمی هم با اسماعیل براری کار کردم که در کنار فرامز قریبیان بازی می‌کردم که باز هم اکران نشد! واقعیت این است که من در بخش سینما یکی از آدم‌های بدشانسم! فیلم‌هایم یا توقیف شده‌اند یا هنوز اکران نشده‌اند یا اصلا دیده نشدند.

وقتی تماس گرفتم گفتید یکسری گله دارید…

من الان چند مجموعه بازی کرده‌ام که از خیلی‌هایشان پولم را نگرفته‌ام. یکی از معضلاتی که ما بازیگرها داریم همین است. من مجبور شدم به‌خاطر قسط آخری که یک تهیه‌کننده به من نداده بود به دادگاه بروم و خیلی برایم آزاردهنده بود. دو سال طول کشید تا آخرین قسطم را بگیرم! یا برای کار دیگری مجبور شدم یک چک هفت میلیون تومانی را برای اینکه برگشت نزنم با دوسال و نیم دوندگی بگیرم. آن‌هم نه همه پول را بلکه دو میلیونش را بخشیدم! تا الان با قاطعیت می‌گویم که بالغ بر ۷۰ میلیون تومان من از تهیه کننده‌ها طلب دارم. در یک برنامه زنده تلویزیونی آخرش صدایم در آمد و رو به آقای ضرغامی گفتم به دادم برسید! اینها خیلی برای من دردآور است. اصلا این حق من است که اینطور آزار ببینم؟!

این اتفاقات برای همه می‌افتد یا برای یکسری خاص؟!

اصلا این ماجرا در بسیاری از سریال‌ها باب شده است. به طور عموم برای همه بازیگرها اتفاق می‌افتد مگر آنهایی که با جار و جنجال پولشان را می‌گیرند.

محبوبه شعاعی