سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
شعر خوانی
بازی با هنجارهای زبانی، استفاده از ردیفها و قافیههای بدیع و نامعمول، خیالی در غایت قوّت، عاطفهای اثرگذار (كه موجب تأثیرگذاری شعر و به چشم نیامدن معدود شلختگیهای بیانی میشود) و نظرگاهی دینمدارانه از خصوصیّات فرمی و محتوایی شعر محمد سعید میرزایی است. اصرار او در هنجارشكنی زبان غزل و تصرّف در لحن و نحو، او را شایستهٔ عنوان «میاندار غزل نو» كرده است. با توجه به سلوك اجتماعی میرزایی میتوان گفت او هنجارشكنی را زندگی میكند، و شاید به همین علّت نوآوریهای گاه افراطیِ او تصنّعی و زننده جلوه نمیكند و مخاطب را پس نمیزند. اما جالب اینجاست كه موفقترین كارهای میرزایی آن دسته از غزلهای او هستند كه در آنها سعی در چنین ساختارشكنیها و نوآوریهایی كمتر یا لااقل به شكلی محتاطانهتر به چشم میخورد و شاعر در آنها بیشتر تسلیم كاركرد و كاربرد سنتی و معمول واژهها و قواعد مرسوم و شناختهشدهٔ شاعری شده است. اگر بپذیریم كه زبان، خیال و تفكر، اركان بنیادی شعر و عاطفه رابط میان این اركان است میتوانیم بگوییم نقطهٔ قوّت غزلهای میرزایی خیال بینظیر او و از آن مهمتر تعاملی است كه میان خیال و زبان او حاصل شده است. در این زمینه یعنی قوّت خیال شاید تنها احمد عزیزی است كه توان پهلو زدن به میرزایی را داشته است. تعامل خیال و زبان در شعر میرزایی به شكل تصرّفاتی بدیع در زبان نمود مییابد كه ویژهٔ خود میرزایی است، و میتوانیم بگوییم آنچه در این بین تا حدودی مغفول مانده، تفكر است. این غفلت نسبی از تفكر موجب شده است تا برخی از غزلهای میرزایی بهنوعی «بازی با زبانِ» صرف (كه البته در مقام ارائهٔ پیشنهادهایی تازه برای دمیدن طراوت و نشاط به زبان غزل، ارزشمند است) تبدیل شود. غزلِ «و با چه قید» از آن دسته آثار میرزایی است كه هم نوآوری و هم وفاداری نسبی به سنتّهای مرسوم شعری را در خود جمع دارد و با صرف نظر از یكی ـ دو ایراد جزئی غزلی كامل، محكم و معتدل است. استفاده از قید تعلیق زمان (هنوز) بهعنوان ردیف، علاوه بر مطابقت تامّی كه با مضمون شعر یعنی انتظار دارد، این امكان را نیز به شاعر داده است كه رها شدن پایان برخی از ابیات را معقول و منطقی جلوه دهد. مخاطب آنچنان از بداعت و ظرافت ردیف (كه هنوز) شگفتزده میشود كه كاربرد نابهجا و مكرّر حرف اضافهٔ «كه» در مصرعهای دوم و چهارم را احساس نمیكند. علاوه بر آنكه مضمون ناب بیت چهارم (ارتباط غنچه شدن دهان با تلفظ كلمهٔ هنوز) پایانی عالی برای این بند از غزل است. ابیات بعدی نیز با مضامینی عالی و جاندار، بیهودگیِ «جهان بیموعود» را روایت میكنند. میرزایی در این ابیات با كلماتی شاعری میكند كه در محاورات و مكالمات روزمرّه از هیچ عمق وگاه حتی معنایی برخودار نیستند: سه نقطه، هرگز، هیچ، حتماً و... او باطن این كلمات به ظاهر ساده را به مخاطب نشان میدهد و آنها را دستمایهای برای بیان پوچی، بیهودگی و دلزنندگی زندگی روزمرّه و قطعیّت و ناگهانگی ظهور مردی كه هنوز در آستانهٔ جهان ایستاده است میكند. اما ای كاش دو بیت پایانی این غزل زیبا، یا به قوّت ابیات قبل بودند، یا اینكه اصلاً نبودند!
و با چه قید...
كجاست جای تو در جملهٔ زمان؟ كه هنوز...
كه پیش از این؟ كه هماكنون؟ كه بعد از آن؟ كه هنوز؟
و با چه قید بگویم كه «دوستت دارم»؟
كه تا ابد؟ كه همیشه؟ كه جاودان؟ كه هنوز؟
سؤال میكنم از تو: هنوز منتظری؟
تو غنچه میكنی این بار هم دهان، كه: هنوز.
چقدر دلخورم از این جهان بیموعود
از این زمین كه پیاپی... از آسمان كه هنوز...
جهان سهنقطهٔ پوچیاست خالی از نامت
پر از «همیشه همینطور»، از «همان كه هنوز»
ولی تو «حتماً»ی و اتفاق میافتی
ولی تو «باید»ی، ای حسّ ناگهان! كه هنوز...
در آستان جهان ایستاده چون خورشید
همان كه میدهد از ابرها نشان كه هنوز...
شكسته ساعت و تقویم پاره پاره شده
به جستوجوی كسی آنسوی زمان، كه هنوز...
محمّدسعید میرزایی
ابوالحسن صادقیپناه به همراه محمدسعید میرزایی و چند شاعر و چریك دیگر (كه میتوانیم به شیوهٔ قدما آنها را «حلقهٔ كرج» بنامیم!) از قوامدهندگان پدیدهای هستند كه امروزه جریان غزل مدرن خوانده میشود. اینان راهی را گشودند كه طیّ مدّت كوتاهی شاعران جوان بسیاری را به خود جذب كرد. نوآوریهای اینان اگر چند، توسط دیگران (و گاه توسط خودشان) به افراط گرایید، اما افقی را پیش چشم غزلسرایان نسل جدید گذاشت كه حركت هوشمندانه به سمت آن میتواند جانی تازه به پیكرهٔ كرخت شعر معاصر بدمد (ایدون باد). زبان صادقیپناه، روان، یكدست و صیقلخورده است. رویكرد به مسائل اجتماعی از منظری شخصی و عاطفی و استفادهٔ جرئتمندانه از واژگان و اصطلاحات روزمرّه دو ویژگی محتوایی شعر صادقیپناه است. هر چند ویژگی دوم در برخی موارد باعث فاصله گرفتن شعر او از فخامت و قوّت مطلوب شده است. استفادهٔ محتاطانه صادقیپناه از بدعتهایی كه شاعری مثل محمدسعید میرزایی متهورانه به آنها دست میزند شعر صادقیپناه را به شعری آرام و معتدل تبدیل كرده است، تا آنجا كه برخی منتقدان معتقدند او شعر نمیسراید، بلكه شعر میسازد یا به تعبیر محترمانهتر و البته فاضلانهتر «مهندسی كلام» میكند.
غزل «كتیبهٔ زیر غبار» از نمونههای موفق شعر ابوالحسن صادقیپناه است. غزل با یك فضاسازی استعاری آغاز میشود كه با بهره گرفتن از تصاویری محو با رنگهایی آرام، مخاطب را برای طرح مضمون غربت یك جانباز آماده میكند. در ادامه شاعر قدری صریحتر میشود و با تعریفی به چند موضوع روز اجتماعی نمایش این غربت و مظلومیت را به كمال میرساند. در اینجا تصاویری با رنگهای تند و لحنی گزنده و طعنهآمیز برّندگی این بند از غزل را تكمیل میكنند. و در پایان شاعر با رجوعی به همان تصویر اوّلیه كه اكنون شفافتر و واضحتر شده است خشم فروخوردهٔ جانباز را كه اینك به صبری جگرسوز انجامیده است روایت میكند. ابرِ درصدد انفجار به بغضی تبدیل میشود و صاعقههای خشم در غربت غروب محو و خاموش میشوند.
كتیبهٔ زیر غبار
خیس از مرور خاطرههای بهار بود
ابری كه روی صندلی چرخدار بود
ابری كه این پیادهرو او را مچاله كرد
روزی پناه خستگیِ این دیار بود
آن روزها كه پای به هر قلّه میگذاشت
آن روزها به گردهٔ توفان سوار بود
حالا به چشم رهگذران یك غریبه است
حالا چنان كتیبهٔ زیر غبار بود
بین شلوغی جلوی دكّه مكث كرد
دعوا سر محاكمهٔ شهردار بود
آن سوی پشت گاری خود ژست میگرفت
(مرد لبوفروش سیاستمدار بود)
از جنگ و صلح نسخه كه پیچید ادامه داد:
اصرار بر ادامهٔ جنگ انتحار بود
این سو یكی كه جزوهٔ كنكور میخرید
در چشمهاش نفرت از او آشكار بود...
میخواست كه فرار كند از پیادهرو
میخواست و... به صندلی خود دچار بود
دستی به چرخها زد و سمت غروب رفت
ابری فشرده در صدد انفجار بود
خاموش كرد صاعقههای گلوش را
بغضی كه روی صندلی چرخدار بود.
ابوالحسن صادقی پناه
زلزله دی ماه ۸۲ نه فقط شهر بم، كه همه را تكان داد. طبیعتاً این تكان شامل شاعران هم شد و شاعران كوچك و بزرگی پیرامون این فاجعه شعر سرودند. اما غالب اشعار سرودهشده دچار یك معضل عمده یعنی تكبعدی بودن بودند. به تعبیر دقیقتر عمدهٔ شاعران به این واقعه از منظر عاطفهٔ سطحی (هر چند صادقانه و هر چند شاعرانه) نگاه كردند. گویی تنها رسالت شاعران در این میان سوگواری برای از دست رفتگان این حادثه و حداكثر شِكوهای از طبیعت یا خدای طبیعت بود. اما غزل پانتهآ صفایی بروجنی علاوه بر این وجه عاطفی، در عین ایجازی شاعرانه شامل مضامین دیگری نیز بود. مضامینی كه در شعر شاعران دیگر یا به چشم نمیخورد، یا اگر هم بود متأثر از جوّ سیاستزدهٔ عمومی بود و بهرهای از شاعرانگی نداشت. مضامینی مثل:
ـ حیرت از وسعت فاجعه (در ابیات سوم و چهارم)
ـ امید، در عین ناامیدی (بیت آخر)
و حتی: ـ شكایت از نرسیدن بهموقع امداد به آسیبدیدگان (در بیت پنجم)
كه این آخری را شاید به سختی بتوان باور كرد كه میتواند در شعر جایی داشته باشد. و جالب اینجاست كه هر كدام به جای خود و همراه با بیانی ظریف و تمثیلی و بدون اشاره مستقیم به واقعهٔ زلزله آمدهاند.
درواقع صریحترین واژههای دال بر وجه عینی حادثهٔ زلزله واژههای «فاجعه» و «مصیبت» هستند كه میتوانند بر هر حادثهٔ دیگری نیز حمل شوند. بدین ترتیب شعر وجهی فرازمانی مییابد. ضمن آنكه شاعر با بهرهگیری از بیان تمثیلی وجه عاطفی شعر را نیز غنا میبخشد (ابیات اوّل و دوم) و در نهایت شعر پس از طیّ سیری منطقی و آرام، در بیت آخر با مضمونی بدیع و جذّاب امید را به مخاطب القا میكند.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس دولت سیزدهم اصغر جهانگیر خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 حجاب شورای نگهبان مجلس یازدهم
تهران هواشناسی قوه قضاییه سیل شهرداری تهران فضای مجازی آموزش و پرورش سلامت شورای شهر تهران دستگیری پلیس قتل
خودرو قیمت دلار قیمت طلا قیمت خودرو کارگران سایپا ایران خودرو دلار بازار خودرو مالیات چین بانک مرکزی
تلویزیون سریال رسانه سینمای ایران مقام معظم رهبری سینما تئاتر موسیقی فیلم بازیگر رسانه ملی کتاب
سازمان سنجش شورای عالی انقلاب فرهنگی
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس روسیه نوار غزه عربستان اوکراین ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان تراکتور باشگاه استقلال تیم ملی فوتسال ایران فوتسال بازی باشگاه پرسپولیس وحید شمسایی لیگ برتر
هوش مصنوعی اینترنت ناسا تبلیغات اینستاگرام تسلا همراه اول ماه گوگل اپل آیفون ایرانسل
داروخانه ویتامین کاهش وزن دیابت خواب طول عمر چاقی سلامت روان فروش اینترنتی دارو بارداری