چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
محبوس هیچ مکتبی نیستم
دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی از جمله چهرههای شناخته شده در عرصه فلسفه و عرفان است. نام او اینک جزو چهرههای شناختهشده و تاثیرگذاری است که نمیتوان از کنار او گذشت. دینانی اکنون در آستانه ۸۰ سالگی است و چشمان جستوجوگر و پرنفوذش گویی میخواهند هستی هر چیز را بشکافند و از کنه و چیستی کاینات آگهی یابند. بیانش گرم و گیرا و حضورش شوقانگیز است. دکتر دینانی هماکنون ضمن همکاری با برخی از موسسات علمی، پژوهشی و نیز تحقیق و تالیف، همچنان به تدریس در دانشگاه تهران مشغول است. از جمله آثار دکتر دینانی میتوان به «قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی (سه مجلد)»، «دفتر عقل و آیت عشق (سه مجلد) »، «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام (سه مجلد)»، «وجود رابط و مستقل در فلسفه اسلامی (سه مجلد)»، «شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی»، «اسماء و صفات حق»، «نیایش فیلسوف»، «درخشش ابنرشد در حکمت مشاء»، «فیلسوفان یهودی و یک مساله بزرگ»، «فلسفه و ساحت سخن» اشاره کرد. دکتر ابراهیمی دینانی در این گفتوگو به ذکر برخی از وجوه اندیشگی و تعلقات و تضمنات فکری و سیری در دغدغههای معرفتی پرداخته است.
عصبانیت و اینها به خلق و خوی من مربوط بوده که ژنتیک است و من نمیدانم. اما دفاع جانانه از فلسفه اسلامی به این دلیل است که در جامعه ما بزرگانی هستند که در گذشته مورد توجه قرار نگرفتهاند و امروز هم به دلیل غربزدگی، مغفول واقع شدهاند. جهان به طور عرضی گسترده شده است اما عمق ندارد. بنابراین میبینیم که به فیلسوفان ما جفا شده و من به همین دلیل، عصبی میشوم و دفاع میکنم
من کسی را میشناسم که شاید ۵۰ سال است تدریس فلسفه میکند اما هنوز وجود و ماهیت را نشناخته و با این مساله مشکل دارد. او ذهن فلسفی ندارد و به عمق نرسیده. بنابراین ممکن است کسی تدریس فلسفه کند اما عمق فلسفه را درک نکند. اما خود من حس میکنم درد فلسفه را دارم و دردمند فلسفه هستم و دغدغه آن را دارم و با دغدغه فلسفی زندگی میکنم
قصد من این است که درباره دغدغههای فکری و جریانهایی که شما به آن تعلق دارید صحبت کنم. شمایی که اینک در آستانه ۸۰ سالگی آثار متعدد نوشتهاید و بارها از آن تقدیر شده است. همچنین شما به فلسفه اسلامی تعلق خاطر فراوانی دارید. فلسفه اسلامی در تجربه فکری دکتر دینانی شکل دیگری گرفت. این امر با توجه به اینکه شما در مباحث دیگر علوم اسلامی نیز تبحر دارید از کجا ناشی شده است؟
مردافکن و در عین حال جالب است. البته زمینه تحصیلی من علوم اسلامی بوده است؛ فقه، اصول، کلام و ادبیات و فلسفه. از سوی دیگر من یک مسلمان هم هستم اما وقتی مطالعاتم بیشتر شد، فهمیدم که به اعماق باید رفت و باید ژرفای آن را دریافت؛ زیرا اگر ژرفای چیزی را درک نکنیم، انگار آن را درک نکردهایم.
یعنی شما ژرفای مسائل اسلامی را در فلسفه دیدید؟
من برای اینکه به ژرفا بروم به فلسفه روی آوردم. با آشنایی با فلسفه اسلامی دریافتم فیلسوفان مردانی هستند که تا اعماق رفتهاند و تفاوت فلسفه اسلامی با دیگر نحلههای فلسفی همینجاست. درست است که ما نحلههای گوناگون فلسفی داریم اما جوهر فلسفه یکی است و آن هستیشناسی و رفتن به ژرفای هستی و درک ماهیت اشیاست. در این نحلههای مختلف گاهی این ژرفا توام با نوعی معنویت و معنا و روح داشتن و روحانی بودن هم هست.
این چیزی بود که در میان فیلسوفان اسلامی من دیدم البته من با هیچ فیلسوفی دشمن نیستم و هر فلسفهیی را به عنوان یک فلسفه میخوانم زیرا کار آنان پوشش عقلی است اما ممکن است نپسندم و این حرف دیگری است.
و در خیلی جاها بلند هم گفتهاید که این فلسفهها را نمیپسندم؟
بله ضمن آنکه عمق و ژرفای آنها را قبول دارم و ستایش میکنم اما روحانیتی در آنها ندیدم. در فیلسوفان اسلامی هم عمق و ژرفا دیدم. زیرا واقعا وعمیقا انسانهای بزرگی هستند ضمن آنکه معنوی و روحانیاند مثلا اگر کسی در عظمت ابنسینا خیره نشود یعنی اینکه او را نشناخته است. ابنسینا فیلسوفی برای همه تاریخ و برای کل بشریت است. اگرچه مسلمان و ایرانی است. زیرا به اعماقی رسیده و پردههایی را کنار زده که حاصل کارش برای همه بشریت سودمند است.
برخی میگویند شما اشراقی هستید و برخی دیگر میگویند شما طرفدار ملاصدرا هستید یا شاگرد علامه طباطبایی. با این صحبتی که شما کردید به نظر میرسد که سینوی هستید. یکبار برای همیشه بگویید شما طرفدار کدام مکتب فلسفی هستید؟
در واقع من در هیچ مکتبی نمیخواهم محبوس شوم و نشدهام و سعی میکنم که نشوم. ضمن اینکه برای همه این افراد احترام قایلم. البته ابن سینا پایه فلسفه اسلامی است.
یعنی میخواهید بگویید شما دینانی باقی ماندهاید؟
بله، من خودم هستم. اما اینکه میگویم ابن سینا را ستون میدانم، نافی این نیست که من در هیچ ایسمی نمیگنجم اما ابنسینا را ستون فلسفه اسلامی میدانم.
و از این ستون به حکمت مشرقیه او بیشتر توجه دارید؟
درست است. اگر حکمت مشرقیه نداشت، نمیتوانست ستون فلسفه اسلامی باشد. اصلا ستون بودنش به این خاطر است که حکمت مشرقیه دارد و به این جهت است که ابن رشد که حکمت مشرقیه نداشته نمیتواند بفهمد. ابن رشد میگوید که ابنسینا ارسطو را نفهمیده اما من در کتابم میگویم که آقای ابن رشد، شما ابنسینا را نفهمیدهیی. ابنسینا چون دارای حکمت مشرقیه بوده و بنیاد فلسفه و فرهنگش ایران باستانی است، چون به حکمت نور از قرآن و انتخاب آن، نشانگر این امر است که ابن رشد او را نفهمیده. غزالی در «مشکات الانوار» و حتی سهروردی تحت تاثیر ابن سینا بوده است.
حکمت مشرقیه ابنسینا در دورههای بعدی، مورد بحث فیلسوفان زیادی بوده است اما چرا تبدیل به یک مکتب نشده؟
سهروردی این کار را کرد. خود ابنسینا البته میخواست حکمت مشرقیه بنویسد و نوشت و میگویند ۴۰ مجلد بوده که در حمله مسعود غزنوی سوزانده شده و از بین رفته است. شاید هم قصد نوشتن داشته و این را تصریح کرده است. به همین جهت است که ارسطو را به گونهیی دیگر تفسیر میکند و هزار سال این غلط فاحش رایج بوده است که ابن سینا ارسطویی و مشایی است. ابنسینا ارسطویی نیست، او ارسطو را خوب خوانده و از او عبور کرده است و این را ابن رشد نمیداند، یعنی متوقف در ارسطو نبوده چون سابقه ایران باستان و حکمت مشرقی داشته، از ارسطو عبور کرده است.
یکی از انتقاداتی که به فلسفه اسلامی وارد میکنند، این است که از فلسفه اسلامی، حکمت مدنی در نمیآید؟
خوب هم درمیآید اما نخواستند این کار را بکنند. من هم شاید جرات بر این کار نداشته باشم. اما این کار ممکن است و چرا ممکن نباشد و من فعلا نمیخواهم بحث سیاسی بکنم.
شما در سال اخیر در باب فلسفه اسلامی اظهارات صریحی داشتهاید و به کسانی که اسلامی بودن فلسفه اسلامی را مورد تردید قرار میدادند پاسخ دادهاید. برخی معتقدند که فلسفه اسلامی پراگماتیستی نیست یا اینکه به الهیات ختم میشود یا به تاریخ فلسفه منحصر میشود. نظر شما در این باب چیست؟
شما زمینه فکر آزاد را درست کنید فلسفه هم آزاد میشود.
برای ایجاد زمینه فکر آزاد شما در کتابهایتان به راهی اشاره کردهاید و آن گفتوگو است. چرا در دو، سه دهه اخیر باب گفتوگو در میان نخبگان ما باز نبوده است؟ چرا نویسندگان برجسته ما چون خود شما، سید جواد طباطبایی یا داریوش شایگان کتاب مینویسند اما هم رتبههایشان به نقد جدی ایشان برنمیخیزند؟
من نمیدانم چرا این امر صورت نمیگیرد در حالی که در کشورهای پیشرفته وقتی کتابی نوشته میشود همه به نقد و بررسی آن میپردازند. اما اینکه چرا در جامعه ما این امر اتفاق نمیافتد جوابش را از یک جامعه شناس باید پرسید. من خودم چندین کتاب نوشتهام اما کسی نقد علمی آنها را ننوشته است. پس دلیل مطلب را باید از جامعه شناس پرسید. تفکر باید در هر حال آزاد باشد. من هم گلهمندم که چرا نقد نمیکنند.
چرا تاریخ فلسفه اسلامی نوشته نشده است؟ یک کاری دکتر نصر انجام داده به همراه الیور لیمان اما به نظر میرسد جا برای کار بیشتر باشد.
پرسش مهمی است. اما من اول یک سوال از شما میکنم. آیا تاریخ کلام اسلامی به فارسی نوشته شده است؟ آیا تاریخ ادبیات فارسی به مفهوم جدید، قبل از ادوارد براون انگلیسی نوشته شده است؟ از ادبیات، فلسفه، کلام و... میگذرم. فقه در حوزه علمیه از همهچیز مهمتر بوده است؛ آیا ما تاریخ مدون و تحلیلی فقه داریم؟ غیر از کتاب چند جلدی مرحوم شهابی که هنوز کامل نیست. پس معلوم میشود که ما ذوق تاریخ نوشتن نداریم. اما چرا؟ آیا ما اصلا به تاریخ کشور خودمان عنایت داشتهایم؟ شما که یک خبرنگار هستید، آیا تاریخ ۱۰۰ سال اخیر را به دقت میدانی؟
تا حدودی.
قطعا به طور کامل نمیدانی.
اجازه دهید بحث را به گونهیی دیگر پیگیری کنیم. ابتدای بحث گفتید که من به دنبال عمق هستم. کسی که به دنبال عمق است وضعیت امروز و گذشته را به خوبی تحلیل میکند تا بداند در کجای این جغرافیای اندیشه ایستاده است. به همین دلیل است که از تاریخ فلسفه اسلامی باید پرسید. چرا نگارش تاریخ نکردید؟
البته برخی گروهی کار میکنند و کم و بیش بلدند و من گروهی نمیتوانم کار کنم. درست است که تاریخ فلسفه اسلامی ننوشتهام اما به هر حال «ماجرای فکر فلسفی» را نوشتهام و این ماجرای فکر فلسفی، به یک معنا کار تاریخی هم هست. اگرچه زندگینامه و سال تولد و مرگ اندیشمندان را ننوشتهام اما سیر اندیشه را که نوشتهام و نشان دادهام تفکر اسلامی چه موانعی داشته و با چه مشکلاتی مواجه بوده است.
شما چهرههای برجسته فراوانی در زندگیتان دیدهاید. از کدامشان تاثیر گرفتهاید؟ جایی گفتید که اگر هانری کربن به ایران نمیآمد، شیوه فلسفهورزی همچنان سنتی باقی میماند. خود شما از کربن چقدر تاثیر گرفتهاید؟
کربن به فرانسه مینوشت که میگویند بسیار هم دشوار مینوشت. قلم من روان است. فارسی هم که نمینوشت؛ گرچه میفهمید. از این رو مستقیم از او تاثیر نگرفتم. اما من بیش از هر کسی از علامه طباطبایی تاثیر گرفتم. گرچه از علامه طباطبایی بسیار صحبت میشود اما ناشناخته مانده است. علامه طباطبایی مردی بود که آزادی سهمناکی داشت. من آزاداندیشتر از علامه طباطبایی ندیدم. این بعد او شناختهشده نیست و من بارها گفتهام. او از هانری کربن آزاداندیشتر بود بنابراین من تاثیر او را در خودم بیشتر از هر کسی میبینم. من شاگرد علامه طباطبایی در درسهای روزانه و جلسات خصوصی شبانهشان بودم که در این جلسات تنها تعداد انگشتشماری افراد حضور داشتند، بنابراین من از نزدیک با ایشان ارتباط داشتم و به لحاظ فکری نیز به یکدیگر نزدیک بودیم. ایشان در جلسات روزانه که عمومی برگزار میشد مباحث فلسفی را بیان میکردند که در این جلسات حتی بازاریها هم حضور داشتند اما در جلسات شبانه تنها به باطن تفاسیر قرآن یا مباحث فلسفی عمیق میپرداختند و من امروز اندیشههایم را مدیون علامه طباطبایی هستم.
از همان ابتدا در جلسات درس علامه طباطبایی شرکت داشتید؟
خیر، من در دوره اول جلسات علامه در قم نبودم اما از دوره دوم حضور داشتم، کمکم فهمیدم که ایشان نیز به من نظر خاصی دارند، ایشان فهمیدند که من شعر هم میگویم، یک روز از من سوال کردند و من نیز تصدیق کردم ولی ایشان صراحتا گفتند که فعلا شعر نگو! من دلیلش را پرسیدم و علامه گفتند که چون فلسفه میآموزی، ذهنت تخیلی میشود.
شما در جلسات علامه طباطبایی و هانری کربن شرکت داشتید، چه ارتباط فکری با کربن برقرار کردید؟
بله، مرتبا در این جلسات شرکت داشتم به همراه علامه از قم به تهران میآمدیم. کربن نیز چند ماهی در سال به ایران میآمد و باقی را در فرانسه بود، او بهشدت مجذوب فلسفه و عرفان اسلامی شده بود و مطالب و کتابهایش را به زبان فرانسه مینوشت البته اکنون کتابهای او در کشورهای اسلامی به جز عربستان سعودی ترجمه و خوانده میشود برای مثال در مناطقی مثل ترکیه، مالزی، اندونزی، کشورهای حوزه بالکان و... درباره کربن خیلی انتقادها و مطالب بیان شده است. من کاری با اینها ندارم که واقعیت او چه بوده اما به ظاهر که بهشدت علاقهمند تشیع و مجذوب فلسفه اشراق ملاصدرا بود، آثارش نیز در همین رابطه است به عبارت بهتر میتوان بیان کرد که غربیان از این طریق تا حدودی با فلسفه اسلامی آشنا شدند چرا که متاسفانه در کشورهای اسلامی علاقه به فلسفه کم است و فیلسوفان بزرگ اکثرا ایرانی هستند و همین افراد چون ملاصدرا را چند سالی است که میشناسند اخیرا که کتابهای کربن از فرانسه ترجمه شده کمکم یک شناختهایی در غرب حاصل شده است.
حضور علامه طباطبایی در جامعه را در آزاداندیشی میبینید. حضور دینانی چطور؟
والله من حضور خودم را نمیبینم. (خنده) شاید هم خودم متوجه این امر نیستم و شما که از بیرون نگاه میکنید بهتر میتوانید ببینید که من حضور دارم یا نه. اما من خود را مهجور میبینم. تقریبا مهجورم و این احساس را دارم.
مهمترین ناکامی دکتر دینانی را در چه میبینید؟
من به یک معنا خودم را ناکام نمیبینم البته سختیهای فراوان داشتم. در درون ناکامیهای اجتماعی که بوده موفقیتهایی هم بوده است. زندگی من اندکی غمانگیز است که قصهیی طولانی دارد.
حضور دکتر دینانی مشخصههایی دارد مثل زبان تیز و نقادش، عصبانی بودنش و از سوی دیگر، دفاع جانانه از فلسفه اسلامی میکند. این ویژگیها در شخصیت شما تبلور پیدا کرده است.
البته عصبانیت و اینها به خلق و خوی من مربوط بوده که ژنتیک است و من نمیدانم. اما دفاع جانانه از فلسفه اسلامی به این دلیل است که در جامعه ما بزرگانی هستند که در گذشته مورد توجه قرار نگرفتهاند و امروز هم به دلیل غربزدگی، مغفول واقع شدهاند. جهان به طور عرضی گسترده شده است اما عمق ندارد. بنابراین میبینیم که به فیلسوفان ما جفا شده و من به همین دلیل، عصبی میشوم و دفاع میکنم.
برخی اشخاص به طور ضمنی در آثارشان به نقد فلسفه اسلامی پرداختهاند؛ شما چرا به ایشان پاسخ ندادید؟
من سعی میکنم در قلم با افراد روبهرو نشوم؛ شفاهی این امر رخ میدهد. در قلم من هیچ گاه تندی و اهانت نیست. در بحث شفاهی، طور دیگری است. من با سید جواد طباطبایی مناظره کردم. با دکتر سروش من هفت سال مناظره کردم که کسان دیگری هم بودند و دکتر احمد احمدی آنها را چاپ نکرد اما در قلم سعی نکردم ژورنالیستی برخورد کنم و جنجال درست کنم البته برای ژورنالیستها احترام بسیاری قایلم.
یکبار به من گفتید کار من و شما شبیه هم است، یعنی فیلسوف و ژورنالیست هر دو به سمت چیزی میروند که یا کمیاب است یا نایاب یا جنجالبرانگیز است.
منتها ژورنالیست به ضرورت کارش کمیابی مییابد که توجه همه مردم را جلب کند اما فیلسوف اگرچه چیز تازه مییابد اما در پی این نیست که مردم به دنبال آن باشند.
شما به تعبیر یکی از بزرگان، ذهن فلسفی دارید.
بله، من کسی را میشناسم که شاید ۵۰ سال است تدریس فلسفه میکند اما هنوز وجود و ماهیت را نشناخته و با این مساله مشکل دارد. او ذهن فلسفی ندارد و به عمق نرسیده. بنابراین ممکن است کسی تدریس فلسفه کند اما عمق فلسفه را درک نکند. اما خود من حس میکنم درد فلسفه را دارم و دردمند فلسفه هستم و دغدغه آن را دارم و با دغدغه فلسفی زندگی میکنم.
وقتی از حضور یک فیلسوف در جامعه سوال میکنیم، نگاهی نیز به گذشته و آینده داریم. وضعیت خودتان را در نگاه به گذشته و آینده چگونه میبینید؟
گذشته در حد خودش خوب بوده که گذشتگان کار خود را کردهاند. اما اگر امروز بخواهیم از فلسفه اسلامی صحبت کنیم تقریبا به همین زبانی باید نوشته شود که من مینویسم و غیر از این نمیشود فلسفه اسلامی را نوشت و جایگاهی ندارد. بنابراین، این ارزیابی را در ایران ندارم، گرچه پژواکش هست اما در جهان عرب که نیمی از آثار من ترجمه شده، به رای العین آثارش را میبینیم. جهان عرب گسترده است. از این رو ارزیابیام در جهان اسلام خوب است اما در ایران نمیتوانم ارزیابی کنم، زیرا جامعه ما بغرنج و پیچیده است. در کشورهای عربی چنین نیست. مثلا کتاب «قواعد کلی فلسفه اسلامی» که ۴۰ سال پیش آن را نوشتم، امروز در دانشگاه امریکایی لبنان کتاب درسی شده است. کتاب «شعاع اندیشه و شهود» هم همین طور است اما اینجا نمیدانم چه گرههایی هست.
آینده را چگونه میبینید؟
باید امید داشت.
منوچهر دینپرست
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
روز معلم ایران معلمان رهبر انقلاب نیکا شاکرمی دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی مجلس بابک زنجانی حجاب شورای نگهبان شهید مطهری
تهران هواشناسی شهرداری تهران سیل پلیس علیرضا زاکانی آموزش و پرورش قوه قضاییه بارش باران سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو دلار ایران خودرو دولت قیمت طلا بانک مرکزی سایپا بازار خودرو کارگران تورم
فضای مجازی تلویزیون رادیو سریال سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم تئاتر موسیقی نون خ
دانش بنیان مکزیک
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین آمریکا غزه جنگ غزه نوار غزه روسیه چین حماس عربستان اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس تراکتور رئال مادرید بایرن مونیخ سپاهان لیگ قهرمانان اروپا باشگاه استقلال لیگ برتر بازی باشگاه پرسپولیس
همراه اول وزیر ارتباطات دبی پهپاد تبلیغات اپل ناسا نخبگان گوگل ماه
کبد چرب میوه دیابت کاهش وزن ویتامین بیماری قلبی مسمومیت خواب قهوه طول عمر