سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

نبرد خاموش انیس و ستایش


نبرد خاموش انیس و ستایش

در سریال ستایش به خانواده و احترام فرزندان به پدر و مادر توجه شده است

سریال «ستایش» بار دیگر نشان داد که قصه‌هایی از جنس زمان و واقع‌گرایی تا چه حد می‌تواند در جذب و رضایت مخاطب تاثیر داشته باشد. بویژه آن دست از سریال‌هایی که واجد قصه‌ای هستند که مبتلأ به هر دو نسل والدین و فرزندان باشد.

معضلاتی که نسل جدید و قدیم را به ویژه در بستر نهاد و مناسبات خانوادگی به یکدیگر رسانده و از دردی مشترک سخن می‌گویند.

تضاد و کشمکش فارغ از وجوه انسانی و اجتماعی‌اش از حیث دراماتیکی و قصه‌گویی نیز قابلیت‌های نمایش بالایی دارد و ستایش بر همین مبنا، تقابل و تضاد نسلی را در زمان جنگ و دهه ۶۰ روایت می‌کند.

سعید سلطانی درستایش سعی می‌کند بین دغدغه‌های شخصی‌اش درباره فرهنگ و تاریخ و روانشناسی مخاطب عام، ارتباط برقرار کرده و تعادل بین روایت و درام را تضمین سازد.

در ستایش در واقع شاهد طرح مسائل تاریخی و اجتماعی در زمان جنگ هستیم که در بستر یک روایت داستانی و ملزم به عناصر و مولفه‌های دراماتیک سعی می‌کند قصه‌اش را روایت کند تا هیچ‌کدام از وجوه دوگانه آن در حجم ساختاری یکدیگر هضم یا حذف نشوند.

به عبارت دیگر سلطانی تلاش می‌کند تا جدیت و اهمیت سویه تاریخی ـ اجتماعی داستان را با روان بودن روایت و جذابیت فرمی حفظ کرده و بین آن دو توازن منطقی برقرار کند.

او فضای سنتی و کلاسیک روایت در سریال‌سازی را مبنای کار خود قرار می‌دهد. در این بسترسازی، کارگردان سعی کرده از المان‌های مختلفی در ایجاد موقعیت تاریخی قصه استفاده کند.

اساسا سلطانی به عنصر زمان و حضور حس تاریخی در روایت قصه خود علاقه زیادی دارد و این سریال نیز یک برهه زمانی دیگر ازتاریخ معاصر را بستر کار قرار می‌دهد.

این عناصر و تمهیدات فیزیکی هم مبتنی بر شخصیت‌پردازی‌های داستان صورت گرفته و مفاهیم و معانی نهفته در قصه را بازنمایی می‌کند و هم سویه جامعه‌شناختی داشته و می‌توان به بازشناسی تاریخ معاصر در آن پرداخت.

شاید سریال ستایش را در یک قیاس کلی از حیث درام و موقعیت اجتماعی بتوان با سریال «نرگس» ساخته سیروس مقدم مقایسه کرد، چون در هر دو آنها تفاوت و تضادهای نسلی و فرآیند دراماتیکی و تربیتی دستمایه اصلی قصه‌پردازی قرار گرفته و حتی بسیاری از شخصیت‌های آن از لحاظ شخصیت‌پردازی به هم نزدیک هستند. جالب این‌که نام شخصیت اصلی هر دو قصه یکی است.

سریال ستایش در واقع قصه دو پدر را روایت می‌کند به نام‌های حشمت فردوس و محمود نادری که نماینده نسل گذشته هستند و تمام امید و آرزویشان را در زندگی و خلق و خوی پسرانشان پی می‌گیرند که به زعم آنان باید ادامه دهنده همان مسیری باشند که آنها پیموده یا به آنها آموخته‌اند.

این دو براساس همان نگاهی که «پسر کو ندارد نشان از پدر» براین گمانند که پسرانشان همان‌گونه فکر و زندگی کنند که آنها از زندگی انتظار داشتند. اما پسرها راه و مرامی دیگر در پیش گرفته‌اند. راهی که اگرچه طغیان یا لجبازی با پدر نیست، اما همگام و همراه با آنها هم نیست.

فرار و گریز محمد از سربازی و تلاش او برای ترک ایران، نماد بارز این ستیز و دوگانگی است. پدر امیدوار است تا پسر تکیه‌گاه، افتخار و اعتبار او در همین جامعه شود اما پسر اعتبار و رویاهایش را در سرزمینی دیگر و با اندیشه‌ها و آرمان‌های دیگر جستجو می‌کند و عاقبت هم در جوانی بامرگ روبه‌رو می‌شود و از دنیا می‌رود.

البته از حیث تاریخی، قصه زمانی رخ می‌دهد که هنوز نظام اجتماعی و مناسبات نسلی در آن به اندازه امروز، پررنگ نبوده و تنوع زیستی ـ فرهنگی دو نسل فاصله چندانی با هم ندارد.

اساسا نهاد خانواده و مناسبات و احترام‌های سنتی که فرزندان به ویژه به پدر داشتند در این قصه برجسته شده است.

یک نوع قصه پدرانه و فضای مردانه را می‌توان در این سریال احساس کرد که بیش از هر چیز جنس بازی داریوش ارجمند به آن دامن می‌زند. با این حال با تصاویر متفاوتی از هر دو نسل روبه‌رو هستیم که البته زیست ـ جهان مشابه و مشترکی هم با دارند.

مثلا محمود و حشمت هر دو نماد مردان قدیم و پدران سنتی هستند که یکی مذهبی و دیگری معمولی‌تر است یا پسران و دختران هم با بازی مهدی سلوکی، مهدی پاکدل و نرگس محمدی ۳ تصویر از نسل جدیدتر را نمایندگی می‌کنند. هر چند که میان دغدغه‌ها و جهان آنها تفاوتهای زیادی به چشم می‌خورد.

شخصیت محوری این سریال اما ستایش خواهر مهدی است که نام سریال هم براساس شخصیت او شکل گرفته است. در واقع قهرمان اصلی داستان زنی به نام ستایش است که هر چقدر داستان پیش می‌رود موقعیت او برجسته‌تر شده و به مرکز ثقل قصه بدل می‌شود.

جالب این‌که در دعوای دو نسل و تضادهای پدران و پسران، خواهری مثل ستایش نه می‌تواند طغیانگر باشد و نه همچون زنان سنتی مطیع و رام.

به همین خاطر است که این قصه را باید یک تراژدی زنانه دانست که موقعیت پیچیده، دشوار و حساس یک زن را در بستر مناسبات اجتماعی به تصویر می‌کشد و باید منتظر بود و دید این راه دشوار زن بودن در درون یک قصه مردانه به کجا ختم می‌شود. البته در این میان نباید بسادگی از کنار شخصیت انیس گذشت.

او عروس اول حشمت است و به همه‌ مال و منال او چشم دوخته است. انیس را می‌توان منفی‌ترین شخصیت سریال ستایش دانست.

زیاده‌خواهی او تمامی ندارد و به دلایل عقده‌های شخصیتی بشدت از حشمت متنفر است و می‌خواهد از او انتقام بگیرد. انتقام او مانند آتش زیرخاکستر است کــه به آرامی خاندان حشمت را تهدید می‌کند.

انیس مخفیانه مقابل ستایش و طاهر ایستاده و تصمیم دارد آنها را به هر شکل که شده از خاندان حشمت حذف کند.

دسیسه‌ها و سنگ‌اندازی‌های او هر ‌روز بیشتر می‌شود و همین توطئه‌هاست که داستان ستایش را پرافت و خیز می‌کند. حال باید منتظر ماند و دید در این بازی ستایش برنده می‌شود یا انیس.