دوشنبه, ۱۸ تیر, ۱۴۰۳ / 8 July, 2024
مجله ویستا

فرش طلایی


فرش طلایی

صدای گریه هایت را شنیدم
تو را هر جا نظر کردم ندیدم
به سوی آسمان کردم نگاهی
در آنجا هم نبودی پس کجایی؟
شنیدم لحظه ای فریاد کردی
نوای ناله ات را داد کردی:
«من اینجا روی این شاخه نشستم
ببین …

صدای گریه هایت را شنیدم

تو را هر جا نظر کردم ندیدم

به سوی آسمان کردم نگاهی

در آنجا هم نبودی پس کجایی؟

شنیدم لحظه ای فریاد کردی

نوای ناله ات را داد کردی:

«من اینجا روی این شاخه نشستم

ببین دنیا چه کاری داده دستم

مگر با این زمانه من چه کردم

که سبزی را گرفت و کرد زردم

همین دنیا مرا سبز و جوان کرد

که حالا زرد و پیر و ناتوان کرد.»

جدا از شاخه گشت آن برگ بیمار

چو شب تنها بشد با آنهمه یار

در آن روزی که مهر آغاز می شد

نگاه این دبستان باز می شد

بشد فرشی طلایی در خیابان

برای کودک شاد دبستان

میان بچه ها روزی نهان شد

لبش پر خنده و قلبش جوان شد

سپیده عسگری (رایحه)

(عضو تیم ادبی و هنری مدرسه)