یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

داستان جنگ را پایانی نیست


داستان جنگ را پایانی نیست

نگاهی به سینمای دفاع مقدس در آستانه سی امین سال آغاز جنگ

هفته دفاع مقدس بهانه خوبی است برای بازنگری در سینمای دفاع مقدس چون این‌گونه سینمایی در ایران با آغاز جنگ شکل گرفت و به مرور به تکامل رسید و شکل‌های مختلف را تجربه کرد. سینمای دفاع مقدس، کارگردانان نام‌آوری را به سینمای ایران معرفی کرد.

برخی از این کارگردانان هنوز هم در سینمای ایران فعالیت می‌کنند و برخی دیگر نوع کار و دغدغه خود را تغییر داده‌اند اما در این میان آنچه اهمیت دارد این است که سینمای دفاع مقدس در ایران بعد از جنگ همچنان به حیات خود ادامه داد؛ حیاتی که با فراز و نشیب‌های زیادی روبه‌رو بوده و هست. گاهی این سینما در اوج بوده و گاهی در سراشیبی فرود قرار گرفته است.

سینمای دفاع مقدس برای کشور ما مهم است چون این نوع از سینما در کشور ما پایه‌گذاری شد. شاید با بیان این نکته این شائبه به وجود بیاید که در سایر کشورهای دنیا هم که صاحب سینما هستند و فیلم تولید می‌کنند، فیلم‌های جنگی ساخته می‌شود اما واقعیت این است که نگاه سینماگران ایرانی به مقوله جنگ کاملا متفاوت بود از آنچه تاکنون در سینمای جهان دیده شده است. به همین دلیل، نگاهی داریم به شکل‌گیری سینمای دفاع مقدس در ایران.

برای بررسی سینمای دفاع مقدس شاید بهتر باشد ساختارشکنی کنیم و تاریخ را از انتها به ابتدا ورق بزنیم؛ از همین چند روز پیش که هنرمندان عرصه دفاع مقدس به دیدار رهبر معظم انقلاب رفتند تا از نزدیک با ایشان درباره هنر دفاع مقدس که سینما هم جزئی از آن است صحبت کنند در این دیدار مسعود ده‌نمکی نیز نماینده سینمای دفاع مقدس بود؛ کارگردانی که با ساخت و اکران فیلم‌های اخراجی‌ها موجی از واکنش‌ها را برانگیخت. اخراجی‌ها توانستند به فروش بالایی دست پیدا کنند و کارگردان خود را پشت این فروش میلیاردی پنهان کنند.

این فروش‌ها چنان همه را به وجد آورد که کمتر کسی توانست بگوید که سینمای ده‌نمکی، لودگی را به سینمای دفاع مقدس وارد کرده است. اگر منتقدی هم پیدا شد و از این فیلم‌ها انتقاد کرد جواب شنید که اگر این فیلم‌ها بد بودند، مردم به تماشای آنها نمی‌رفتند و آنقدر استقبال زیاد نمی‌شد که سینماها مجبور شوند تا پاسی از شب سئانس فوق‌العاده بگذارند. ده‌نمکی منتقدان اخراجی‌ها را به روشنفکرانی تشبیه کرد که از مردم دور هستند و با ذائقه آنها آشنا نیستند، اما واقعیت این است که پایه‌گذاران سینمای دفاع مقدس ابتدا به تنها چیزی که فکر نمی‌کردند این بود که روزی روزگاری در این‌گونه سینمایی، فیلمی‌ مانند اخراجی‌ها ساخته شود که سراسر آن فحش و لودگی باشد و سازنده آن ادعا کند که بخشی از رزمندگان را در این آثار به تصویر کشیده است؛ رزمندگانی که تاکنون کسی جرات نکرده است از آنها چیزی بگوید چون همیشه جنگ را پیراسته و پالایش شده می‌دیده‌اند.

در جنگ ایران و عراق که ۸ سال طول کشید، همه جور آدم حضور داشتند. همه می‌دانند که در جنگ قرار نیست همیشه همه خوبان بروند و بجنگند؛ گاهی فردی از روی اجبار یا ماموریت به جنگ می‌رفته اما وقتی به آن مکان می‌رسیده و در کنار دیگرانی که خوب بودند قرار می‌گرفته، پالایش می‌شده و حتی به شهادت می‌رسیده است. این همان چیزی است که ده‌نمکی در فیلم‌هایش نشان داد؛ لات و لوت‌هایی که به اجبار به جنگ رفتند و بعد از عبور از اتفاقاتی، پالایش شدند و حتی به شهادت رسیدند، اماآیا واقعا لازم است در فیلم‌هایی که بنا به ذات خود در سینمای دنیا بی‌بدیل است به انواع فحاشی آلوده شود؟ آیا هنرمندانه‌تر از این نمی‌شد آدم‌های خاص را در جنگ نشان داد؟

حالا مسعود ده‌نمکی نماینده سینمای جنگ می‌شود و در مقابل رهبری دم از سینمایی می‌زند که نهال آن را دیگران کاشته‌اند، سال‌ها با مراقبت آن را آبیاری کرده‌اند و ثمره آن را هم دیده‌اند. ثمره این درخت که اکنون ۳۰ساله شده، فیلم‌هایی است مانند سفر به چزابه، نجات یافتگان، مزرعه پدری، میم مثل مادر، کیمیا، سرزمین خورشید، دوئل، از کرخه تا راین، آژانس شیشه‌ای، به نام پدر، کودک قهرمان، شیدا، لیلی با من است، پوتین، حمله به اچ ۳، آخرین مرحله، فرزند خاک، اتوبوس شب، پاداش سکوت، شب واقعه، زخم شانه‌های حوا و... اما جالب اینجاست که کسی مقابل رهبری بلند می‌شود و درباره سینمای دفاع مقدس سخن می‌گوید که این سینما را وارد چالشی به نام سینمای جنگ و لودگی کرده است. اما مقام رهبری هشیارانه درخت تنومند سینمای دفاع مقدس را دیدند و به فیلم‌های خوب این‌گونه سینمایی اشاره کردند و در ادامه به نکته‌ای اشاره کردند که نشان‌دهنده غفلتی بزرگ درباره سینمای دفاع مقدس است؛ ایشان این سوال را مطرح کردند که چرا فیلم‌های سینمای دفاع مقدس به جشنواره‌های خارجی راه پیدا نکرده‌اند یا پخش جهانی نگرفته‌اند؟ این پرسشی است که همواره می‌تواند مورد سوال باشد. سینمای جنگ ایران فیلم‌های ارزشمندی دارد که هم قصه‌های خوبی دارند و هم از تکنیک‌های مناسبی در آنها استفاده شده است.

فیلم‌های احمدرضا درویش، ابراهیم حاتمی‌کیا، زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور، پوراحمد و... می‌توانستند در جشنواره‌های خارجی به نمایش درآیند و جوایزی هم کسب کنند، اما انگار یک تفکر خاص هرگز مایل نبوده است که جنگ ایران و عراق را از زاویه دید فیلمسازان ایرانی به جهان معرفی کند. چون این فیلم‌ها واقعی‌ترین تصاویر را از جنگ به نمایش گذاشته‌اند و نشان داده‌اند که نوع جنگیدن رزمندگان ایرانی با ارتشی که به جدیدترین ابزار جنگی مجهز بود، با تمام جنگیدن‌ها تفاوت‌های اساسی داشت. فیلم‌های ایرانی از جنگی نابرابر پرده برمی‌دارد که شاید بسیاری تاب تحمل دیدن آنها را ندارند؛ اما سینمای جنگ در ایران وارد مرحله‌ای تازه شده است که می‌تواند در دنیای امروز جایگاهی مناسب داشته باشد. دنیای امروز نمی‌تواند چشم خود را به دیدن فیلم‌هایی مانند فرزند خاک و اتوبوس شب ببندد.

● زخم‌های من همه از عشق است

جشنواره فیلم فجر به تعبیری ویترین سینمای ایران است. امسال در این ویترین شاهد چند فیلم جنگی خواهیم بود که شاخص‌ترین آنها فیلم‌های شب واقعه، عصر روز دهم و زخم شانه حوا هستند. هر کدام از این فیلم‌ها بخشی از ناگفته‌های جنگ را بازگو می‌کنند. همان بخش‌های مغفول مانده که خیلی زودتر از اینها باید تصویر می‌شدند. فیلم شب واقعه را شهرام اسدی کارگردانی کرده است. این فیلم، زندگی یک مرد را به تصویر می‌کشد، مردی به نام دریاقلی سورانی، یک شهروند معمولی از مردم آبادان که جنگ باعث می‌شود او تبدیل به یک قهرمان شود، قهرمانی که اگر همایون شهنواز زندگی و مبارزات او را در قالب فیلمنامه نمی‌نوشت و اسدی تصمیم به ساخت آن نمی‌گرفت، همچنان در گمنامی‌ می‌ماند، اما اکنون با ساخت فیلم شب واقعه، دریاقلی سورانی برای مردم تبدیل به شخصیتی آشنا می‌شود که می‌توان آن را نماینده مردمی ‌دانست که با دست خالی در برابر دشمن ایستادگی کردند. ۴۰ روز بعد از جنگ دریاقلی خانواده خود را از آبادان بیرون می‌برد و آنها را در یک جای امن سکنا می‌دهد و خودش به اوراق فروشی‌اش برمی‌گردد تا از شهر و خانه خود دفاع کند. نقش دریاقلی را حمید فرخ‌نژاد بازی می‌کند؛ بازیگری که فیلم چند سال پیش فیلم خاک سرخ را با موضوع دفاع مقدس کارگردانی کرد، اما این فیلم هیچ‌گاه اکران عمومی ‌نشد.

فیلم «عصر روز دهم» یادگار زنده‌یاد ملاقلی‌پور است. قرار بود این فیلمنامه را ملاقلی‌پور بعد از موفقیت فیلم «میم مثل مادر» مقابل دوربین ببرد حتی چند سفری هم به کربلا رفت، اما اجل به او فرصت نداد و انگار قسمت بود که فیلمنامه عصر روز دهم را مجتبی راعی کارگردانی کند. این فیلم هم داستان متفاوتی دارد؛ در زمان جنگ مادری دختر خود را گم می‌کند غافل از این که دست سرنوشت این دختر را به کربلا برده است. اتفاقاتی کنار هم چیده می‌شوند تا این مادر و دختر همدیگر را در عصر روز عاشورا در کربلا ببینند. نقش دختر را در بزرگسالی ‌هانیه توسلی بازی می‌کند و ایفاگر نقش مادر او آفرین عبیسی است.

«زخم شانه حوا» را حسین قناعت کارگردانی کرده است. محور اصلی داستان این فیلم درباره مادرانی است که در غم فراق جوانان خود بی‌تاب هستند، جوانانی که خود این مادران سال‌ها پیش آنها را به جبهه فرستاده‌اند تا با دشمن بجنگند. زنان در جنگ همیشه سهم مهمی ‌دارند. اگر زنی نخواسته باشد مرد یا پسرش به جبهه برود، هیچ نیرویی نمی‌تواند مانع این خواسته شود. مرد به جبهه جنگ می‌رود و بخشی از زندگی خود را در آنجا سپری می‌کند، جنگ بخشی از زندگی او می‌شود و مرد از نزدیک واقعیت‌های جنگ را لمس می‌کند، اما زن در خانه نشسته است و با تصورات خود هر لحظه با صحنه‌ای دهشتناک روبه‌رو می‌شود. مرد جنگ شاید هرگز از پای درنیاید، اما در ذهن و قلب زن هر لحظه مرد می‌میرد. این نگرانی و تشویش تا زمان بازگشت مرد از جنگ ادامه دارد. بنابراین سهم زنی که مردش را به جبهه فرستاده کمتر از مردی نیست که مستقیم با دشمن می‌جنگد. مردان به جبهه می‌روند با این اطمینان که زنان از حریم خانه و خانواده آنان دفاع می‌کنند.

در این شرایط زنان مانند تکیه‌گاهی می‌شوند که می‌توان با کمک آنها تا آخر خط رفت. فیلم زخم شانه حوا نگاهی غمخوارانه به این زنان دارد. زنانی که کمتر در فیلم‌های جنگی دیده شده‌اند، اما انگار اکنون و با فاصله گرفتن از جنگ می‌توان بیشتر به آنها فکر کرد و جایگاه مناسبی برایشان در نظر گرفت.

۳ فیلمی‌که به آنها اشاره شد با داستان‌های بکر خود می‌توانند جشنواره فیلم فجر امسال را دیدنی کنند. اما هنوز هم شخصیت‌های زیادی هستند که در جنگ حضور داشته‌اند، همچنان هنوز در فیلم‌های سینمایی جایی ندارند. مثلا کودکان و نوجوانانی که در جنگ پدر و مادر خود را از دست داده‌اند. هنوز هم در ذهن ما نقش مردمی‌که تحت نام جنگزده به شهرهای مختلف مهاجرت می‌کردند، پر رنگ است. برخی از آنها تاثیرات زیادی در زندگی مردمی‌ که جنگ را تجربه نکرده بودند، گذاشتند. آنها به ما نشان دادند آوارگی نتیجه جنگ است، خانه به دوشی تلخ است و در ذهن یک آواره جنگی همیشه این ندا تکرار می‌شود که روزی به خانه خود خواهد برگشت. ادبیات جنگ پر از شخصیت‌هایی است که تصویر کردن آنها در فیلم‌های سینمایی تصویری از واقعیت خواهد بود البته اگر پیوند و همکاری بین نویسندگان حوزه دفاع مقدس با کارگردانان سینما بیشتر شود.

● پاداشی برای همه آنهایی که سکوت کردند

سال‌های ۸۵ و ۸۶ سال‌های خوبی برای سینمای دفاع مقدس بود. در سال ۸۵ بین نویسندگان ادبیات جنگ و فیلمسازان ارتباط خوبی برقرار شد و در این سال بود که فیلم اتوبوس شب را کیومرث پوراحمد بر اساس داستانی از حبیب احمدزاده با همکاری خود او مقابل دوربین برد.

اتوبوس شب داستانی متفاوت داشت و قصه آن در یک شب می‌گذشت. یک اتوبوس حامل اسیران عراقی به نوجوانی سپرده شده بود تا به پشت جبهه انتقال یابد. نوجوانی که سرش پر از انتقام بود، اما راننده پا به سن گذاشته اتوبوس با بازی درخشان زنده‌یاد خسرو شکیبایی که پسرش در دست عراقی‌ها اسیر بود، مانند سوپاپ اطمینان خروش نوجوان را می‌گرفت و تلاش می‌کرد او را وا دارد تا عاقلانه رفتار کند.

در اتوبوس شب برای اولین بار سربازان بعثی عراقی در کنار سربازانی به تصویر کشیده شدند که به زور صدام به جبهه اعزام شده بودند. در این فیلم دیدیم که بعثی‌ها ذاتی جنگجو دارند، اما سربازان اجباری در دلشان هرگز نمی‌خواسته‌اند با ایرانیان بجنگند. اتوبوس شب را بسیاری نتیجه آشتی ایران با عراق بعد از صدام دانستند و گروهی هم بشدت به آن انتقاد کردند که دشمن، دشمن است و قرار نیست با کسانی که به کشور ما حمله کرده‌اند، مانند برادر و دوست رفتار کرد. با همه اینها اتوبوس شب اتفاق خوبی در سینمای دفاع مقدس بود؛ چون دیدگاه‌های مختلف درباره جنگ را در کنار هم گذاشته بود. در همین سال مازیار میری هم فیلم «پاداش سکوت» را بر اساس داستان «من قاتل پسرتان هستم» نوشته احمد دهقان کارگردانی کرد که در نوع خود فیلم جسورانه‌ای درباره جنگ بود.

این دو فیلم را می‌توان بهترین آثار اقتباسی سینمای جنگ دانست. این همکاری نمی‌توانست ادامه داشته باشد و نتایج خوبی را هم به بار بیاورد، اما معلوم نیست به چه دلیل این ارتباط خوب خیلی زود به پایان رسید و آثار اقتباسی جنگ بار دیگر رو به افول گذاشت.

محمدحسین لطیفی در سال ۸۵ با ساخت فیلم «روز سوم» نشان داد که می‌توان فیلم جنگی پرفروش هم ساخت. این فیلم ۳ روز از مقاومت مردم خرمشهر را محور داستان خود قرار داده بود در این فیلم هم عراقی‌ها در کنار ایرانی‌ها به تصویر کشیده شدند. اما در این فیلم لطیفی تاکید کرد که یک عراقی هر چند که عاشق ایران باشد، یک دشمن است و باید برای حفظ ایران با او جنگید. روز سوم فیلمی ‌گرم بود که حضور بازیگرانی مانند پوریا پورسرخ، باران کوثری و حامد بهداد توانست فروش خوب این فیلم را تضمین کند. روز سوم بدون ورود به دامنه‌های سبکسرانه‌ای که فیلم‌ها را به لودگی می‌کشاند، خیلی هنرمندانه عموم مردم را به سینماها کشاند و نشان داد که اگر کارگردانان سینما از فرضیه‌های روشنفکری خود فاصله بگیرند، می‌توانند نبض خود را با نبض مردم همراه کنند و آنها را به سالن‌های سینما بکشانند و داستان‌های واقعی از روزهای جنگ برایشان بگویند.

سال ۸۶ وقتی فیلم «فرزند خاک» ساخته محمدعلی آهنگر در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، همه بینندگان این جشنواره از مردم عادی تا منتقدان و دست‌اندرکاران سینما را غافلگیر کرد. تا آن زمان کمتر سینماگری به خود اجازه داده بود تا درباره تفحص و چگونگی پیدا کردن بقایای شهدا فیلم بسازد، اما آهنگر با ساخت فرزند خاک به همگان ثابت کرد که برای بیان ناگفته‌های جنگ باید از حصار شهرها و دفاتر کار بیرون آمد، به مرزها و شهرهایی که زمانی محل وقوع جنگ بوده‌اند رفت، پای صحبت بازماندگان جنگ نشست و از دل خاطرات آنها قصه‌های واقعی اما بکر و دست نخورده بیرون کشید و ثابت کرد که داستان جنگ را پایانی نیست و این ماجراها آنقدر زیاد هستند که هر لحظه می‌توان از آنها یک فیلم عظیم ساخت. البته اگر کمی‌همت باشد و اندکی حمایت.

● نسل سومی‌ها، غایبان سینمای جنگ

تا چند سال پیش چرخ سینمای دفاع مقدس را چند سینماگر می‌چرخاندند که آنها را می‌توان از پایه‌گذاران سینمای دفاع مقدس دانست؛ فیلمسازانی مانند ابراهیم حاتمی‌کیا، مرحوم رسول ملاقلی‌پور، احمدرضا درویش، کمال تبریزی و... که بهترین آثار سینمای جنگ ایران را در تاریخ سینمای ایران به ثبت رساندند. همین کارگردانان بودند که برای اولین بار بعد از جنگ به آسیب‌شناسی این رویداد مهم پرداختند و از آدم‌هایی گفتند که در جبهه جنگیده بودند، اما با پایان جنگ نمی‌توانستند خود را با معیارهای جامعه که هرروز تغییر می‌کرد، منطبق کنند.

آنها برای حفظ ارزش‌هایی جنگیده بودند که بعد از جنگ برای برخی از اعضای جامعه و مردم در اولویت نبودند. این آدم‌ها در فیلم‌هایی مانند آژانس شیشه‌ای، نسل سوخته، قارچ سمی، دوئل و... دیده شدند. همین فیلمسازان بودند که چالش‌های بین پدران و فرزندان درباره جنگ را به تصویر کشیدند و فیلم‌هایی مانند «به نام پدر» را مقابل دیدگان مردم گذاشتند. اما آیا چالش‌های نسل جنگ با نسل امروز فقط باید از طریق دوربین فیلمسازان قدیمی‌ به تصویرکشیده شود. جوانان سینمای ایران کم نیستند. آنها سال‌هاست به عنوان کارگردان و نویسنده به بدنه سینمای ایران وارد شده‌اند. این جوانان حتما دیدگاه‌های خاص خود را درباره جنگ دارند، آنها مسلما تمایلی نخواهند داشت که بر پایه اصول سینمای اکشن فیلم‌هایی درباره خود جنگ و صحنه‌های رزم بسازند، بلکه آنها بیشتر دوست دارند درباره تفکرات آدم‌هایی که بی محابا به جنگ می‌رفتند فیلم بسازند، از آدم‌هایی که بعد از جنگ به خانه و کاشانه خود برگشتند و با خاطرات جنگ بقیه عمر را سپری می‌کنند، اما آیا این خاطرات ذهن آنها را رها می‌کند، آنها با این خاطرات چگونه روز را به شب و شب را به صبح می‌رسانند؟

آیا کسی تا به حال پای صحبت آنها نشسته و از آنها پرسیده که کابوس‌های شبانه آنها چگونه است؟ چون رزمندگان دیروز هم انسان‌هایی هستند که از حواس پنجگانه بهره‌مندند و احساس‌هایی شبیه بقیه دارند بنابراین نمی‌توان آنها را آدم‌هایی فرض کرد که بدون واکنش به گذشته خود زندگی امروز را سپری می‌کنند. فیلمسازان جوان با نوع نگاه خود و فاصله‌ای که با جنگ گرفته‌اند، بهتر از هر کسی می‌توانند این حالات و حوادث را به تصویر بکشند، اما مدیران سینمایی و کسانی که خود را متولی سینمای دفاع مقدس می‌دانند، در این سال‌ها کمتر تلاش کرده‌اند که فیلمسازان نسل سوم را به فیلمسازی درباره جنگ تشویق کنند. مکان‌هایی مانند انجمن سینمای دفاع مقدس بیشتر شبیه نهادی فرمایشی شده که عده‌ای کارمند را در خود جای داده است بدون این‌که به وظیفه خود عمل کند. آیا هدف اصلی چنین انجمنی نباید کشف سوژه‌های بکر و کارگردانان و نویسندگانی باشد که به نوعی به جنگ فکر می‌کنند؟ آیا این انجمن نباید درباره زندگی جانبازان، آزادگان، خانواده‌های آنها و بازماندگان مفقودالاثرها تحقیق کند و پژوهش‌های خود را در اختیار سینماگران بگذارد تا آنها براساس این تحقیقات، فیلم‌هایی با موضوعات نو و تازه بسازند؟

حتما نسل سوم و چهارم از پدران خود که در جنگ حضور دارند، سوالاتی درباره چرایی جنگ دارند، در میان این جوانان حتما سینماگرانی هم هستند که می‌توانند از این پرسش و پاسخ‌ها فیلم‌های ارزشمندی بسازند. این چرخه فقط به کمی‌همت و حمایت نیاز دارد و چه حمایتی بهتر از این که خطوط قرمز را پررنگ جلوه ندهند و به این نکته هم فکر کنند که رزمندگان دیروز و قهرمانان امروز هم آدم‌هایی هستند مانند همه انسان‌های دیگر، آدم‌هایی که گاهی شک می‌کنند، گاهی هم دل خود را با قهر گرم نگه می‌دارند، گاهی دلتنگ می‌شوند و به خلوت نیاز دارند. همه اینها می‌تواند تبدیل به فیلم شود اگر مرز بین مقدسین و رزمندگان جنگ مشخص شود و دور آنها را‌ هاله‌ای از نمی‌شود و نباید، نگیرد.

طاهره آشیانی