شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
مجله ویستا

خاستگاه و ریشه های اختلاف در امت اسلامی


خاستگاه و ریشه های اختلاف در امت اسلامی

نشانه ها در بینش قرآن مجید, ابزار بیان معانی و رسیدن به مقاصد عالی هستند

نشانه ها در بینش قرآن مجید، ابزار بیان معانی و رسیدن به مقاصد عالی هستند.

در مقاله حاضر نویسنده سعی كرده است كه به بررسی نشانه های قرآن و جایگاه این نشانه ها در عرصه فهم معانی و نیز مباحث: خاستگاه و ریشه اختلاف امت و انواع نشانه های درون شریعت، بپردازند.

● از نشانه تا معنا و از اختلاف تا اتحاد

نشانه ها در بینش قرآنی یكی از كار آمدترین ابزار ارتباطی میان انسان و خدا از سویی و انسان و انسان از سوی دیگر به شمار می آیند. در تحلیل قرآنی، آن چه در همه جا نمود دارد و خود را می نمایاند نشانه ها هستند. به سخنی دیگر ما جز با نشانه ها با چیز دیگری سر و كار نداریم. این مسأله اختصاصی به مسأله نشانه ها در زبان شناختی و یا عالم تدوین ندارد، بلكه در همه جا از عالم تدوین و واژگانی گرفته تا عالم تكوین و واقعیت بیرونی آن چه به گونه ای خود را به عنوان اصالت می بخشد، نشانه ها هستند.

هرچیزی در عالم آیه و نشانه ای از خداست. خداوند در تصریف و گرداندن آیات و نشانه ها می كوشد با زبان ها و روش های مختلف یك معنا را به انسان بنمایاند. در ورای همه این نشانه ها، توحید، الوهیت و مطلق و ربوبیت كامل خداوندی بیان می شود، و همه یك معنا را بیان می دارند.

یكی از علل تكرار آیات و تصریف آن با وجود وحدت معنایی اختلاف فهم و درك مخاطبان است. این مسأله همانند گذاشتن تابلوی خطر، چراغ راهنمای چشمك زن و گذاشتن سرعت گیر و مانند آن همه یك معنا را بیش تر نمی رسانند. این تنوع برای اختلاف در فهم مخاطبان است تا در جاهای خطرناك گرفتار تصادف نشوند.

كسی ممكن است نشانه اول را نبیند و یا نشناسد و یا با آن ارتباط برقرار نكند. به هر حال همه این نشانه های متعدد و متنوع تنها یك معنا را بیان می كند. این همان چیزی است كه در قرآن از آن به تصریف الایات یاد می كند. گاه دیگر سخن از تكرار یك نشانه در جاهای مختلف است مانند آن كه در سر یك چهار راه یا گذرگاه خطرناك در هر پانصد، دویست، صد و پنجاه متری یك نشانه را تكرار كنند تا مخاطب متوجه خطر و اهمیت آن گردد. آیات قرآنی گاه در یك سوره چند بار تكرار می شود تا یك معنا را به مخاطب بفهماند. معنایی كه از نظر قرآن بسیار مهم و ارزشمند است و غفلت از آن موجب هلاكت انسان می شود.

این ها نشانه هایی است كه یك معنا را به خوانندگان و مخاطبان خود منتقل می كند. نشانه ها در نگرش و بینش قرآنی دو كاركرد متفاوت دیگر نیز دارند. برخی از نشانه ها هویت ساز هستند. به این معنا كه ماهیت واحدی را تشخص می بخشد و به آن هویت و شخصیت جداگانه ای می بخشد. از این دست نشانه ها می توان به مناسك و روش های اجرایی یك عبادت اشاره كرد. مساجد به عنوان یك نشانه هویت ساز برای اسلام به كار می رود، چنان كه نشانه كلیسا یا كنشت چنین هویت بخشی را نسبت به مسیحیان و یهودیان ایفا می كند.

ازنظر اسلام و قرآن همان گونه كه فرهنگ های متفاوت و زبان ها و قومیت های متنوع پذیرفتنی است و به عنوان امری مقبول و مشروع مورد تأیید قرار می گیرد، هم چنین شرایع و روش های مختلف مورد تأیید است. قرآن در تأیید شرایع مختلف كه بیانگر معنای واحدی است، می فرماید: لكل جعلنا منكم شرعه و منهاجا؛ برای هر یك از شما از انسان ها شریعت و روش خاصی قرار داده ایم.

هر یك از شریعت ها براساس یك نظام نشانه ای خاص می گیرد و تشكیل می یابد. این نشانه های خاص به آن شریعت هویت خاص می بخشد. از این رو ما با شریعت خاص عیسوی(ع) و یا موسوی(ع) رو به رو می شویم. شریعت خاصی كه با نشانه های خاص به خود هویت می بخشد و روش خاصی را برای بیان خود از میان نشانه های متنوع و متعدد برمی گزیند. این نشانه های مختلف برای آن است كه هر كسی با توجه به قوه ادراكی و فهم خود بتواند به معنای فرای این نشانه ها دست یابد.

● نشانه های مختلف عامل اتحاد

این نشانه ها و روش های مختلف و متنوع می بایست عاملی برای اتحاد باشد و یا به این منظور مورد توجه قرار گیرد. به این معنا كه می بایست از نشانه های متنوع و مختلفی كه وجود دارد عبور كرده و به معنای واحد و یگانه ای كه در فرای نشانه هاست دست یافت. معنایی كه در ورای این نشانه هاست همان چیزی است كه قرآن به عنوان اسلام از آن یاد می كند و می فرماید: ان الدین عندالله الاسلام، دین در نزد خداوند واقعیت اسلام و حقیقت تسلیم در برابر اوامر الهی است.

همان گونه كه خداوند به اقتضای زمان و مكان و فهم مخاطبان، شرایع مختلف و نشانه های گوناگونی قرار داد و در ورای همه آن ها آن چه واحدست اسلام است؛ برای هر ملت فرهنگی و قومی نشانه هایی قرارداد تا بتواند با توجه به ظرفیت های فرهنگی خود با اسلام به عنوان یك حقیقت نه تنها یك واقعیت تاریخی ارتباط برقرار كند.

از این رو تنوع فرهنگی پذیرفته شده است و اسلام از این قابلیت و ظرفیت برخوردار است تا معانی خود را به نشانه های دیگر فرهنگی منتقل نماید. این مسئله در زبان نیز مطرح می شود. اگر همین حقیقت بالای زبانی برای انتقال مفاهیم و معانی و یا به جهت عدم ظرفیت عرب ها از پذیرش معانی از زبان یا فرهنگ دیگر و تعصبات بی جا نسبت به زبان و فرهنگ عربی موجب شده است تا قرآن به زبان عربی بیاید. قرآن در این باره می فرماید: ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبن لهم (ابراهیم آیه ۴)؛ ما هر رسولی را به زبان قومش فرستادیم تا به زبان آنان برایشان آیات خداوند را تبیین كنند.

و نیز می فرماید: ولو جعلناه قرآنا اعجمیا لقالوا لولا فصلت آیاته؛ اگر قرآن را به زبان غیرعرب می فرستادیم می گفتند چرا آیات قرآن تفصیل داده نشده است و روشن نشده و بی معناست. (فصلت آیه ۴۴) و یا می فرماید: ولو نزلناه علی بعض الاعجمین فقراه علیهم ما كانوا به مؤمنین؛ اگر قرآن را بر غیر عرب می فرستادیم و او آن را بر ایشان می خواند عرب ها به آن ایمان نمی آوردند و مؤمن به آیات آن نمی شدند. (شعراء آیه ۱۹۸)

بنابراین یكی از علل نزول قرآن به عربی توانایی زبانی می باشد ولی این بدان معنا نیست كه لزوما می بایست به این زبان نازل می شد؛ زیرا قرآن به صراحت بیان می كند كه علل مختلفی وجود داشته است كه قرآن به زبان عربی نازل شده است كه یكی از آن ها زبان قوم پیامبر بودن و دیگر تعصبات قومی و زبانی و دیگری عدم ایمان آنان به كتبی است كه به زبان عربی نباشد.

این بدان معناست كه این نشانه ها یعنی نشانه هایی كه به شكل زبان عربی و فرهنگی عربی آمده است، تنها نشانه و زبانی نیست كه قابلیت و ظرفیت انتقال معانی را دارا می باشد و دیگر فرهنگ ها و زبان ها از چنین ظرفیت و توانایی برخوردار نمی باشند؛ زیرا اگر این چنین بود شریعت عیسوی و یا موسوی نیز می بایست به زبان عربی منتقل می شد، در حالی كه چنین نشد و بلكه آن چنان كه قرآن گزارش می كند بیش ترین شرایع و نشانه های آسمانی و وحیانی از طریق زبان های دیگر به ویژه عبری و مانند آن منتقل شده است و شرایع آسمانی به زبان غیرعربی بوده است و بلكه خداوند به صراحت با بیان آن كه عرب ها امتی امی و بی كتاب آسمانی بوده و از قوانین آسمانی برخوردار نبوده اند تبیین می كند كه آنان امتی بودند كه پیش از این پیامبری برایشان نازل نشده بود و دست كم از زمان حضرت اسماعیل(ع) تا حضرت پیامبر(ص) در مدت چندهزار ساله ای از پیامبری برخوردار نبوده اند.

اگر گفته شود كه این ظرفیت در زمان پیامبر(ص) در زبان و فرهنگ عربی به گونه ای پیدا شده است كه دیگر زبان ها را به كناری نهاده است، این بدان معنا نخواهد بود كه انتقال معانی از طریق نشانه ها و زبان های نشانه ای دیگر و یا نمادهای فرهنگی دیگر امكان ناپذیر است.

بنابراین هر فرهنگ و زبان فرهنگی با نشانه های اختصاصی و انحصاری خود از این ظرفیت و توانمندی برخوردار است تا به عنوان نشانه ها و علایم نمادین، معانی وحیانی و آسمانی را منتقل سازند.

به عنوان نمونه در زبان عربی از نشانه واژگانی صلاه برای بیان یك معنای خاص استفاده می شود. این معنا به صورت و شكل كلمات و حركات و سكنات خود را نشان می دهد. صلاه خود به عنوان یك نشانه در زبان عربی بیانگر یك معنا و مفهوم خاصی است كه تركیبی از حركات و اعمال و گفتارهای خاص آن را شكل می بخشد و به عنوان یك نماد به ظهور می رساند؛ ولی همین اعمال و حركات و گفتار خود نیز نشانه ای از یك معنای دیگر است كه در ورای این مجموعه قرار دارد كه ما از آن به صلاه یاد می كنیم؛ زیرا هدف و معنای واقعی این مجموعه همان عبودیت و پرستش خدای یگانه است.

از این رو نمی توان مدعی شد كه صلاه به عنوان نشانه ای برای بیان یك معنا (مجموعه حركات و گفتارهای خاص دعایی) كامل تر از واژه نماز در زبان فارسی به عنوان یك نشانه فرهنگی برای همان معناست؛ زیرا همان گونه كه واژه و نشانه صلاه این معنا را می رساند واژه نماز نیز از چنین ظرفیت و توانایی برخوردار می باشد. همان گونه كه نماز در یك فرآیند از دعا به دعایی خاص منتقل شده است و مفهوم پرستش خاص را می رساند واژه نماز نیز در یك فرآیند چنین تحول و تطوری را از سرگذرانده است.

● كاربرد ابزاری نشانه ها

نشانه ها هیچ گاه اصالت نداشته و نمی تواند به عنوان عامل مهمی چون اصل معنا درآید بلكه همه آن ها وسیله و ابزاری برای بیان معانی هستند. بنابراین هرگز در حدی مورد تأیید و تاكید قرار نمی گیرند كه به جای معانی بنشینند و اصالت یابند. به عنوان نمونه كعبه نشانه ای از توحید و خانه خداست ولی كسی كه به كعبه به عنوان اصل و معنا توجه نمی كند و بر این باور نیست كه اگر به سوی آن نماز می گذارد كعبه را می پرستد؛ زیرا كعبه پرستی نه تنها مشروعیت نداشته بلكه به عنوان شرك روشن امری نامشروع و گناهی بزرگ است. آن كه در ورای این نشانه مورد نظر است پرستش خداست.

كسی كه به سوی كعبه نماز می گزارد، كعبه را نمی پرستد، بلكه خدا را می پرستد و كعبه را تنها نشانه ای از توحید و وحدت می بیند. چنان كه كسی كه بر خاك (تربت و مهر كربلا و سنگ و چوب) نماز می گزارد نه خاك را می پرستد و نه سنگ و چوب را سجده می كند، بلكه آن را نشانه ای می یابد از پرستش خدا و در ورای سجده به خاك و به سوی كعبه پرستش خدا را نظر می آورد. هرگز از مسلمانی و یا شیعه ای شنیده نشده است كه بگوید من خاك را می پرستم و یا كعبه را و یا تربت حسینی(ع) را می پرستم؛ زیرا پرستش آن ها مشكلی است كه شیطان و ابلیس با آن رو به رو بوده است.

محمد باقر منصوری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.