شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
مجله ویستا

زیرکی


زیرکی

شخصی داخل یک شعبه بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیت از دستگاه گرفت. وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد، بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا …

شخصی داخل یک شعبه بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیت از دستگاه گرفت. وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد، بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را دارد و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری به مبلغ ۵۰۰۰ دلار دارد.

کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی دارد. مرد هم سریع دستش را توی جیبش کرد و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقاً جلوی در بانک پارک کرده بود به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آن هم فقط برای دوهفته.

کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گران قیمت را گرفت و ماشین را به پارکینگ بانک در طبقه پایین انتقال داد. خلاصه مرد بعد از دو هفته همان طور که قرار بود برگشت.

وی ۵۰۰۰ دلار به همراه ۸۶/۱۵ دلار کارمزد وام را پرداخت کرد. کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت: «از این که بانک ما را انتخاب کردید، متشکریم.» و گفت ما بررسی کردیم و معلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید، ولی فقط من یک سئوال برایم باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتان زحمت دادید ۵۰۰۰ دلار از ما وام بگیرید.

شخص نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت: «تو فقط به من بــگو کجای نیویورک می‌توانم ماشین ۲۵۰ هزار دلاری را برای دو هفته با اطمینان خاطر و با فقط ۸۶/۱۵ دلار پارک کنم!

منبع: اینترنت

اثر تربیّت

«صاحب بن عباد» مردی بسیار سخاوتمند و باتدبیر بود.

در مورد سخاوت این شخص، از خودش نقل می‌کنند: «من این سخاوت را از مادرم آموخته‌ام؛ او هر روز که می‌خواستم به مکتب بروم، پولی به من می‌داد و می‌گفت:

-‌ این را به افراد فقیر صدقه بده.

همین کار که در کودکی انجام می‌دادم، به شکل عادت برایم درآمده است.»

برگرفته از کتاب حکایتها و لطیفه‌های تربیتی