یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

حرف روی واج ها


حرف روی واج ها

نگاهی به فیلم «برف روی کاج ها»

به یاد می‌آورم در دوره کارشناسی، یک ظهر گرم در خردادماه عباس کیارستمی به دانشکده‌مان آمد تا برای بچه‌ها آخرین فیلمش را نمایش دهد. مسوولان دانشگاه خوشحال از دستاورد بزرگ‌شان سنگ تمام گذاشتند و کیارستمی را زیر نسیم کولری نشاندند که به شکلی عجیب، دریچه‌اش در سقف کار گذاشته شده بود.

فیلم به اتمام رسید و جلسه پرسش و پاسخ بعد از آن تبدیل به محل خودنمایی دانشجویانی شد که با انتقاد از کیارستمی و سعی در تکرار عمل برادر حاتم‌ طائی با تخلیه اطلاعات خود لذت می‌بردند.

کیارستمی که تازه مشخص شده بود دوره نقاهت یک سرماخوردگی سخت را می‌گذراند عصبی از نشستن زیر نسیم کولر که حالا از ظاهر و حال و روز استاد مشخص بود که توفانی را از سر گذرانده و کلافه از هنرنمایی دانشجویان ناگهان جمله معروفش را بیان کرد:

«اگر می‌خواهید کیارستمی شوید یک عینک تیره بر چشم بزنید» و ادامه داد که به اصطلاح این نمایش یک فیلم با حضور کارگردانش است و در جلسه بعد از آن لابد باید نظرات، انتقادات، سوالات و التفات شما به فیلم در آن مطرح شود. من که از اوضاع پیش آمده به سیاق یک جوجه دانشجو به طرفداری از کیارستمی که برای خود یک پا سوپراستار بود احساساتی شده بودم، چند لحظه چشمم را در آن هیاهو بستم تا واقعا فکر کنم فیلمی که دیده‌ام چه اثری بر من گذاشته است. ناگهان بی‌اختیار دستم را بالا بردم و در آن غلغله سالن کوچک و غیراستاندارد، کیارستمی نیز به طرزی عجیب من را دید و اجازه صحبت داد. با صدایی لرزان این جمله‌ها را که هنوز مثل ستاره در ذهنم روشن است ادا کردم:

«آقای کیارستمی فیلم شما مثل یک نسیم ملایم شروع شد و ادامه پیدا کرد اما در انتها اثری که بر من باقی گذاشت، اثر یک توفان بود!»

بعد هم برای خالی نبودن عریضه یک سوال مثلا فنی هم راجع به فیلم پرسیدم.

کیارستمی از پشت آن عینک تیره چند لحظه سکوت کرد و نمی‌دانم به کجا نگاه کرد و در جواب گفت: «تعریف شما از فیلم آنقدر به دلم نشست که سوال‌تان را از یاد بردم...» قصدم از بازگویی این خاطره بی‌مزه این بود که بعد از دیدن نخستین فیلم بلند پیمان معادی، «برف روی کاج‌ها» همان طور که روی صندلی نشسته بودم و نظر اطرافیان و دوستان راجع به فیلم را به شکل همهمه و محو می‌شنیدم بی‌اختیار چشمانم را بستم و بعد از سال‌ها همان احساسی را داشتم که با دیدن فیلم کیارستمی. با این تفاوت که بعد از گذشت مدتی طولانی و دیدن فیلم‌های بیشتری از تاریخ سینما و سپری کردن دوسوم عمرم برای یادگیری متون و رمز و راز آن مطمئن بودم که آن فیلم کیارستمی به قول منتقدهای هموطنم در جداول نقد سینمایی مجله‌ها نه‌تنها شاهکار و عالی نبود بلکه فیلمی بود بسیار خوب. این گونه نوشتن راجع به یک فیلم شاید تخصصی و نقد محسوب نشود . مدت‌ها بود منتظر فرصتی بودم که هنگام نوشتن نقد درباره یک فیلم وطنی، درک و احساسم به مثابه یک تماشاگر معمولی را در یک جمله ساده و قابل فهم ارائه دهم.

شبیه کسی که می‌خواهد به نزدیکان و دوستانش به سادگی توضیح دهد: «فیلمی که دیدی چه جوری بود؟!»

یک جمله ساده صادقانه بی‌دنگ و فنگ بگوید راجع به فیلمی که او را اجبارا به یک مخاطب و تماشاچی معمول و طبیعی سینما بدل کرده است.

● نقد

برای اینکه مطلب پیش رو تبدیل به یک نقد سینمایی شود باید آن توصیف یک خطی و حسی که واکنش نگارنده نسبت به فیلم بوده به لحاظ فرمی، ساختاری و مضمونی تفسیر شود و بسط و گسترش یابد گرچه در انتها – صغری، کبرای- کلی متن یکدست به نظر نخواهد رسید چرا که نتیجه قسمت اول این است که: «پای استدلالیان چوبین بود»

اما قسمت دوم متن به اجبار استدلال نگارنده است درباره فیلم و این جمله: فیلم «برف روی کاج‌ها» همچون یک نسیم ملایم آغاز می‌شود و ادامه می‌یابد. مصداق فرمی این تشبیه، ریتم و نحوه کارگردانی، مونتاژ فیلمبرداری و بازی‌های فیلم است و مصداق مضمونی آن ساختار فیلمنامه. معادی با انتخاب «دکوپاژی»‌ به ظاهر ساده، به نفع موضوع صحنه‌ها و بازی‌ها به عمد خود و حضورش را حذف کرده و این حذف فقط به قصد واقع‌نمایی صرف نیست بلکه تمهیدی برای انتقال مود و احساس قهرمان داستان، «رویا» با بازی درخشان و متفاوت مهناز افشار در راستای شخصیت‌پردازی او در فیلمنامه.به این معنا که «رویا»‌ شخصیت ثانویه‌یی درون‌گرا، آرام، قوی و با ثبات دارد. ترکیب این صفات و نمود آن در بازی مهناز افشار و هدایت کارگردان، می‌شود همان نسیم آرامی که در فرم فیلم و شیوه کارگردانی «پیمان معادی» حلول می‌کند.فیلمبرداری بی‌نقص «سیاه و سفید»‌ محمود کلاری با نماهایی که دارای ترکیب‌بند‌ی‌هایی متوازن اما پویا در کل قاب هستند و انتخاب کنتراستی که به طور کلی «پر» نیست اما براساس تم هر صحنه کم و زیاد می‌شود، دلیل دیگری در شکل اثر است که همچون نسیمی آرام فیلم را پیش می‌برد.این نسیم با انتخاب شغل قهرمان قصه یعنی «رویا»‌ که معلم و نوازنده پیانو است، در فیلمنامه، بستری فرمی فراهم می‌کند که به دلیل حضور سیال موسیقی و صدای ساز پیانو در سراسر فیلم به شکل دلپذیری ادامه می‌یابد.تدوین حسی با قطعه‌هایی به نرمی نسیم، تلاشم برای مستدل کردن احساسی که نسبت به فیلم دارم را به ثمر می‌رساند.حالا چرا این نسیم، آثاری از یک توفان باقی می‌‌گذارد؟!

به نظر من پرداخت مضمونی ساده و مبتلا به جامعه در فیلمنامه با صحنه‌هایی که درونمایه‌یی عمیق و پیچیده و گاه سهمگین دارند با فرم و شکل بیرونی متضاد اثر، سنتزی ایجاد می‌کند که با کمک شیمی انتخاب بازیگران اثری از یک توفان به جا می‌گذارد! شک نکنید که بازی ویشکا آسایش که از بی‌نظمی ماهرانه‌یی به نظم رسیده یکی از دلایل این توفان به جا مانده است. دلایل فرمی و محتوایی بیشتری موجود است تا بیشتر به وجوه فنی و تکنیکال فیلم پرداخته شود.

«برف روی کاج‌ها»‌ فیلم خوبی است که همچون یک نسیم ملایم آغاز می‌شود و ادامه می‌یابد اما اثری که از خود به جا می‌گذارد، اثر یک توفان است....

فرزان قائم‌مقام