شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اول برنامه بعد اصول


اول برنامه بعد اصول

اولین بار كه وارد فضای فلسفه شدم به دنبال اصول اولیه می گشتم با خودم فكر می كردم كه اگر به اصولی درست برسم, همه چیز سر جای خود قرار خواهد گرفت بله اشتباه می كردم به مرور فهمیدم كه همه چیز تنها وقتی سر جای درست خواهد بود كه شما بدانید چه اصولی را می خواهید

اولین بار كه وارد فضای فلسفه شدم به دنبال اصول اولیه می‌گشتم. با خودم فكر می‌كردم كه اگر به اصولی درست برسم، همه‌چیز سر جای خود قرار خواهد گرفت.

بله اشتباه می‌كردم. به مرور فهمیدم كه همه‌چیز تنها وقتی سر جای درست خواهد بود كه شما بدانید چه اصولی را می‌خواهید. اصول فقط برای جمع‌بندی برنامه‌ها و خلاصه‌كردن تصمیما‌تی كه گرفته‌ایم و رویكردی كه اتخاذ كرده‌ایم به كار می‌آیند.

اما اگر شما میان برنامه‌های مختلف دودل مانده باشید، با تعمق در اصول مختلف به جایی نمی‌رسید. برای نمونه، دیده‌اید كه در قائله سقط‌ جنین هر دو طرف به اصول استثنا‌ناپذیر و بی‌عیب اخلاقی استناد می‌كنند اما این اصول در تضاد با هم‌اند.

اصول قابل‌پذیرش معمولا به حدی بی‌چون و چرا هستند كه برای انتخاب یك برنامه به كار كسی نمی‌آیند. شك ندارم كه هر كس خودش را چپ‌ می‌داند با معروف‌ترین اصل پرداخت‌شده از سوی فیلسوف سیاسی دهه‌های اخیر، یعنی اصل اختلاف جان رالز موافق است: «نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی باید به نحوی انتظام یابند كه هم (الف) به طور معقولی انتظار رود كه به نفع همه باشد و (ب) به مقام‌ها و جایگاه‌هایی متعلق باشد كه برای همه قابل دسترسی است.» مشكل اینجاست كه این اصل به مذاق بسیاری از دست‌راستی‌ها هم خوش می‌آید.

شما جمهوریخواهان اندكی سراغ دارید كه حاضر باشند بگویند «ما همیشه باید در اجتماع‌مان افرادی فقیر داشته باشیم و نابرابری‌های گزاف برای كاركرد موفقیت‌آمیز اقتصاد ضروری است». در عوض، جمهوریخواهان استدلال می‌كنند (و بسیاری از ایشان در حقیقت به این ایمان دارند) كه بهترین برنامه برای فقرزدایی، رونق‌‌گرفتن اقتصادی است و چنین اقتصادی مستلزم این است كه مردم صاحب سرمایه پول‌شان را به دست دلالان سهام شركت‌ها بدهند تا اینكه به دولت بدهند.

معیارهای بازتوزیع ثروت به نفع كسانی كه كمترین بهره را از اقتصاد دارند نخواهد بود. به نظر ایشان چنین معیارهایی، گرچه با حسن‌ نیت‌ پذیرفته شده اما نتایجی متناقض با اصل رالز به بار می‌آورد.

وقتی در موضع چپ با جمهوریخواهانی كه در این خط حركت می‌كنند بحث می‌كنید، دیگر درباره اصول بحث نمی‌كنید. به جای این كار ما اصرار داریم كه رونق اقتصادی وقتی می‌تواند دربردارنده معیارهای بازتوزیع‌مدار باشد و موج خیزان آن همه قایق‌ها را بلند كند كه حكومت به طور مداوم نظارت كند تا اطمینان یابیم كه این كار انجام می‌شود. مباحث پرثمر همه درباره واقعیت‌ها و ارقام است، درباره پیامدهای انضمامی و مشخص تصویب مصوباتی خاص و معین.

چپ سیاسی بیش از اینكه به تفكر و تعمق در اصول محتاج باشد ‌باید بر سر برنامه‌هایی مشخص به توافق برسد. در نظام دموكراتیك مبتنی بر قانون اساسی همچون نظام سیاسی ما، برنامه‌های چپگرا نوعا به شكل طرح‌هایی قانونی هستند كه باید به تصویب برسند: قوانینی كه موجب افزایش برابری اجتماعی-اقتصادی شوند.

ما بیش از اینكه به توافق بر اصول اولیه نیاز داشته باشیم به فهرست برنامه‌های اولیه، یعنی قوانینی كه جبران‌گر شكاف‌های نابرابری‌ باشند، نیاز داریم.

اگر بیشتر مجلات و سازمان‌های چپ‌گرا و اتحادیه‌های كارگری با فهرست كوتاه قوانینی كه به زودی باید به تصویب برسند توافق كنند – اسنادی كه در صحن كنگره یا مجالس مقننه ایالتی طرح شده‌اند یا باید طرح شوند- شاید اصطلاح «چپ آمریكایی» دیگر خنده‌دار به نظر نرسد.

اگر سازمان آمریكایی‌های مدافع عمل دموكراتیك، نفع مشترك، حزب نوین، سوسیال‌دموكرات‌های آمریكا، اتحاد زنان و مردان هم‌جنس‌گرا علیه بدگویان، NOW (حالا)، و N.A.A.C.P و دیگر سازمان‌ها همگی دست به دست هم به حمایت از منشوری كوتاه اما پرثمر به مثابه «منشور مردم» برخیزند، اتحاد مزبور نیرویی تاثیرگذار به شمار خواهد رفت.

زمانی همه كسانی كه خود را در صف چپ می‌دانستند به شما می‌گفتند كه تصویب چه قوانینی بیش از همه ضروری است: قانون ضد مجازات‌ دلبخواهی سیاهان، قانون ضد مالیات ثابت سرانه، لغو قانون Taft-Hartley، قانون ملی بیمه درمانی Ted Kennedy و امثال اینها.

امروز روز، برای شاگردان چپگرای من بسیار دشوار است تا نام قانونی را كه به نظرشان تصویبش ضروری است به زبان آورند. به نظر نمی‌رسد آنها به قوانینی كه در صحن كنگره یا مجالس مقننه ایالتی مطرح می‌شود علاقه زیادی داشته باشند. ذهنشان جای دیگری است: به دنبال چیزی كه به آن «سیاست فرهنگی» می‌گویند.

می‌توانید به سادگی درباره ارزش‌های فردمدار در برابر ارزش‌های اشتراكی، یا چندفرهنگ‌باوری در برابر تك‌فرهنگ‌مداری، یا سیاست هویت در برابر سیاست اكثریت‌باور با آنها گفت وگو كنید اما نمی‌توانید سهل و ساده علاقه آنها را به قانونی پیشنهادی جلب كنید كه موانع دولت فدرال را از سر راه سازمان‌دهندگان اتحادیه‌ها بر می‌دارد.

چپ آمریكایی دیگر به حساب نمی‌آید، مگر اینكه دست‌وپایش را جمع كند و به یك برنامه‌ سیاسی انضمامی و مشخص برسد. اغلب مجلات نظری، استادان و دانشجویان چپگرا در این اتهام ناپیدا مشتركند كه دیگر نمی‌توان كاری كرد و امیدی به «این نظام» نیست.

تصور این كه جنبش اتحادیه‌های صنفی احیا شود و دوباره در مركز سیاست‌ چپگرایانه قرار گیرد برایشان بسیار بعید است. اساسا اشاره به این امر كه كشور هنوز در حالتی مطلوب قرار دارد و هنوز روزنه امیدی برای شكستن قدرت ثروت و طمع وجود دارد، نزد ایشان خام و ساده‌لوحانه است.

ما باید از بزرگ‌كردن این تردیدها درباره كشور و فرهنگ‌‌مان دست برداریم و این سستی‌ها را با پیشنهاد‌هایی برای تغییرات قانونی جایگزین كنیم. تنها فرصت ما برای بهتركردن كشور و فرهنگ همان راهی است كه گذشتگان رفتند: برای جامعه‌ای بدون طبقه‌ و كاست، به رغم رخوت و خودخواهی، تلاش كردند.

چپ‌ها در دوره ترقی، از راه قانون‌گذاری اجتماعی با پیشنهادهایی كه Lyndon Johnson در میانه دهه ۶۰ در صحن كنگره مطرح می‌كرد همین راه را رفتند. چپ در سی ساله اخیر از پیگیری این خطوط ناكام ماند. چپ نمی‌تواند به یكباره اصول‌اش را متحقق كند مگر اینكه به موفقیت‌هایی اندك دست یابد، وگرنه به تدریج مضحك‌تر از حالا خواهد شد.

تنها راه رسیدن به این موفقیت‌ها بازیافتن آرایی است كه دموكرات‌ها به ریگان جمهوریخواه دادند، دیپلمه‌ها و انصرافی‌هایی كه از آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌ها و هم‌چنین راه و رسم سیاستمداران بیزار بودند و آنها را تحقیر می‌كردند. این افراد، زن و مرد، سیاه و سفید با از جان‌گذشتگی در حمایت از افرایش حقوق مستخدمان خانگی (كه اگر شانس داشته باشند به میانگین درآمد ملی برسد) به ۳۲۰۰۰ دلار در سال كوشش كردند.

آنها كمك می‌خواستند. مثلا آنها خواستار مقاماتی انتخابی و نفوذناپذیر، بیمه بهداشتی و مدارسی بهتر برای كودكان‌شان بودند. آنها به خوبی می‌دانستند كه همین چیزها را می‌خواهند. چپ وقتی به درد می‌خورد كه مفصل و با جزئیات دقیق بگوید چگونه می‌شود به این خواسته‌ها رسید.

این سه خواسته گزینه‌های خوبی برای فهرست برنامه‌های اولیه خواهد بود. نخستین خواسته باید در صدر فهرست باشد، زیرا بسیاری از نابرابری‌های اجتماعی-اقتصادی حال حاضر با رشوه‌های ثروتمندان به سیاستمداران اتفاق می‌افتد؛ رشوه‌هایی كه فقرا هرگز نمی‌توانند به سیاستمداران بپردازند.

طرحی كه با ظرافت «اصلاح منابع مالی مبارزات انتخاباتی» خوانده شد، پیشنهادی بود كه اكثر آمریكایی‌ها از هر دسته و مرامی با آن موافق بودند: نفرت از گروه‌های رشوه‌گیر بی‌شرم كه انصرافی‌ها و دكترها و لوله‌كش‌ها و استادان در آن هم‌دل بودند. كلبی‌مسلكی چپ‌ها در برابر نظام سیاسی ما از این قضیه ناشی می‌شود كه رشوه‌گیری راه و رسم زندگی در فضای سیاسی واشنگتن است؛ روشی كه هم مذاكره‌كنندگان اتحادیه‌ها و چپ‌گرایان به آن خو گرفته‌اند و هم نمایندگان ائتلاف مسیحیان.

فرض كنید كه كسی مانند Paul Wellstone یا Barbara Boxer بخش مغفول‌مانده قانون McCain-Feingold را به همگان معرفی كند كه در آن اعلام می‌دارد: نامزد انتخاباتی نمی‌تواند در تلویزیون ظاهر شود مگر در زمانی كه به رایگان از سوی شبكه‌های تلویزیونی در اختیار نامزدها قرار می‌گیرد و این زمان مابه‌ازای پروانه گویندگان برای حضور در فضای الكترونیكی است.

ترجمه: محسن سرخوش

منبع: Nation,Dec ۱۹۹۷


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید