جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حادثه ای بی مانند


حادثه ای بی مانند

سخن از برپا كنندگان حادثه ای بی مانند , واقعه ای عظیم , اتفاقی عبرت آموز و حقیقتی بی شبه و مثل است , كه برای تمام انسان ها , در همه ادوار حیات و زندگی , منبعی سرشار از پند و موعظه و نصیحت و درس است

سخن از برپا كنندگان حادثه ای بی مانند ، واقعه ای عظیم ، اتفاقی عبرت آموز و حقیقتی بی شبه و مثل است ، كه برای تمام انسان ها ، در همه ادوار حیات و زندگی ، منبعی سرشار از پند و موعظه و نصیحت و درس است .

اهل مُلك و ملكوت ، و ساكنان زمین و آسمان ، برپا كنندگان چنین حادثه ای را جز یك بار ندیدند و به غیر از یك مرتبه واقعه ای بدین صورت ، و به این كیفیت در تمام فضای باعظمت حیات اتفاق نیفتاد ! !

دگر تا جهان هست بزمی چنین *** نبیند به خود آسمان و زمین

تحقق این واقعه بی نظیر در سرزمین كربلا بر دو طایفه تكیه داشت ، گروهی زمینی محض ، و قومی آسمانی خالص .

گروه آسمانی در عرصه گاه حیات خود ، جز خدا محوری ، عشق به حقّ ، ادای مسؤولیت در راه رضای دوست ، برپا كردن پرچم حقیقت ، روشن نگاه داشتن چراغ فضیلت ، برانداختن كاخ ستم و بیداد ، ریشه كن كردن شجره خبیثه و سرسبز نگاه داشتن شجره طیّبه ، اندیشه دیگر نداشتند .

و آن گروه دیگر ، یعنی طایفه مادّی مسلك و قوم زمینی ، در جولانگاه زندگی خویش ، جز طاغوت محوری ، پیروی هوای نفس ، تعطیل وظایف اخلاقی ، از كار انداختن چرخ اندیشه و فكر ، دنبال كردن برنامه های شكم و شهوت و افتادن در لذّات بی در و پیكر حیوانی فكر دیگر در سر نمی پروراندند .

● آسمانیان بی نظیر

آن چهره های عرشی و ملكوتی ، كه به رهبری حضرت حسین (علیه السلام) به تعداد هفتاد و دو نفر در سرزمین نینوا و عرصه گاه كربلا و سرزمین بهشتی مقام ماریه ، خیمه كرامت و شرافت و خرگاه ایمان و استقامت برپا كردند ، در عین این كه در قالب جسم و چهارچوب بدن به سر می بردند ، ولی در عصمت و پاكی ، هم چون فرشتگان عرش نشین و بلكه به نظر رسول باعظمت اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) از مَلك مقرب و كعبه مشرّفه برتر و بالاتر بودند .

اَلْمُؤْمِنُ اَكْرَمُ عَلَی اللهِ مِنْ مَلائِكَتِهِ الْمُقَرَّبینْ

مؤمن در پیشگاه خداوند ، از فرشتگان مقرّب گرامی تر است .

و در روایت دیگر حرمت و عظمت مؤمن را از كعبه عظیم تر دانسته : اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرَمَهًٔ مِنَ الْكَعْبَهٔ

و چه مؤمنانی برتر و بالاتر از آنان كه برای آبیاری درخت دین ، و تداوم فرهنگ توحید ، و پابرجایی زحمات انبیا و اولیا در سخت ترین شرایط ، با شور و نشاطی وصف ناشدنی جان شیرین را در طبق اخلاص گذاشته ، و خون مقدّس قلب خود را نثار كردند .

آنان ، بدون بیم و هراس از دشمن نابكار ، در میدان جهاد فی سبیل اللّه در كنار حضرت سید الشهداء (علیه السلام)قیام لِلّه كردند ، تا به ادای دین خود نسبت به حقّ و حریم انسانیّت موفق شوند ، و كشتی به طوفان خورده آدمیّت را به ساحل نجات برسانند .

آنان ، از دانشگاه وحی و از آیات كتاب حقّ ، به معلّمی رسول اِلهی و هدایت اهل بیت (علیهم السلام) ، درس زندگی آموخته بودند ، و آنچه را تعلیم گرفته بودند با كمال اخلاص در همه شؤون حیات بكار بستند .

آنان ، در عرصه گاه كرامت و فقاهت و بصیرت ، سرآمد تمام انسان های تاریخند .

آنان در صفای باطن ، نورانیت دل ، ایمان قلبی ، اخلاق اسلامی ، كردار انسانی و دلسوزی نسبت به جامعه بشری در تمام روزگار نمونه و مانند ندارند .

آنان ، راست قامتان عرصه گاه هستی اند كه نخواستند با هیچ قیمتی و تحت هیچ شرایطی كمر زیر بار سنگین مسؤولیت خم كنند ، و پشت پهلوانی خود را به خاك پست در اندازند .

آنان ، سایه حقّ ، خمیر مایه حقیقت ، پرچمدار شرافت ، اصول كرم ، نابغه های خلقت و مطلع الفجر تمام حسنات و بركاتند .

علم الهدی سید مرتضی در بخشی از اشعار عالمانه خود كه در توصیف این هفتاد و دو نفر سروده می گوید :

این شهیدان ملكوتی و عاشقان جان باخته گرچه بر روی خاك گرم و سوزان دشت كربلا مورد بی اعتنایی قرار گرفتند ، ولی روان و جان آنان در بارگاه الهی به مهمانداری حضرت حقّ جا گرفته و حضرت رب العزّه از آنان پذیرایی می كند .

آن كه نسبت به آنان اراده زیان و ضرر داشت ، گویی به سود آنان قدم برداشت ، و آن كه با دم شمشیر تیز آنان را كشت نسبت به حیات و زندگانی آنان كوشید .

آنان ، مردمی بودند كه با تمام وجود حضرت حسین (علیه السلام) را یاری و نصرت دادند . به كوه آهن برخورد كردند و با سینه به استقبال سر نیزه ها و با رخسار به سوی شمشیرها شتافتند . در حالی كه برای نجات از آن مخمصه و مصیبت و بلا و ابتلا به آنان پیشنهاد امان و مال و منال می شد و زیر بار نمی رفتند ، و با روحیه ای عجیب از آن پیشنهادات سر بر می تافتند و می گفتند : عذری در پیشگاه رسول خدا (صلی الله علیه وآله)برای ما نیست اگر حسین او كشته شود و از ما مژگانی بهم بخورد ! !

آنان ، دریایی بی ساحل از صبر و استقامت ، شكیبایی و بردباری ، عزّت و سرفرازی و غیرت و حمیّت بودند ، به طوری كه هزاران غدّار خونخوار و درّنده پلید به قصد جان آنان ، بر آنان تاختند ولی نتوانستند روح الهی آنان را بكشند ، و هزاران آرزوهای تقوا سوز بر وجودشان آتش ریخت ، ولی نتوانست دامن تقوای آنان را لكّه دار نماید ، و هزاران عامل اخلاق شكن بر آنان تاخت ، ولی قدرت چیره شدن بر اخلاق آنان را به دست نیاورد ! !

عظمت روح و بزرگی جان و رفعت شخصیّت و كرامت و اصالتِ آنان را چه بهتر كه از زبان دشمن بشنوید :

به ناپاكی دون مایه و موجودی خود فروخته كه در عرصه كار زار كربلا به همراه پسر سعد حاضر شده بود به طعنه گفتند : چرا برای كشتن ذرّیه پیامبر حاضر شدی ، خداوند با تو چه خواهد كرد ؟

در جواب گفت : خاموش ! اگر آنچه را ما به چشم خود دیدیم تو هم دیده بودی ، بدون تردید همان كاری كه ما كردیم تو می كردی !

یك دسته نیرومند ، با عصبیّت و غیرت دست به قبضه شمشیر برده ، چون شیران درّنده بر ما حمله می بردند ، سواران را از چپ و راست پایمال و نابود می كردند ، و خود را در آغوش مرگ می انداختند ، و امان نمی پذیرفتند ، و به مال و منال رغبت نشان نمی دادند ، و برای افكندن خود در دریای مرگ و غوطهور شدن در آن هیچ گونه حائلی برای خود تصوّر نمی كردند ، می گفتند : یا مرگ یا پیروزی و استیلاء .

اگر ما اندكی دست نگه می داشتیم لشگر ما را نابود می ساختند ; بنابراین چه می شد انجام داد ، و چه می توانستیم بكنیم.

● زمینیان بی بدیل

آن چهره های منحوس و تاریك دل ، كه به تعداد سی هزار نفر ، در میدان نینوا به دستور یك بچه سر راهی كه پدری برای او نبود ، و مادرش با هر بی پدری هم بزم می شد ، یعنی : عبید اللّه ، برای كشتن برترین مردم و پاك ترین انسان ها از شیرخواره و جوان و پیر ، و آتش زدن خیمه های ناموس قرآن ، و حرم با حُرمت اولیا ، و به اسارت بردن اسوه های عفّت و پاكی و عصمت و درستی جمع شدند ، طاغوت زدگانی بودند كه به پرستش هوا و هوس ، و متابعت از شهوات ، و دنبال كردن خوی دد منشی ، و تعظیم در برابر فاسقی شرابخوار و كافری سگ باز و منافقی میمون پرست چون یزید ، زندگی می گذراندند .

آنان ، در مدرسه بنی امیّه درس درندگی ، غارت ، بی رحمی ، بی مهری ، چپاول ، ظلم و ستم ، كینه و نفاق و منّیت و خود پرستی آموخته بودند .

آنان ، از پستان فسق فجور ، و حرص و حسد ، بخل و كبر ، جهل و غفلت شیر خورده بودند ، و از حلقوم وجودشان جز صدای درندگی و پارس وحشت آور ، و ندای شرك و بت پرستی چیزی شنیده نمی شد .

آنان ، در سایه نحس حاكمانی زندگی كردند كه جز شرارت و بدكاری و مادّیگری برنامه ای نداشتند ، و جیره خواران خود را جز برای تحقّق هوا و هوس خود نمی خواستند .

از زبان زهیر آن شیرمرد جهاد گر و نظامی بابصیرت ، وضع آن پست فطرت ها و كرم های لجن خوار ، و گرگان در لباس میش ، و سگان هار را بشنوید :

ای اهل كوفه ! زنهار از عذاب خدا بر شما ، زنهار . راستی ، بر عهده مسلمان واجب است كه هر سخنی كه خیر دیگری در آن است بدون پیرایه بگوید و از او پنهان ننماید . . .

راستی ، خداوند ، ما و شما را به ذرّیه پیامبرش در معرض آزمایش در آورده ، تا امتحان كند و ببیند كه ما و شما چه كار خواهیم كرد .

ما شما را دعوت می كنیم به نصرت و یاری ذرّیه پیغمبر ، این یاغی طاغی ، عبیداللّه پسر زیاد را وا گذارید ، برای آن كه از طرف او و پدرش به سراسر روزگار جهانداری آنان ، جز بدی و بد رفتاری به شما عائد نشده و نمی شود .

آنانند كه چشم های شما را به میل سرخ از گودی چشم بیرون كرده و می كنند .

آنانند كه دست ها و پاهای شما را قطع كرده و می كنند .

آنانند كه شما را به مُثله ، گوش و دماغ می بُرند .

آنانند كه شما را بر فراز دار كشیده ، به شاخه های بلند خرما آویزان می كنند .

آنانند كه خوبان شما را كه باید سرمشق توده باشند ، و قاریان قرآن را كه نگهداران قرآنند سر از بدن جدا می كنند ، مانند حجر بن عدیو اصحابش و هانی بن عروه و امثالش ! !

چون سخن به اینجا رسید ، سپاه طاغوت و آن از خدا بی خبران ، دشنامش دادند ، و بر عبیداللّه و پدرش ـ آن فرزند بی پدر ـ ثناخوانی كرده و گفتند :

ما دست برنمی داریم تا صاحبت را با همه همراهانش بكشیم ، یا او را با همه یارانش نزد امیر بفرستیم .

راستی ، غفلت و جهالت ، و پستی و رذالت ، و زمین گیری و دنائت را ببینید كه به جای سرور جوانان اهل بهشت ، دریای لطف و كرم ، منبع صدق و درستی ، مایه عزّت و شرف ، حضرت سید الشهداء (علیه السلام) ، چه موجود پلید ، و جرثومه كثیف ، و متكبّر مغرور ، و حیوانی پست را به امیری و رهبری پذیرفته بودند ؟ ! !

زهیر در مرحله دوّم شروع به سخن كرد و گفت :

ای مردم ! اولاد فاطمه به موّدت و دوستی و یاری ، از پسر سمیّه زنیكه خاندان او به گردن ما حقّی ندارند ، و خاندانی كه مادران آن ها نام نیكی برای اعقاب ما به ارث نمی گذارند ، سزاوارترند .

اگر یاریشان نمی كنید پناه بر خدا از این كه به كشتن آنان حاضر باشید . پس راه باز كنید و كار این مرد بزرگ را با یزید به خودشان وا گذارید ; زیرا قسم می خورم كه او از شما بدون كشتن حسین هم راضی می شود .

سخن كه به این پایه محكم رسید ، جز مداخله اراذل و اوباش كار را آشفته نمی كند ، از این جهت شمر مداخله كرد و هیمنت این سخن استوار را از خاطر سپاه جنگجو درهم شكست .

شمر تیری به جانب زهیر انداخت و گفت :

ساكت شو! خدا نفست را بگیرد ، ما را به پُر گویی خویش خسته كردی.

زهیر جهت سخن خود را گرداند و در پاسخ شمر گفت : ای كرّه شتر كه تا چشم باز كرده ای پدری برای خود جز آن چهار پا كه به عقب بول می كرد ندیده ای ! با تو من سخنی ندارم ، تو بیش از یك حیوان زبان بسته ای نیستی ، به خدا سوگند گمان نمی كنم كه از كتاب خدا دو آیه را درست و پابرجا بدانی و یا بخوانی ، بشارت و نویدت بدهم به رسوایی روز قیامت و شكنجه های دردناكش .

شمر در جواب گفت : خدا تو را و صاحبت را پس از یك ساعت دیگر خواهد كشت .

زهیر گفت : مرا از مرگ می ترسانی ؟ به خدایم سوگند كه مردن به همراه او و در ركاب وی را گواراتر و محبوب تر دارم از زندگانی جاوید به همراه شما.

پس از آن رو به مردم كرد و گفت : ای مردم ! این دیوانه وش گستاخ و همراهانش شما را از دین و آیینتان گول نزنند ; زیرا واللّه به شفاعت محمّد نخواهند رسید آن مردمی كه خون ذرّیه و اهل بیتش را بریزند .

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب می گوید : حسین (علیه السلام) بر سر كشته زهیر آمد و بالای سرش ایستاد ، و گفت : و خداوند تو را از ما دور نكند و كشندگانت را لعنت كند آن چنان كه آنان را مسخ كند ، مانند دور افتادگانی كه خداوند آن ها را به صورت میمون و خوك مسخ كرده » !

در كلام زهیر و مولایش ملاحظه شد كه از آن سی هزار نفر تعبیر به گستاخ ، گول خورده ، دیوانه ، كرّه شتر ، سوء استفاده چی و میمون و خوك شده ، و این است معنای گروه زمینی ، ولی زمینیانی كه در طول تاریخ در مرحله مادّیگری و دنائت و پستی نمونه نداشتند در حدّی كه باید از آنان به عنوان زمینیان بی بدیل یاد شود!

پایگاه استاد حسین انصاریان