پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مغرب معنا
رنه گنون (۱۹۵۱-۱۸۸۶) اندیشمند مابعدالطبیعه فرانسوی است که حیطه کار وی چنان گسترده است که عناوینی چون فیلسوف ومستشرق و علم شناس در مورد وی صدق میکند. ولی وی از تمام این عناوین و برچسب ها میگریزد و آنها را در مورد خود صادق نمیداند چون هر یک از این نام ها را اسیر پیشفرضهایی می داند که توانایی نیل انسان به حقیقت را ندارند و سد راه وی می شوند.
رنه گنون در مغرب زمین زاده شد ولی در شرق از دنیا رفت. غرب از نظر وی محل غروب آفتاب است ؛ غرب، مغرب معناست. ولی از نظر وی شرق نقطهای است که همچنان معنا و معنویت در آن جریان دارد. رنه گنون اندیشمندی بود که از فلسفه و علم غربی گسست و در جستوجوی معنا رهسپار شرق شد. در شرق با ادیان و مذاهب مابعدالطبیعی آشنا شد و به خوبی در آنها کاوش نمود. دست آخر با اسلام آشنا شد و ایمان آورد، به سال ِ ۱۹۱۲ نام غربی را به خاک سپرد و نام اسلامی «عبدالواحد یحیی» را برای خود برگزید و تا پایان عمر با بینشی اسلامی ، نامی اسلامی و در کشوری اسلامی ( مصر ) زیست.
گمشدهای که گنون در غرب نمییافتش «معنویت» بود، معنویتی ملازم با «سنت»، سنت از کلید واژههای اصلی گنون بود. وی سنت را نه در معنای متعارف آن بلکه به معنای بازگشت به علم قدسی و نور ازلی و حقیقت دین می فهمید . این چیزی بود که در غرب از یادها رفته بود .
به زعم وی مغرب زمین در «عصر ظلمت» بسر می برد و به آخرالزمان خود رسیده است. وی عصر حاضر در غرب را «عصر سیطره کمیت» می نامید .کمیتی که در برابر کیفیت قرار داشت. کمیت را در معنای ماده انگاری و سیطره فرهنگ مادی بیان میدارد که میتوان از آن با عنوان «بت گرایی کالا» هم نام برد.
غرب در مسیر بت گرایی کالایی از ذات و کیفیت خود دور شده و به ورطه نابودی درافتاده است. از نظر وی معضل بزرگ غرب در همین «کمیت نگری» نهفته است . وی برآن است که دنیای متجدد گرفتار بحران است و استفاده از کلمه «بحران» را گزافهگویی نمیداند. بلکه معتقد است که تمامیت عصر جدید که در وضعیت بحران به سر می برد، همان بحران سیطره کمیت و مادیت، تنها راه علاج بازگشت به معنویت، سنت و مبادی مذهبی است. گنون این دگرگونی فرهنگی، یعنی گذار از کیفیت به کمیت را ریشه در رنسانس و جریان فکری مسلط بر آن یعنی «اومانیسم» برمیشمارد. از ملازمت این دو با هم موجودی عجیب الخلقه پدید آمد که به لحاظ مادی و جسمانی فراخ ولی به لحاظ روحی و معنوی در وضعیتی عقب مانده بسر می برد.
گنون معتقد است که طبق آموزههای مسلط از رنسانس به بعد، یعنی آموزه های اومانیستی همه چیز صرفاً به ذهن انسانی تقلیل می یابد، و هر آنچه که بیرون از ذهن انسان باشد نفی و انکار میشود. اومانیسم رفته رفته به سکولاریسم بدل شد و تمدن جدید به سبب اشتیاقش برای تقلیل دادن همه چیز به این معیار که انسان خود غایت فینفسه است، مرحله به مرحله تنزل یافته است و به سطح پست ترین عناصر در انسان رسیده است و هدفش صرفاً ارضای نیازهایی است که در وجه مادی طبیعتش قرار دارد.
گنون فرد گرایی را علت زوال کنونی غرب میداند منظور گنون از فرد گرایی انکار هر اصل بالاتر از فردیت و متعاقب آن تقلیل تمدن با همه شاخه هایش به عناصر منحصراً انسانی است ؛ بنابراین ،فردگرایی اساساً معادل همان چیزی است که در دوره رنسانس اومانیسم نامیده می شد. از نظر وی انگاره فردگرایی ریشه بیماریهای فرهنگی در غرب است. با تأیید اینکه دانش و شناخت، محدود به فضایی است که فرد در آن می زید و شناخت فرآورده ذهن آدمی است. بعد فراسوی انسان انکارمیشود و حقیقت به سان همان چیزی مینماید که ذهن انسان آنرا می سازد.
این در واقع شاکله «علم دنیوی» را تشکیل میدهد که نهایتاً به نسبی باوری و پوچی میانجامد. علم جدید بهصورت دلبخواهانه ای کل فرآیند شناخت را به مرتبه واقعیت محسوس، محدود می نماید و از ساحت حقیقت شهودی غافل می ماند. به بیان گنون پوزیتیویسم تجلی این سوءشناخت مدرن محسوب میشود که در آن هرچیزی ورای تجربه و عینیت بی معنا تصور شد. در شناخت شناسی مدرن، علم برای نایل آمدن به شناخت بیشتر نیست بلکه صرفاً برای کاربردپذیریهای عملی است، یعنی دغدغه شناخت به نفع کاربردهای مادی علم رد می شوند یا به تعبیری دیگر، شهود عقلانی به واسطه علم تجربی انکار شد .ولی به زعم گنون، حقیقت ساخته ذهن انسان نیست بلکه حقیقت بیرون و مستقل از ما وجود دارد و تنها چیزی که ما باید انجام دهیم مطلع شدن از آن است.
نتیجه این مادی شدن روزافزون «انجماد عالم» است . به زعم گنون با این مکانیکانگاری و تقلیل دادن همه حقایق به ذهن بشر که در نتیجه اومانیسم و فرد گرایی رخ داده ،مراحل ضدیت با «سنت» آرام آرام طی شده و روحیه ضدیت با سنت و معنویت همه عرصههای زندگی را در تمدن غرب پیموده است. سنتی که گنون از آن میگوید نوعی گذشته گرایی خام اندیشانه نیست ،بلکه سودجستن از میراث معنوی و مذهبی گذشته در جهت رشد ِ معرفت و شناخت انسانی است.تقابل اساسی که گنون بین شرق و غرب میبیند در همین نکته نهفته است. به نظر وی یک شکاف همیشگی بین طرز تلقی های این دو وجود دارد. در تمدن غربی فرایند سنتزدایی بطور کامل انجام شده است ولی در مشرق زمین همچنان سنت، اصالت و معنویت جریان دارد. امروز، فقط در شرق است که این روح سنت هنوز زنده مانده است.
گنون اندیشمندی ناامید یا بدبین نیست بلکه وی نظر به بعدی دارد که در تمدنی که در آن رشد یافته فراموش شده است. وی تنها راه نجات این تمدن را در احیای سنتها و معنویت می داند. گنون بر آن است که مادیگرایی مشرف بر تمدن غربی روابط انسانی را سیمانی و منجمد کرده است و از بازگشت به عقلانیت شهودی به جای تعصب ورزیدن بر عقلانیت ابزاری و تکنیک سخن میگوید تا در پرتو آن به سنت رجوع شود و انسان به انسانیت خویش بازگردد.
منابع در دفتر روزنامه موجود است
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات انتخابات مجلس دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی روز دختر رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی رهبر انقلاب مجلس زنان
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت بارش باران آموزش و پرورش سلامت فضای مجازی قوه قضاییه شهرداری
گاز دولت خودرو قیمت دلار مالیات قیمت خودرو قیمت طلا مسکن حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب تهران نمایشگاه کتاب تلویزیون ازدواج کتاب محمدمهدی اسماعیلی سینمای ایران سریال دفاع مقدس تئاتر موسیقی سینما
هواپیما دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه آمریکا رفح حماس روسیه حمله به رفح نوار غزه ترکیه
فوتبال رئال مادرید استقلال پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ لیگ برتر بازی باشگاه استقلال لیگ برتر ایران ذوب آهن نساجی
تبلیغات اینترنت اپل سامسونگ ناسا عیسی زارع پور آب گوگل مایکروسافت
سرطان هندوانه آسم بیماران خاص سنگ کلیه کمردرد بیمه سبزیجات اعتماد به نفس