دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
وقت دلتنگی
سه شعر، به ترتیب از عباس تربن، زیتا ملکی و بیوک ملکی
باران وقت دلتنگی
به کجا بال میزنی گنجشک؟ همۀ شهر غرق باران است
پیش پا را نگاه کن در شهر ، چالههای لجن فراوان است
گرگ بدجنس روسیاه فقط مال دنیای قصه است، درست!
شهر و دنیای واقعیش پر از گربههای سپیددندان است
عصر یک روز سرد بارانی؛ این چه وقت پریدن است آخر؟
مثل هر روز رأس دلتنگی، کیپ تا کیپ راهبندان است
راستی! زیر بارش باران، گوشه تا گوشۀ پیادهروها
دیدهای دختران فالفروش اشکهاشان چهقدر ارزان است؟
وقتی از دور خیره مینگرند ویترینهای شاد و رنگی را
جای انگشتهای حسرتشان روی هر شیشهای نمایان است
آه، گنجشک سادۀ کوچک! قفست را شکستهاند، اما
راه دوری نمیشود بروی، بالهایت اسیر باران است
زمستان
آنقدر دلسرد شدهام
که پرندگان آوازخوان دلم کوچ کردهاند
حالا
من ماندهام و سرمایی
که دستکش و شالگردن هم
از پسش برنمیآید!
مترسک
در نیمههای شب
توفان و باد و برف
باران و رعد و برق
آغاز فصلی زرد
آغاز فصلی سرد
خواب مترسک را
توفان پراند از دشت
حالا در این صحرا
او میرود تنها
با خاطراتی خوب و بیبرگشت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست