جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

داوران در راهند


داوران در راهند

یکی از اهدافی که از سالهای آغازین انقلاب همواره مورد تأیید و تأکید معماران آرمانخواه سینمای نوین ایران بود, توجه به مضامین تاریخی مربوط به صدر اسلام در قالب فیلمهای عظیمی بود که گفته یا ناگفته به الگوهای معتبری چون «محمد رسول الله» مصطفی عقاد ۱۹۷۷ و سوپرپروداکشن های مذهبی هالیوود نظر داشتند

تغذیه فرهنگ انقلاب اسلامی از مواریث فرهنگی شیعه و سابقه چند قرن هنرهای نمایشی _ آیینی که جلوگاه تمام عیار فرهنگ اعتقادی این مذهب و آیینه دار غفلت زدای آن در برخورد با تعاریف اجتماعی و روزمرگی ها در قالب مجالس شبیه خوانی و تعزیه خاندان رسول خدا پیشاپیش این انتظار و توقع را در نظر همه پدید آورده بود که در مناسبات جدید نمایشی و سینمایی کشور (چه در نمایش های صحنه ای، تله تئاترها و چه در سینما) با جلوه هایی از این مواریث مواجه شوند و خصوصاً در جایی که به حمایت های دولتی از راه اندازی تولیدات سینمایی مربوط می شد شاهد توجه به مضامین مربوط به صدراسلام و تصویر بزنگاههای تاریخی فرهنگ شیعه باشند. عمده دلایلی که چنین توقعی را موجه می ساختند به قرار زیرند:

۱- ترویج و تحکیم باورهای اعتقادی مردم، تصحیح تحریفات راه یافته به فرهنگ مذهبی عامه و ابلاغ پیام تاریخی انقلاب اسلامی به جهان از اهداف و وظایف دولت جدید بود و تولید آثار سینمایی با مضمون پرداختن به اصل یا حواشی قیام عاشورا در این مسیر نقش مثبتی دارد.

۲- توجه به مضامین تاریخی و مذهبی در شرایط ملتهب سال نخست انقلاب و جنگ، مفر مناسبی برای دوری جستن از سوءتفاهم ها و برداشت های ناخواسته ای بود که ممکن بود به عنوان انگ های سیاسی دامن هنرمندان و کارگزاران فرهنگی دولت را بگیرند و ضمناً راهکار مناسبی برای تربیت و تجربه عوامل جدید تولید در دوران جدید به شمار می رفت.

۳- پرداختن به نقاط عطف تاریخ اسلام، نقطه شروع مناسبی برای جلب اعتماد بسیاری از مراجع عظام و اقشار مذهبی جامعه بود که به دلیل سابقه سوء سینمای مبتذل تجاری (از بدو ورود سینما به کشور) شدیداً نسبت به کارکرد مثبت فیلم و سینما در یک جامعه دینی تردید یا موضع منفی داشتند و در صورت جلب اعتماد نقطه اتکای خوبی برای آغاز تحکیم مناسبات سینمای انقلابی کشور هم از بعد فرهنگی و هم از نظر اقتصادی بودند.

۴- و بالاخره اینکه به دلیل فقدان بضاعت و تجربه تولیدات عظیم تاریخی در سینمای ایران، نبود دانش و تجربه کار (هم از لحاظ امکانات فنی و هم نیروی انسانی) و عدم توانایی بخش خصوصی از ورود به این عرصه ها برای راه اندازی و ساخت فیلمهای عظیم و آبرومندی که هم با سوپرپروداکشن های غربی قابل قیاس باشند و هم در قبال مضامین شان سربلند از آب درآیند چاره ای جز سرمایه گذاری های کلان دولتی نبوده و نیست.

البته در مقابل این دلایل، موانع عمده ای نیز قابل ارزیابی بودند که عمدتاً ملهم از شرایط زمانی و ناظر به الزامات ویژه ای بودند که به تصمیم گیران و مسؤولان دولتی تحمیل می شد: اول شرایط ویژه جنگی کشور که در کوران فقدان تعاریف قانونی برای سرمایه گذاری های فرهنگی، راه اندازی پروژه های عظیم را چه به لحاظ تأمین بودجه و چه از نظر حفظ امنیت عوامل با سؤال مواجه می کرد و دوم، یافتن و جلب همکاری کادر سازنده ای که بتوان حاصل کارشان را پیشاپیش ارزیابی کرد و نگران مشکل تراشی ها و سوءبرداشتهای بعدی که در حال و هوای خاص آن سالها رایج بود نشد.

علی رغم تمام این مسائل، تماشاگران تلویزیون در نوروز سال ۶۱ با مشاهده آنونس فیلمی ایرانی که وعده یک ضیافت بصری در حد درام های عظیم مذهبی را می داد غافلگیر شدند. «سفیر» فیلمی بود از کارگردانی غیرمشهور (فریبرز صلاح) با استفاده از سوپراستار سینمای آن زمان ایران و خیل بازیگران سرشناس با زمان طولانی و صحنه هایی از فوران درگیری های خشن در مصاف شمشیر و بدن با حضور خیل سیاهی لشکرها و صحنه های شورش و نبردهای خونین که همگی در فیلمهای ایرانی کم نظیر یا بی نظیر ارزیابی می شدند و این آنونس ها، انبوه جمعیت را به تماشای فیلم کشاند که فراتر از ارائه نماهای قطع سرودست و چارشاخ در گلو کردن و یا حجم انبوه موسیقی ارکسترال، با سرمایه گذاری سنگین پانزده میلیون تومانی (در سالهایی که هزینه تولید فیلم زیر یک میلیون تومان بود) و از همه مهمتر با پرداختن قابل قبول، عنوان نخسیتن فیلم عظیم مذهبی سینمای ایران را به خود اختصاص داد. «سفیر» هوشمندانه برای پرهیز از محذورات و محظورات آثار دینی که به تاریخ صدر اسلام می پرداختند، هوشمندانه از پرداخت به زندگی خاندان طهارت پرهیز کرده به شرح رؤیایی یکی از چهره های گمنام تاریخ شیعه (که سفیر حسین(ع) نزد مشایخ کوفه بود) با دستگاه خلافت می پرداخت تا از طریق غیرمستقیم، راوی مصائب و آلام وارده بر حضرت و نزدیکان و پیروانش باشد. از «قیس بن مسهر صیداوی» در تاریخ فقط آنقدر آمده که برای تکمیل مأموریت «مسلم بن عقیل» به کوفه رفت و مثل او به شهادت رسید و فریبرز صالح علا اطلاعات تاریخی پیرامون قهرمان فیلمش را با ارائه تحلیل های دراماتیک از اوضاع و احوال سیاسی وقت و نسبت دوگانه طبقات مختلف اجتماعی کوفه با سیستم حکومت و خاندان رسول پر کرد تا روایتگر تردیدهایی باشد که در نهایت به خلف وعده و تنها گذاشتن فرزند رسول خدا و ظهور تراژدی عظیم جهان شیعه انجامید. همچنین تلاش او برای گذر از کلیشه ها از جمله در ترسیم چهره اشقیا قابل ذکر است که مشخصاً در ترسیم سایه روشن های شخصیت متزلزل ابن زیاد (با بازی به یاد ماندنی مرحوم عزت الله مقبلی) قابل ذکر و ستایش است.

ساخت و پرداخت فیلم اما در عین آن که در قیاس با بضاعت روز سینمای ایران قابل قبول است اما کماکان میراث دار آسیب شناسی تولیدات تاریخی سینمای فارسی به نظر می رسد و کاستی های چشمگیری در کاربرد طراحی و اجرای صحنه و لباس و گریم و دکور و موسیقی و بازی ها دارد. امروز در نگاهی تاریخی باید «سفیر» را به عنوان یک گام محکم اول تلقی کرد و به هوشمندی سازندگانش در شیوه مواجهه با مقوله تولیدات عظیم آفرین گفت. چرا که با انتخاب مناسب مضمون (پرداختن به حواشی درام عاشورا) و شیوه تولید معقول (استفاده از امکانات انسانی و لجستیکی سپاه پاسداران توسط حسن جلایر تهیه کننده فیلم) و جذب سرمایه متناسب با نیازهای تولید، پایه گذار شیوه ای منطقی برای مواجهه با مشکلات و مسائل مادی و معنوی تولیدات عظیم مذهبی در سینمای ایران شدند و افسوس که علی رغم فروش بسیار بالای فیلم در اکران های اول و دوم تهران و شهرستانها این روند ادامه پیدا نکرد. سال بعد شنیده شد که همین گروه با خرید حقوق ساخت فیلمنامه «روز واقعه» در تدارک ساخت فیلم دوم با همان عوامل و امکانات فیلم قبل هستند که به دلایل نامعلومی این اتفاق نیفتاد و فیلمنامه «روز واقعه» دست به دست گشت تا سرانجام یک دهه بعد در شرایطی متفاوت و با عواملی دیگر ساخته شد. در باب اینکه چرا تجربه موفق «سفیر» باید با وقفه دوازده ساله پی گرفته شود و چرا روزمرگی عرصه را بر پیگیری سیاست های بنیادی و راهبردی تنگ می کند فراوان می توان گفت و نوشت و قطعاً پیگیری چنین بهانه هایی روشنگر بسیاری از نقاط تاریکی خواهد بود که طی دو دهه اخیر در مسیر عملیاتی شدن طرح های فرهنگی دیده می شوند اما اینقدر مسلم است که نهادهای دولتی مسؤول سینما همواره ترجیح داده اند در بخش تولید به عنوان یا در نقش حامی و خط دهنده و ناظر حرکت کنند تا بخش خصوصی مجال آن را بیابد که متولی حرکتهای ارزشی بماند. اما ظاهراً ملاحظات اقتصادی چنان مجال پرداختن به عمق را از صاحبان سرمایه و امکانات گرفته است که در راه اندازی حرکات پرستیژی فرهنگی، چاره ای جز دخالت مستقیم و سرمایه گذاری دولت نیست. در هر حال پس از «خانه فرهنگ و هنر اسلامی»، دفاتر و سازمانهای سینمایی متعدد برای خرید و ساخت فیلمنامه روز واقعه اقدام کردند و اسامی کارگردانان و بازیگران متعددی در طول یک دهه برای ساخت آن عنوان شد تا اینکه سرانجام در نخستین سالهای دهه هفتاد، دترمینیسمی که بر شرایط کاری خالق فیلمنامه هم سایه افکنده بود دامان فیلم را رها کرد و خبر آغاز تدارکات و سپس ساخت حدود ۲۰ دقیقه از فیلم به کارگردانی شهرام اسدی. کارگردان جوانی که سینمای حرفه ای را در متن تولیدات هالیوود تجربه کرده بود منتشر شد. با توقف کار و تجدیدنظر در عوامل (از جمله تهیه کننده که ظاهراً نهادی ناآشنا با سینما بود) بنیاد سینمایی فارابی وارد کار شد و با انتخاب تهیه کننده اجرایی و برآوردن خواستهای کارگردان، تولید فیلم را به گردن گرفت. بدیهی است که ویژگیهای متن فیلمنامه، چه به لحاظ ایجاد ارتباط دراماتیک میان قصه ای شخصی با حماسه عظیم عاشورا و چه از نظر پرداخت قوی داستان و شخصیت ها و استفاده درخور از نشانه شناسی فرهنگ عاشورا که در هنرهای آیینی ایرانی مثل مناقب خوانی، پرده داری، نقالی و تبلور همه آنها در هنر تعزیه موج می زند انتظارات زیادی را از حاصل کار فراهم آورده بود و مایه مذهبی _ عرفانی آن محل مناسبی برای رسیدن به سینمای آرمانی موردنظر و وفاق همگان به شمار می رفت. با در نظر گرفتن همه این موارد و تولید پرزحمتی که در ابعادی واقعاً عظیم و مشخصاً به قصد قیاس با نمونه های غربی صورت گرفته بود و استفاده از بهترین عوامل سینمایی کشور و خیل بازیگران سرشناس در تمام نقش های فرعی و دیگر موارد اینچنین، «روز واقعه» در جذب عامه تماشاگران موفق نبود و علی رغم تولید آبرومند و حمایت مطبوعات و منتقدان، فروش بالایی نداشت چنان که می شود ادعا کرد تازه در نمایش های متعدد تلویزیونی بود که فیلم «دیده» شد و با مردم ارتباط برقرار کرد. یکی از تهیه کنندگان اجرایی فیلم در همان زمان به مناسبات سنتی پخش فیلم شدیداً اعتراض کرد و عدم توفیق تجاری آن را محصول ضعف پخش کننده در برنامه ریزی تبلیغات و اتخاذ استراتژی مناسب برای اکران دانست. اما فراتر از این عامل می توان به چند مورد دیگر نیز اشاره کرد که بر پتانسیل تجاری فیلم تأثیر منفی گذاشتند: طولانی شدن روند ساخت و بر سر زبان افتادن داستان آن و انتشار فیلمنامه تا حد زیادی کنجکاوی اولیه جامعه در خصوص فیلم را اقناع کرده و نمایش موفقیت آمیز آن در جشنواره فجر نیز به فروکاستن از حجم انتظارات منتظران دامن زد. همچنین تغییراتی در قبل از ساخت به پاره ای از بخش های فیلمنامه تحمیل شد (از جمله تغییراتی در شخصیت قهرمان داستان و حذف یک سکانس به شدت تأثیرگذار _ به دلیل مباینت با مستندات تاریخی) نیز به ابعاد دراماتیک آن لطمه زد. ولی شاید مهمترین ایراد فیلم در تفاوت لحن اتخاذ شده از سوی کارگردان با کارکرد مایه های مذهبی فیلم _ متأثر از سنتهای نمایشی آیینی ایران _ باشد که موجب دوگانگی اثر شده و خصوصاً در سکانس اوج فیلم از درآوردن عظمت فاجعه بازمی ماند.دو تجربه «سفیر» و «روز واقعه» امکان مناسبی برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف بدنه سینمای ایران در تولید آثار تاریخی _ مذهبی ملهم از واقعه عاشورا ایجاد می کنند. با توجه به جای به شدت خالی این ژانر خاص در تولیدات انبوه سالانه سیمایی و با در نظر گرفتن تجارب حاصل از ساخت و عرضه این دو اثر و چند مجموعه موفق مشابه در تلویزیون، باید گفت که تماشاگران زیادی در جای جای این سرزمین در انتظارند تا جلوه حماسه ها و باورهای اعتقادی خود را در ابعادی درخور روی پرده های نقره ای تماشا کنند. بر این باوریم که در این مسیر، داوران اصلی هنوز در راهند. (به نقل از دیالوگ پایانی نمایشنامه مرگ یزدگرد).

پیمان شوقی