شنبه, ۹ تیر, ۱۴۰۳ / 29 June, 2024
مجله ویستا

در واجب بودن و درست بودن سندیکا, شکی نیست


در واجب بودن و درست بودن سندیکا, شکی نیست

این اشخاص توانستند یک سندیکای نمونه و کم نظیر به وجود بیاورند این که گفتم «کم نظیر» به این خاطر است که سندیکای کارگران کفاش آن زمان , از انسجام بسیار بالایی برخوردار بود کمیسیون های تشکیلات , تبلیغات , حل اختلاف و مالی از فعالان جوان صنف, بهره می گرفتند و آثار مثبتی در صنف داشتند هر محله که مرکز بورس کفاشی ها بود , حوزه مخصوص خود را در سندیکا داشت کلاس های مختلف آموزش قانون کار و فعالیت سندیکایی در صنف گذاشته می شد که با استقبال گسترده جوانان کارگر روبه رو می شد

این هیات موسس ، عناصر برجسته صنف را دعوت به همکاری می کند و در همان محل مجمع سندیکا تشکیل داده و هیات مدیره انتخاب می شود . در زمانی که من به سندیکا رفتم ، آقایان عباس سرابی ، سمنان ، مهدیون ، احمد خوش سیر ، جمال صادق نیا ، مهدی رستگار و باقر بریرانی ، ناصر خاریاوند و حاتم بیات در هیات مدیره فعالیت می کردند . البته رضا مطبوع و ناصر خاریاوند از فعالان جوان سندیکا بودند . این اشخاص توانستند یک سندیکای نمونه و کم نظیر به وجود بیاورند . این که گفتم «کم نظیر» به این خاطر است که سندیکای کارگران کفاش آن زمان ، از انسجام بسیار بالایی برخوردار بود . کمیسیون های تشکیلات ، تبلیغات ، حل اختلاف و مالی از فعالان جوان صنف ، بهره می گرفتند و آثار مثبتی در صنف داشتند . هر محله که مرکز بورس کفاشی ها بود ، حوزه مخصوص خود را در سندیکا داشت . کلاس های مختلف آموزش قانون کار و فعالیت سندیکایی در صنف گذاشته می شد که با استقبال گسترده جوانان کارگر روبه‌رو می شد . در کنفرانس های هفتگی ، کارگران زیادی در محل سندیکا شرکت می کردند و از تریبون سندیکا ، مشکلات کارگاه های خود را با دیگران در میان می گذاشتند .

سندیکای کفاش چیزی بالاتر از یک سندیکا بود . بعدها سندیکا از نظام آباد به خیابان ظهیرالاسلام آمد و جشنی هم در همین مورد گرفتند . در همین موقع ها بود که من به عنوان یکی از فعالان کمیسیون تبلیغات ، مشغول به فعالیت شدم . دوستانی که مرا می شناختند گفته بودند به درد کار تبلیغات می خورد . البته ، قبلا به دلیل رابطه دوستانه ای که با آقای گودرزی خیاط داشتم ؛ آشنایی هایی در مسایل سیاسی و صنفی داشتم . اکثرا در مغازه ایشان با دوستان به مباحث سیاسی و صنفی می پرداختیم.

● ساختار تشکیلاتی سندیکا چگونه بود ؟ چه کسانی عضو هیات مدیره می شدند و چگونه ؟ شیوه انتخاب در درون سندیکا چگونه بود ؟ سندیکا از چه کمیسیون هایی تشکیل می شد و برنامه ریزی های آن چگونه عملی می شد ؟

▪ جواد مهران گهر: ببینید ! کارگران یک صنف مثلا جوراب بافت تصمیم می گیرند سندیکا داشته باشند . ابتدا ۵ یا ۷ یا ۹ نفر که حتما باید فرد باشند ، به عنوان هیات موسس دور هم جمع می شوند . متن تقاضای تشکیل سندیکا و اساس نامه سندیکا را تنظیم می کنند . بعد این تقاضا توسط افراد صنف خودشان تا آن جا که مقدور هست تایید و امضا می شود . تقاضا را جهت ثبت قانونی به اداره مربوطه می برند و سندیکا را به ثبت می رسانند . بعد از آن احتیاج دارند که محلی را اجاره کنند . مسئول مالی تعیین می کنند و از کارگران ، کمک مالی جمع می کنند . بعد از اسکان ، در محل مجمع عمومی صنف را دعوت می کنند ، یعنی با اعلامیه یا از طریق مطبوعات از کل صنف برای تشکیل مجمع ، انتخاب هیات مدیره و تعیین خط مشی سندیکا دعوت می شوند. هیات مدیره با رای مستقیم کارگران انتخاب می شوند. بعد از آن هیات مدیره بین خودشان تقسیم کار می کنند و مسئولیت هر یک از کمیسیون ها را یکی از افراد هیات مدیره به عهده می گیرد . کمیسیون هایی همانند « تشکیلات » ، « مالی » و حل اختلاف » از آن جمله اند . رییس هیات مدیره و دبیر نیز به همین شکل انتخاب می شود . رییس هیات مدیره ، مسئول کنترل جلسات و نظم آن است و دبیر به عنوان مسئول اداری سندیکا با مسئولان در تماس می باشند. البته ۳ نفر هم بازرس در مجمع با رای مستقیم کارگران انتخاب می شوند که ناظر بر فعالیت هیات مدیره باشد . بلافاصله هیات مدیره از میان کارگران داوطلب ، فعالانی برای کمیسیون های مختلف عضو گیری می کند و عناصر فداکار و سالمی را برای همکاری دعوت و در کمیسیون های مختلف از وجودشان بهره می برد . در واقع، مغز سندیکا که هیات مدیره باشد ، با رای مجمع انتخاب شده سیستم استخوانی آن به وسیله هیات مدیره در کمیسیون ها سازمان دهی می شود . این اندام به عضلاتی نیاز دارد که این عضلات را کارگرانی که به سندیکای خود حق عضویت می پردازند و از آن حمایت می کنند ، تشکیل می دهند و نیرومندش می کنند . سندیکای کفاش از مغزی خوب و عضلاتی نیرومند بهره مند بود.

مثلا ما یک مجمع عمومی داشتیم در محل میدان قیام فعلی ، مجمع با شکوهی بود. سندیکا از دو بخش « بازار » و « خیابان » نماینده گرفت . هیات مدیره سندیکای کفاش از ۷ نفر به ۹ نفر رسید . مجموعا با ۳ نفر بازرس ، ۱۲ نماینده انتخاب شدند .

● منظورتان از ۲ بخش « بازار » و « خیابان » چیست ؟ آیا این ۲ بخش ، ویژگی خاصی دارند که این ها را از هم جدا می کند ؟

▪ جواد مهران گهر : در بعضی صنوف مانند خیاط ،کفاش ، بافنده و ... دو نوع تولید داریم : یکی گران با کیفیت لوکس ، مخصوص فروش در بوتیک های مرکز و شمال شهرها و برای آدم های نسبتا مرفه تر ؛ و یک نوع تولید هم داریم ، ارزان و انبوه برای مصرف مناطق کم بضاعت تر که این نوع تولیدی ها سابق در بازار یعنی پاساژها و راسته هایی بود که به تولید کفش یا لباس مشغول بودند و میگفتند بازار کفاش ها ، خیاط ها ، سراج ها و ...

کارگران کفاش بازار ، زمانی خوب کار می کردند . اغلب غروب ها می دیدید که ساک بر دوش با شادابی به سمت ورزشگاه ها می روند . تعدادشان هم زیاد بود حق شان بود ، که نماینده هایی در هیات مدیره سندیکا داشته باشند . سندیکا از وجود همین جوان ها بهره می گرفت و با حرارت زیادی به پیش می رفت .

▪ صنف کفاشان در آن مقطع ، با چه مسایل عمده ای رو به رو بود و فعالیت های این دوره پیرامون چه مسایلی متمرکز شده بود ؟

▪ جواد مهران گهر : مسایل زیادی داشتیم . آن زمان آب لوله کشی نبود . کارگاه ها اغلب به خاطر نداشتن یک منبع آب با اعتصاب مواجه می شدند . کولر که هنوز نبود ، برای داشتن پنکه و امثال آن ، کار به اعتصاب می کشید . مساله دستمزدها هم که همیشه از مسایل عمده سندیکا و کارگران بود اما عمده ترین مساله ، مساله حفظ استقلال سندیکا از دولت و احزاب بود . اجباری کردن بیمه در صنوف ، شعار همه سندیکاهای مستقل بود و اغلب با هم همکاری هایی در این زمینه داشتند . سندیکای نانواها ، خیاط ها ، بافنده ها با ما در این مسیر همراه بودند . این دو شعار نیروی بیش تری را صرف می کرد .

مدت ها بود شبانه روزی روی بیمه فعالیت می کردیم . اعلامیه و نامه و تقاضاها بود که یکی بعد از دیگری مطرح می کردیم . نهایت کار نیز اعتصاب بود . پس از این همه تلاش بالاخره موفق شدیم بیمه را در صنف اجباری کنیم . اول آن ها گفتند ۱۳ درصد ما موافقت نکردیم تا ۱۷ یا ۱۸ درصد ، ولی آخر سر بیمه ۲۱ درصد به تصویب رسید . این درصدها خدمات متفاوتی برای کارگران داشت . هرچه از درصد حقوق کم تری گرفتند خدماتی مانند بازنشستگی ، از کار افتادگی و حوادث کم تر می شد . و ما هم خدمات کامل بیمه را می خواستیم . صنف هم یاری کرد و موفق شدیم این حق را بگیریم . البته بعضی جاها کارگرها تحت تاثیر کارفرما تن نمی دادند . بازرسی بیمه که می آمد قایم می شدند یا با او جدل می کردند یا برای رد کردن لیست بیمه و گرفتن دفترچه ، تنبلی می کردند که ضررش ، هم به خودشان و هم به کارفرما می خورد . حالا هم همین طور است . اغلب تنبلی م یکنیم بعد هم چوبش را می خوریم . بیمه که سرآخر پول خودش را از هر کارگاهی که بازرسی کرده می گیرد . فقط سر کارگر بی کلاه می ماند و هزینه سنگین درمان و نداشتن بازنشستگی و از کار افتادگی و هزار مشکل دیگر .

مشکل دیگری که داشتیم این احزاب دولتی بود . حکومتی ها می خواستند ما را زیر چتر خودشان بکشانند و سعی م یکردند با افراد هیات مدیره تماس هایی داشته باشند . با تطمیع و تهدید ، با دادن امتیاز به سندیکا آن ها را زیر فشار قرار می دادند تا به سمت احزاب دولتی بکشانند . اما مقاومت سندیکای کفاش ، کم نظیر بود. البته در مورد بعضی افراد ، موفق شده بودند ولی در مورد سندیکا و هیات مدیره موفقیتی نداشتند . بهانه جویی های زیادی می کردند ؛ مثلا در یک زمانی گفتند روز کارگر ، روز تولد رضا خان است و اول ما همه ، یک روز خارجی است که به ما مربوط نیست و سعی داشتند اول ماه مه را از بین ببرند . در آن زمان ، هیات مدیره سندیکاها جلسه ای در محل سندیکای کافه – رستوران ها داشتند . شبی آقای سرابی از سندیکای ما با احتیاط و احتزام در حضور نماینده دولت گفته بود که ما برای رضاشاه احترام زیادی قایلیم اما روز اول ماه مه ، روز جهانی کارگران است و ما باید به عنوان همدردی با سایر کارگران دنیا تظاهراتی داشته باشیم . فردای این قضیه ساواک او را خواسته بود و از قرار برخورد سختی با او کرده بود . عاقبت، کارگران ، حکومت ار وادار کردند روز اول ماه مه را به رسمیت بشناسند .

در وزارت کار اتاقی بود که امنیت یا اعلامیه ها را کنترل می کردند . هیات مدیره سندیکای کفاش به مناسبت اول ماه مه اعلامیه ای نوشته بود که از طرف هیات مدیره ، من و آقای سمنانی مامور شدیم برای تایید آن به اداره کار برویم . اعلامیه را گرفتند و بدجوری خط –خطی کردند . خیلی هایش را حذف کردند و چیزهای زیادی به آن اضافه کردند . اعلامیه را تحویل گرفتیم .از آن جا که خارج شدیم من و آقای سمنانی نگاهی یه هم کردیم و یواشکی اعلامیه را پاره کردیم ، ریز ربیز کردیم و توی جوی آب ریختیم . آقای سمنانی گفت ، ما به صورت شفاهی تبلیغ می کنیم . البته با توجه به این که متن دست نویس اش بود ، من به همراه دوستان آن اعلامیه را در حوالی کرج در میان جمعی که به مناسبت اول ماه مه جمع شده بودیم، برای کارگران زیادی خواندم .

یک اعلامیه دیگری هم ما در آن زمان دادیم که بسیار قوی و مفید بود . قیمت کلیه ارزاق آن زمان را نوشته بودیم و با دستمزدها مقایسه کرده بودیم . کل هزینه زندگی یک کارگر با خانواده او . البته حداقل معیشت و مقایسه آن با دستمزدها ، که کار بسیار ارزنده ای بود ، این اعلامیه در سطح وسیعی پخش شد و روی صنف ، تاثیر عجیبی گذاشت و کمی هم دردسر برای هیات مدیره درست کرد .

سال هایی هم که رژیم برای برگزاری مراسم اول ماه مه فشار می آورد ما هرطوری شده ، به برپایی چنین مراسمی اقدام می کردیم حتی اگر شده ۵-۶ نفری به کوه برویم و مراسمی داشته باشیم .

در جریان مراسم ۶ بهمن ماه ، آقای سمنانی در دماوند بودند ، که دبیر وقت سندیکا از ایشان خواستند که : سندیکای کفاشان باید یک سخنرانی در امجدیه در مورد تایید انقلاب سفید شاه داشته باشند . وی به سمنانی می گوید و سمنانی هم که حال و هوایی داشت ، قبول می کند اما با این شرط که اگر متن را به من بدهند و بگویند برو بخوان ، من اهل این جور برنامه ها نیستم . اگر بگذارید خود من ، متن رابنویسم قبول دارم والا ما نیستیم ! دبیر وقت این مسئله را مطرح می کند . گویا اول قبول نمی کنند و بعد از آن می گویند که برو بگو بنویسد . و او هم به سمنانی می گوید و سمنانی شروع می کند به نوشتن . متن بسیار جالب توجه و برجسته ای را نوشت و در امجدیه خواند . البته چند خطی هم در بین مطالب خودش ، مجبور شد که دیدگاه هایی از حکومت وقت را نیز منعکس کند .

اما راجع به آن بخش از پرسش تان در مورد نفوذ رژیم در سندیکا . دبیر وقت سندیکا علی رغم ادعاهای اولیه اش ، ارتباطاتی را با رژیم برقرار کرده بود . وقتی این قضیه لو رفت ضربه سختی خورد و دور و برش خالی شد . وقتی پیرامونش را خالی دید و اعتبارش را هم از دست داده بود ، خودش ار جمع و جور کرد ، و از آن وضعیت آمد پایین . این تجربه بسیار گرانقدر و ارزشمند بود . بعد از این ، همه می دیدند که اگر قرار باشد که با استفاده از اعتماد کارگران بالا بیایند و بعد تغییر وضعیت ۱۸۰ درجه ای بدهد ، آخر و عاقبتش چه خواهد بود . حواس شان را جمع کردند .

در این میان ، عناصر جوان هم بودند که مورد حمایت قرار می گرفتند . افراد جوانی که دارای جوهره و توان و علاقه بودند از سوی عناصر قدیمی مثل ما حمایت می شدند و بالا می آمدند . به عنوان مثال ، از همین عناصر که از کارگران سالم و سر بود و از کشتی گیران به نام صنف هم بود ، می توان به آقای محمدعلی صباغی اشاهر کرد که آمد و شد رییس هیات مدیره و البته مشاورینی هم دور و برش بودند . این مشاوران عموما اعضای قدیمی هیات مدیره بودند که از روی علاقه و برای انتقال تجارب به عناصر جوان تر به آن ها کمک می کردند . آقای رضا مطبوع ، آقای بیات ، آقای باقر بری رانی ، خود من و ... این ها همه به اعضای جوان کمک می کردند .

چند دوره هم به مدیریت آقای صباغی گذشت و نوبت به آقای حسن یونسی رسید ؛ ایشان هم جزو فعالان جوان صنف بود و در صنف هم همه او را می شناختند و کار هم کرده بود . پیرامون ایشان هم مشاورانی از با تجربه ها و قدیمی ها جمع بودند. نحوه فعالیت این افراد هممشخص بود ، به این معنی که با توجه به امکانات و مقدورات و محدودیت ها حرکت می کردند . به عنوان مثال ، در مورد قانون کار ، نمی توانستند همه چیز را عوض کنند ، بلکه سعی در اجرای بهتر قانون کار می کردند . این جوری نبود که چیزی که وجود نداشت بیاورند و برای تحقق آن فعالیت شد . چنین کاری نه در سندیکای ما وجود داشت و نه در هیچ سندیکای دیگری.

با چنین شرایط و ویژگی ها ، سندیکا حرکت می کرد ، تا به کوران انقلاب ۵۷ می رسیم . در کوران انقلاب اگر قرار بود این هیات مدیره تصمیم گیری خاصی نسبت به جریان ها و تحولات داشته باشد ، به هر حال ساواک نفوذ و اقتدار خودش را ، کم و بیش ، حفظ کرده بود و در مراکز مختلف هم چنان فعال بود ، و این ها ( هیات مدیره) موفق به انجام چنین چیزی نمی شدند . ضمن این که ساواک هم دخل این ها را در می آورد . بنابراین ، هیات مدیره همان وشعیت و فعالیت های گذشته را پی می گرفت . اما جالب توجه است که فعالیت سندیکا ، به همین نقطه منتهی نمی شد . بلکه کارگران کفاش و فعالان سندیای کارگری ، در قالب « بخشی از کارگران کفاش » و « هواداران سندیکای کارگران کفاش » اعلامیه هایی را منتشر می ساختند و این اعلامیه ها را عموما در حوالی دانشگاه تهران به در و دیوار می چسباندند . این فعالیت ها به هیچ وجه زیر عنوان « سندیکای کارگران کفاش » عملی نمی شد . با این همه ، سندیکا از انجام چنین فعالیت هایی آگاه بود .

تا می رسیم به جریان های اولیه بعد از پیروزی انقلاب . با توجه به حال و هوای انقلاب و وجود شرایط فعالیت بهتر ، سندیکا فعالیت خود را گسترش داد و تقریبا هر شب برنامه ای را اجرا می کرد . کنفرانس ها پشت بام سندیکا انجام می شد و عناصر قدیمی نیز در این برنامه ها حضوری چشمگیر داشتند . این روند هم چنان ادامه داشت تا این که کل جریان متوقف شد و کار به جایی رسید که همه فعالیت‌ها مختل شد . کارگران ، رفتاری برخلاف حاکمیا انجام نمی دادند اما انجمن های جدید ، تحمل دیدن هیچ چیز را نداشت . دنبال این بودند که ببینند در کجای این اعلامیه مثلا کلمه « رفیق» نوشته شده و همان ار علم می کردند و می گفتند : « این هایی که نوشته اند «رفقا» این ها ، از آن سوی آب ها آمده اند و ... » بالاخره هم ، کار خودشان را کردند .

اما نتیجه چه شد ؟ نتیجه این شد صنفی که آن قدر فعال بود و از نیروهای جوان علاقمند سرشار بود و دارای کارگاه های منظم و فعالی بود ، سندیکایی که آن همه مبارز در آن فعالیت می کردند و مالامال از انسان های علاقمند و روشنفکر بود ، بدون این که افراد ناباب را هم نادیده گرفته باشیم ، الان کار به جایی رسیده که هیچ کدام از آن مسایل را نمی توان دید . کارگاه ها و سندیکا واقعا داغان شدند و از وضعیت اصلی و آرمان اساسی خود خارج شدند و به دلایل مختلف کارگران نیز صرفا رو به مسایل روزمره و این که به هر حال باید زندگی کنیم ، تاکید می کنند . این که زندگی را چی می دانند و معنای آن را در چه می جویند ، آیا انحرافات گسترده شخصی خودشان را هم باید به عنوان «زندگی» تلقی کرد یا نه و ... این ها مسایلی است که در حال حاضر ، کارگران درگیر آنند.

● نگاهی به فراز و فرود فعالیت های سندیکایی و هم چنین سیاست های رژیم گذشته نشان می دهد که از دهه ۴۰ حزب ملت و حزب مردم تشکیل می شود ، که یکی از اهداف آن ها جذب سندیکاهای کارگری بود . حتی موفق شده بودند که سندیکاهایی مثل راه آهن را هم جذب کنند. سندیکاهایی مثل سندیکای کفاشان و خیاط و بافنده و نانوا و تا حدودی هم ، سندیکای کافه – رستوران ها مقاومت کرده و استقلال خودشان را حفظ کرده بودند . این احزاب همواره برای جذب افراد و سندیکاها تلاش هایی را انجام می دادند اما وجه غالب و خط مشی کلی هیات مدیره ها ، حفظ استقلال سندیکاها بود .

این روند هم چنان ادامه داشت تا می رسیم به دوران تاسیس حزب رستاخیز . این حزب بر آن بود که کلیه سندیکاها و تشکل های مستقل را وابسته به خود بکند . توجه به این نکته ، بسیار مهم است که تا قبل از این تاریخ « احزاب غیر دولتی » درسدد جذب تشکل های صنفی مستقل بودند اما از این تاریخ به بعد و با سیسات خاص شاه که اعلام کرده بود هرکسی عضو این حزب نشود می تواند چمدان هایش را ببندد و برود ، « حزب دولتی درصدد جذب سندیکاهای مستقل برآمد . یعنی قضیه یه اسن سفتی و سختی بود ؛ به این شکل که سعی داشتند که اگر وابسته و عضو حزب رستاخیز نشوند آن ها را متلاشی سازند . بعد از این اولتیماتوم سندیکای مستقل کفاشان توانستند ، استقلال خود را حفظ کنند و زیر این فشار بایستند و عقب نشینی نکنند ، مساله ای است بسیار مهم و تجربه آموز.

چرا و چگونه سندیکای کفاشان توانست به چنین موفقیتی دست یابد ؟

▪ جواد مهران گهر : به طور مشخص می توان گفت که بعد از اولتیماتوم و تهدیدها سندیکای کفاشان وابسته به حزب رستاخیز نشد ولی دبیر وقت سندیکا ، به احتمال خیلی قوی در داخل این ها بوئد . این قضیه پس از کنگره « آزاد مردان و آزاد زنان» بیش تر معلوم شد . داستان کنگره به این صورت بود که ایشان رفته بود با حکومت همکاری می کرد و این مساله را هیات مدیره هم می دانست . هرچه قدر هم گوشزد می کردند ، می گفت : من ، کی از شما دعوت کردم که بیایید . من خودم تنها رفتم و ارتباطی هم با سندیکا ندارد . من که از طرف و یا به نمایندگی از سندیکا نرفته ان و ... . یک شب قبل از برگزاری کنگره ، عناصری از داخل کنگره خبر دادند که دبیر وقت سندیکای ما کاندیدای رییس سنی است. یعنی ایشان ابتدا رییس می شوند، کنتگره را افتتاح می کنند بعد هم شهردار تهران است که رییس می شود . این را ما متوجه شدیم. به ایشان گفته می شود که این کار را نکن . این نوع رفتار موجب صدمه خوردن حیثیت سندیکا می شود و همه می گویند : « دبیر سندیکای کارگران کفاش در چنین تشکیلاتی رفته و ... » که البته گوش او بدهکار چنین حرف هایی نبود . لاجرم ما تمهیدی چیدیم . ما می دانستیم که کنگره ساعت ۷ صبح آغاز به کار خواهد کرد و درهای محل برگزاری هم ده دقیقه به ۷ بسته می شود . از سوی دیگر ، جلسات هیئت مدیره را همیشه صبح اول وقت مثلا ساعت ۵/۵ یا ۶ صبح تشکیل می دادیم . گفتیم ایشان را به جلسه هیات مدیره دعوت می کنیم . نم یتواند که نیاید . به خودش هم گفتیم که بیا و حرف های بچه ها را گوش کن و هرموقع هم که خواستی بروی ، برو. اما بین خودمان قرار گذاشتیم که این قدر سئوال پیچش کنیم که دچار حواس پرتی بشود و ساعت جلسه کنگره را فراموش کند . این نقشه را دقیق کشیدیم و همه اعضای هیات مدیره سر ساعت آمدند . او هم سر موقع آمد و. شروع کردیم به پرسش کردن . ایشان ضمن این که به پرسش های ما جواب می دهد در عین حال ، حواسش به ساعتش بود ، حدود ۲۰ دقیقه به ۷ بود که از جایش بلند شد . هرچی گفتند که این مساله را باید توضیح بدهی ، آن مساله چه جوری شد ؟ و... دیدیم فایده ندارد . ایشان این قدر با تعجیل از پله ها پایین آمد و شروع کرد به دویدن که فکر می کنم در عمرش این جوری ندویده بود . بعدها شنیدیم که آخرین نفری بود که قبل از بسته شدن در ، خودش را رسانده بود . فردای این جریان بود که روزنامه کیهان عکسش را انداخته بود که جزو هیات رییسه د رکنگره نشسته بود.

گرفته از تریبون چپ:

http://lefttribune.org/permapage.php?postID=۳۹


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.