شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

کم خونی روشنفکری


کم خونی روشنفکری

روایت ساواک از یک نویسنده پردردسر

«من با خانواده شما[آل احمد]سابقه دارم. با مرحوم پدر شما آقا سیداحمد و با مرحوم آقای سیدمحمدنقی - خدا رحمتش کند که در خدمت اسلام فوت شد - سوابقی دارم. منتها آقای جلال آل احمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیده ام. اوایل نهضت، یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشسته اند و کتاب ایشان - غربزدگی - جلو من بود. ایشان به من گفتند: چطور این چرت و پرت ها پیش شماآمده است. یک هم‎چنین تعبیری - فهمیدم که ایشان جلال آل احمد است - مع الاسف دیگر او را ندیدم. خدا رحمتش کند.» صحیفه نور ج۱۲ ص۲۹۸

ساواک توسط «منبع» خود که در اطراف آل احمد به جمع‎آوری مواضع، دیدگاه ها و ارتباطات وی می پرداخت؛ در ۳۱/۶/۱۳۴۷ منبع گزارش می دهد: «اخیرا آیت ا... خمینی رساله ای منتشر کرده و در آن به جای نماز و روزه، نه اصل انقلابی به زبان عربی و فارسی، در مورد مبارزه نوشته است و از بغداد جهت جلال آل احمد ارسال شده است و اینک درمنزل جلال آل احمد موجود است و امکان دارد تا چند روز دیگر در بین دستجات اپوزیسیون و مخالف دولت و بازاری ها توزیع گردد.»(۱)

مسئول موضوع جریانات مذهبی در ساواک به نام صالحی در زیر گزارش می نویسد:

«به یقین تحریرالوسیله می باشد که [آیت ا... سیدمحمدرضا] سعیدی چاپ کرده و آن را وسیله نمایندگی و بخش ٣ ساواک تهران نسبت به تعیین صحت و سقم موضوع اقدام شود.»(٢) عطارپور رییس بخش موضوع درخواست می کند:

«خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به خبر مورخ ۳۱/۶/۱۳۴۷ ساواک تهران، هرگونه اطلاعی در مورد ارسال رساله مزبور جهت جلال آل احمد و روابط این دو نفر موجوداست، به این بخش اعلام و با توجه به این که جلال آل احمد از سال ۴۰ با [امام] خمینی دارای رابطه بوده، نتیجه اقدامات معموله در مورد گزارش مورد بحث را جهت بهره برداری از این بخش نیز اشعار دارند.»(۳)

بار دیگر مسئول بخش، صالحی می نویسد:

«پاسخ داده شود به احتمال قریب به یقین رساله موصوف، همان تحریرالوسیله می باشد که چندی پیش در عراق چاپ و توزیع شده، شماری از آن ها به تهران و پاره ای از شهرستان ها ارسال گردیده و اخیرا به وسیله محمدرضا سعیدی، امام جماعت مسجد موسی بن جعفر، جزوه ای که مستخرجه از رساله مزبور می باشد و قسمتی از آن عربی و قسمتی فارسی است، چاپ و بین طرفداران[امام] خمینی توزیع شده. مع هذا به‎وسیله نمایندگی و بخش ٣ ساواک تهران نسبت به صحت و سقم موضوع، اقداماتی در جریان است که به محض حصول نتیجه، مراتب به آن بخش اعلام خواهد شد.»(۴)

● ماهیت حکومت پهلوی

«از نظر سیاسی، ما زیر لوای یک حکومت خودکامه و در عین‎حال بی بندوبار به سر می بریم. با همه ظواهر نیم‎بندی که از آزادی در آن هست، به عنوان زینت المجالسی خودکامه، از این نظر که هیچ مفری در مقابلش نیست و هیچ امیدی و هیچ آزادی و حقی. و بی بندوبار از این نظر که با این همه می توان نفسکی کشید و بی سروصدا فریادی در چاه زد. هم‎چنین که می بینید، چون هر مرد عادی توی کوچه، گرچه به لباس خادم مسلح حکومت هم درآمده باشد یا سانسورچی شده باشد، در عمق دلش هنوز همان آدم بی اعتنا و خالی از تعصب و «این نیز بگذرد»ی است و هنوز به جبر ماشین خشک و متجر و پیچ ومهره تنها در دست تشکیلات نشده است. و وای به روزی که این آخرین رجحان عقب ماندگی و بدویت را نیز از دست بدهیم.» (۵)

از ویژگی های خاص شادروان جلال آل احمد، علاوه بر ادبیات و داستان نویسی، بینش و نگرش سیاسی ایشان بود که جریانات، وقایع و رجال را تا حد بالایی به درستی می شناخت. آن چه امروز با اسناد ومآخذ دست اول می شناسیم و مستند نقد و بررسی می کنیم، وی با درک، فهم، دوراندیشی و زیرکی در دهه های ۲۰ تا ۴۰ درمی یافت. و این نشانگر ژرف اندیشی، شناخت و آگاهی عمیق و وسیع جلال است. علاوه بر آن چه در دو کتاب ماندگار «غرب زدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» نگاشت، در دیگر آثارش می توان به مصادیقی رسید. آن چه می آید، مستند به آثار جلال است. امید است در زمان دیگر بتوانیم این متن را کامل تر ارائه دهیم. چه گذر زمان بخش قابل‎توجهی از آثار آل احمد را نه تنها سست و کند نکرده که آن را درخشنده تر و ضروری تر کرده است.

● رجال مشروطه دوم

«من به‎صراحت و دور از آداب‎دانی در این جا تمام رجال مشروطه دوم و تمام روشنفکرانی را که به تغییر(۶) رژیم رضایت دادند و به آن دوره بیست ساله پیش از شهریور ساختند؛ یا به سکوت یا به پذیرش تلویحی یا به شرکت در امر، همه ایشان را در این بی رمقی بعدی روشنفکری مقصر می دانم- که چرا پیش روی ایشان بود و عضوی ایشان و یا سکوت یا شکرت ایشان بود که به عنوان جانشینی برای روشنفکران و روحانیت که هر دو در صدر مشروطه، چنان زنده و فعال عمل می کردند و برای گرفتن این زندگی و فعالیت از آن هر دو، چه بازی ها که به راه انداخته شد. از زردشتی بازی بگیر تا فردوسی بازی و کسروی بازی، بهایی بازی هم که سابقه طولانی‎تر داشت. کم خونی روشنفکری. میکروب های اصلی اش در سوپ بی رمق دوره نظامی بیست ساله پیش از شهریور بیست کشت شد.(۷)

جلال، نمونه‎ای از این غرب زدگان و فراماسون‎ها را سیدحسن تقی زاده می داند که در گسترش فرهنگ و سلطه سیاسی، اقتصادی غرب از دوران مشروطه تا زمان مرگ خود نقش برجسته‎ای داشت. او می نویسد:

«در سال ۱۳۱۱ خودمان (۱۹۳۲ میلادی) کم کم مدت امتیاز دارسی از نیمه گذشته است و دارد به سوی تمامی می رود. ناچار صاحب امتیاز اصلی - دریاداری یعنی دولت انگلیس - باید از چنان قدرت متمرکزی که هست و همه حرف هایش را از مجلس و هیئت وزرا تا قشون و امنیت عمومی - یک نفر می زند استفاده کرد و تا تنور داغ است مدت امتیاز را تجدید کرد. این است که تقی زاده از نو «آلت فعل» می شود و مجلس خیمه شب بازی رأی می دهد و امتیاز دادرسی را اول لغو می کنند و بعد از نو می بندند و با چنان بوق و کرنایی که حتی پیرمردهای قوم بو نبردند که چه کاسه ای زیرنیم کاسه است! یا اگر بردند لب تر نکردند. چرا که ندیدیم هیچ‎کدام شان ناله ای از آن داستان سر کنند و محکومیت تاریخ را از پیشانی سرنوشت خودبردارند. مگر بعد که آب از آسیاب افتاد و سرپل سال های پس از شهریور ٢٠ - افسار هر خری را گرفتند.»(۸)

نقش سیدضیاء الدین طباطبایی، چهره دیگری که وابسته به سیاست انگلیس بوده و حتی خود بدین وابستگی، افتخار و آن را تحلیل می کرد. جلال در داستان «نفرین زمین» علاوه‎بر نقد سیاست آمریکا در تحول و تغییر ساختار سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی جامعه؛ به نقش سیدضیاء در پس کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و مأموریت دوم او اشاره می کند و می نویسد:

«پسرجان، تو مو می بینی و من پیچش مو. همین مزرعه مرغداری را می بینی؟ مگر صاحب یهودی نیست؟ تو می گویی این جا چکار می کنند؟ یهودی جماعت را چه به کشت و کار؟ قضیه این بابا عین قضیه «آقا سید» خودمان است که انگیسی ها برش داشتند و بردند فلسطین که زمین های اعراب را بخرد و بفروشد به یهودی ها، آره جانم. حالا این جا عکسش شده، آن‎وقت تو چه خیال می کردی؟ خیال می کردی «آقا سید» کودتا را که کرد دید حکومت آهی است و ول کرد و رفت و شد مرغدار و ماست‎بند؟ و همین؟ نه جانم سیاست کار هزار سودا است. سرنخ همه این کارها هنوز دست خود «آقا سید» است.»(۹)

ماهیت رضاخان امروز نه تنها براساس خاطرات رجال سیاسی روشن شده، که انتشار هزاران اسناد از دربار و درباریان، از لژهای ماسونی تا پلیس مخفی دوران ۲۰ ساله و... بیش از پیش بر همگان روشن کرده که حکومت دست‎نشانده انگلیس چه مأموریتی داشت. آل احمد می نویسد:

«در سال ۱۳۲۰ خودمان (۱۹۴۱ میلادی) باز جنگ اروپا است و خطر رشید عالی گیلانی و لاسی که حکومت وقت ایران به عنوان علامت بلوغی، اما سرپیری، با محور رم - برلن می زند. آخر گاوهای یک طویله اگر هم‎خو نشوند، هم‎بو که می‎شوند و البته دیگر شوخی بردار نیست و همه دیدیم که چه وضعی پیش آمد. آن همه قدرت و جبروت و ارتش و رکن دو و شهربانی یک روزه از هم پاشید. و البته وقتی ناپلئون که یک سردار فرانسوی بود، به جزیره سنت هلن رضایت داد، پیداست که یک سردار ایرانی به جزیره موریس خواهد ساخت.»(۱۰)

● صنعتی زاده

از دیگر شخصیت های به اصطلاح سیاسی فرهنگی یا به تعبیر جلال، چاپار؛ همایون صنعتی زاده بود که برایش نه فرهنگ ملی و نه اقتدار ملی مطرح بود. او مثل سوداگران دوره گرد به دنبال هر صاحب قدرت، شهرت، ثروت و ریاست می رفت. خواه حزب توده باشد یا سفارت های انگلیس، آمریکا و اسراییل! یا برای رسیدن به اهداف مادی و شاید هم...؟ همواره نقش واسطه را بازی می کرد، بدون توجه به حریم و حرمت فرد و جامعه؛ و این بود که در طی ۳۵ سال به دریوزگی قدرت دوید. و سال های آخر با ادعای محقق! مترجم! نویسنده! خیر زندگی را به بیابان برد. و جلال هم او را خوب شناخت و هم با وی گلاویز شد.

اگرچه دیگران که همایون را می شناختند و با وی دورانی همراه، همراز، همکار یا زیردستش بودند به دلیل نمک شناسی! قدردانی! و شاید دیون خاص سکوت کردند، ولی به هر صورت روزگاری هست که طشت وی هم از بام خواهد افتاد، فعلا بگذاریم جمعی مجیزگو و ثناخوان او باشند و بر مرده وی بگریند، اگرچه در پشت آن، اهدافی باشد یا حداقل «ساده لوحی» و «سطحی نگری»؛ جلال که او را به خوبی می شناخت و مدتی با او زندگی کرده و شاید در حزب توده، زیردست جلال بود، می نویسد:

«چاه تجربه با همایون صنعتی زاده بود. مباشر بنگاه فرانکلین. این آدم را از سال ۱۳۲۴ می شناسم. وقتی منشی تشکیلات کل حزب توده بودیم (من و صاحب این قلم) وردست کامبخش. و او چاپار حزب بود، میان تهران و اصفهان و شیراز. شاید هم یزد و کرمان. درست به خاطرمان نیست. ناچار همدیگر را می شناختیم. او جوانی بود پرحرکت و باهوش و ناچار بی آرام. مجموعه مختصات یک چاپار که اگر به شهر می آمد، باید دلال بشود و شد. و بدتر این بود که او در علی آباد این اباطیل، شهری سراغ کرده بود و ناچار دلبستگی و از این حرف ها، و سور و دیگر قضایا و پولدار بود و صفحات مزقان می خرید و مادرش که بانویی بود و مادر ما دو تن آواره و بی خانمان در یک تن. و تازه همان سال ها از خانه پدری گریخته بارها با دکتر اپریم سر سفره ای بودیم که مادر او ترتیب می داد. و این دکتر اپریم بیش از همه ما او را شناخته بود. و این ما هم دیگر همان است که در اواخر ۱۳۲۶ از حزب توده انشعاب کرد و دیگر قضایا.

تا سال ۱۳۲۸ - ۱۳۲۹ که دوباره همایون را گذرا می دیدیم. دکانی گرفته بود در سبزه میدان. مدعی بود که شده است دلال نشردهنده کارهای سیدمحمدعلی جمال زاده، که با پدرش در جوانی همپالگی بود. اما جسته گریخته پخته شنیده که او رفت آمریکا یا انگلیس(۱۱) و نیز شنیدیم که برادر تنی در آمریکا خودکشی کرد. [و پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲] سر و کله همایون از نو پیدا شد. با انگی از بوی دلار بر پیشانی(۱۲) مباشر بنگاه فرانکلین. تلفن و دعوت و رفت و آمد و کار سیاسی و به دنبال مترجم می گشت. همایون از مرغداری تقی زاده در آمده است تا بعدها حالیش کردم. همایون خوابی برای این قلم دید و مربع همایون یار قاطر(۱۳)، خانلری(۱۴)، خواجه نوری(۱۵) و جلال شرح سلطه فرانکلین بر کتاب های درسی و فرهنگ ایران و این که چگونه عده ای از خوان فرانکلین برای خود توشه ای بر‎می داشتند، اگرچه در اواسط دهه ۱۳۴۰ اصغر مهاجر جای صنعتی را گرفت و او با مشارکت اسراییلی ها به کارهای دیگر تن در داد و این جلال بود که هم ماهیت این دست افراد را می شناخت و هم در برابر شاه موضع گیری می کرد.(۱۶)

نویسنده: قاسم - تبریزی

منبع: هفته نامه - پنجره - ۱۳۸۹ - شماره ۵۸ - تاریخ شمسی نشر ۰۰/۰۰/۱۳۸۹

پی نوشت:

۱- جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک/ تهران/ مرکز بررسی اسناد تاریخی/ صفحه ۱۹۹

٢- سیری در مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد به روایت اسناد ساواک / جلد ١٨ / تهران / مؤسسه نشر آثار امام خمینی / صفحه ۴۰۰

٣- همان / صفحه ۴۰۰

٤- همان / صفحه ۴۰۱

٥- در خدمت و خیانت روشنفکران / جلال آل احمد / تهران / مجید / ۱۳۸۷ / صفحه ۳۹۹

٦- غرب زدگی / صفحه ۱۶۶

٧- مقصود رضاخان پهلوی است

٨- در خدمت وخیانت روشنفکران / صفحه ۳۲۲

٩- غرب زدگی / صفحه ۸۵

۱۰- نفرین زمین / صفحه ۲۶۶-۲۴۷

١١- از کمونیست ها سال های ۱۳۱۰ - مؤسسات حزب توده، و ...

١٢- همایون پس از کناره گیری از حزب توده، با انگلیسی ها رابطه ای دوستانه برقرار کرد!

١٣- صنعتی زاده از اواخر سال های ۱۳۳۱ به آمریکایی ها وصل شد و پس از کودتای آمریکایی انگلیسی با تأسیس مؤسسه فرانکلین، آمریکایی ها او را اولین رییس این مرکز ساختند!

١٤- احسان الله یار شاطر نویسنده و سیاست مدار فراماسون و عضو حزب بهاییت

١٥- پرویز ناتل خانلری وزیر فرهنگ در دولت امیر اسدا... علم. دبیر کل حزب مردم؛ ناطق زبردست در عصر ١٥ خرداد که باید مخالفان قتل عام شوند!

۱۵- ابراهیم خواجه نوری از مؤسسان حزب عدالت در کنار علی دشت و احمد هومن در دهه ۱۳۲۰ و بعدها ...!