چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

مختصری در نسبت جنون و شعر


مختصری در نسبت جنون و شعر

● دیگر جنون هم لطفی ندارد
شاعری با جنون پیوندی ذاتی دارد. هیچ شاعری را نمی توان یافت که از جنون بی بهره باشد. حتی آنان که به ظاهر حکیم و دانشمند بودند... اصلاً همین که آدمیزاد عمرش …

دیگر جنون هم لطفی ندارد

شاعری با جنون پیوندی ذاتی دارد. هیچ شاعری را نمی توان یافت که از جنون بی بهره باشد. حتی آنان که به ظاهر حکیم و دانشمند بودند... اصلاً همین که آدمیزاد عمرش را بر سر پس و پیش کردن کلمات بگذارد یعنی از عقل و خرد عاری است. فردوسی حکیم را در نظر بگیرید، ۳۰ سال از عمرش را بر سر منظوم ساختن کنش و منش و بینش ایرانیان صرف کرد، زن و زمین و زندگی اش را از دست داد؛ نگوییم به سودای به چنگ آوردن طلا. آدمیزاد هر چقدر هم دیوانه باشد نمی تواند ۳۰ سال از زندگی اش را به امید پاداش و صله آن هم از سوی سلطانی فرومایه، به هبا و هدر دهد. آنچه فردوسی را به سرودن شاهنامه برمی انگیخت، نیروی شگفت انگیز جنون بود. در دیگر هنرها هم بی جنون کاری از پیش نمی توان برد اما در شاعری به دو دلیل جنون نقش محوری تری دارد؛

۱) شعر هنر هنرهاست،

۲) شعر بی بهاترین هنرهاست. گمان نمی کنم نیازی به اثبات این دلایل باشد. به قول اهل منطق تصورش موجب تصدیق است. البته این را در نظر داشته باشیم که جنون مراتب دارد. جنون حضرت مولانا با جنون حضرت حافظ از یک جنس نیست، همان طور که جنون حضرت عطار با جنون حضرت بیدل متفاوت است. جنون ممکن است هر لحظه به رنگی درآید، گاه در لباس شوریدگی، گاه در هیئت رندی، گاه به رنگ قلندری اما به هر شکلی که درآید ماهیتاً جنون است ولاغیر. شاعران کاری جز آراستن و پیراستن جنون ندارند. آنان که از جنون سهم بیشتری دارند و از هر آرایش و پیرایش نیز بهره مندند، شاعرترند. شاعر بی جنون هم داریم؟ فراوان. تاریخ ادبیات پر است از نام هایی که تنها به «صنعت الفاظ و شوخی مضمون ها» دلخوش بوده اند و امروزه هم فقط به کار دانشجویان علاف دوره دکترای ادبیات می خورند تا طوطی وار نامشان را حفظ کنند و ادبیات مهمل و خنک آنها را به حافظه بسپارند. جنون مند غیرشاعر هم داریم؟ بله. آن که نتواند به جنونش شکلی شاعرانه بدهد در نهایت به عنوان یک استعداد تباه شده از او یاد می شود. شاعر باید بتواند جنونش را رام کند، در حقیقت شاعر باید همچون سوارکاری ماهر سوار مرکب جنون شود و اگر خدای ناکرده معادله برعکس شود و جنون سوار بر شاعر شود، نتیجه آن چیز چندان جالبی نخواهد بود. و تنها کسانی از عهده رام کردن مرکب جنون برمی آیند که با «حکمت» نسبتی داشته باشند، یعنی «جنونمندان حکیم». و رسیدن به چنین مقام «پارادوکسیکالی» خود حکایتی است غریب که نه فرصت شرح و بسط آن در این مجال هست و نه وقتی که دوستان برای من تعیین کرده اند اجازه قلم فرسایی بیشتر از این را به من می دهد. همین قدر را بگویم که در روزگار وارونه شدن همه ارزش ها جنون بدلی و ساختگی هم داریم که سخت چندش آور است و مهوع. شریف ترین پدیده خلقت را که بدون آن تصوری از حیات ممکن نیست به ابتذال کشاندن و تصویری باژگونه و دفرمه از آن ارائه دادن، گناهی است نابخشودنی که برخی از متشاعران روزگار ما مرتکب می شوند. دعوی جنونمندی و آزادگی داشتن و آنگاه قیمتی لفظ دïر دری را در پای خوکان ریختن و همه شرافت و شکوه شاعری را در ازای سکه یی ناچیز و کارمندی سفارت در فلان کشور عقب مانده فروختن، قصه پرغصه یی است که پرداختن به آن حالم را به هم می زند.

سیدعبدالجواد موسوی