سه شنبه, ۱۹ تیر, ۱۴۰۳ / 9 July, 2024
مجله ویستا

احوالپرسی از محمدعلی کشاورز


احوالپرسی از محمدعلی کشاورز

یک روز با بازیگر پیشکسوتی که این روزها در بستر بیماری است

کمتر کسی است که او را نشناسد یا از کارهایش خاطره‌ای نداشته باشد. او به اندازه تمام روزهای زندگی‌اش برایمان خاطره به جا گذاشته است و از نسل هنرمندانی است که هنر را به معنای واقعی به دیگران شناسانده‌اند...

محمدعلی کشاورز هنرمند پیشکسوتی است که تا به حال کارهای زیاد و متفاوتی از او دیده‌ایم؛ از بازی خاطره‌انگیزش در فیلم مادر (علی‌ حاتمی) گرفته تا سریال هزاردستان و نقش‌دشوار شعبان بی‌مخ. اما وضعیت جسمانی استاد کشاورز این روزها چندان خوب نیست و دیگر رمقی برای گفتن دیالوگ یا بازی مقابل دوربین ندارد و خسته‌تر از آن است که بخواهد بار دیگر نقشی را ایفا کند، هر چند که هنوز به معنای واقعی عاشق کارش است و هنر را یک حرفه مقدس می‌داند.

حدود یک سال است که کشاورز به دلیل شکستگی پا در خانه‌اش بستری است و کمتر می‌تواند از خانه‌اش بیرون برود. برای همین «سعید» پرستاری استاد را به عهده گرفته است و از آنجایی که ماندن در خانه برای کشاورز دشوار است، دوستانش سعی می‌کنند به دیدارش بروند و از خاطرات گذشته‌شان با یکدیگر سخن بگویند. سعید می‌گوید: «حضور دوستان استاد مانند جمشید مشایخی، اسماعیل‌ شنگله و علی نصیریان باعث می‌شود که ایشان کمتر خسته شوند و بتوانند ماندن در خانه را راحت‌تر تحمل کنند.» در خانه کشاورز تابلوی طبیعت بی‌جان بزرگی روی دیوار است که کار تنها دخترش نلی است که سال‌هاست در خارج از ایران زندگی می‌کند و پدر تنها در تهران. البته خانه او پر از خاطرات قدیمی است. این را می‌توان از عکس‌هایی که دیوار خانه را پر کرده‌اند متوجه شد؛ از عکس پدر و مادر محمدعلی کشاورز گرفته تا عکس‌های برادرزاده‌ها و دیگر افراد فامیل. کشاورز می‌گوید: «من با این عکس‌ها زندگی می‌کنم و هر روز به یاد کسانی هستم که از دستشان داده‌ام یا از من دور هستند.»

● پدرم انسان نواندیشی بود

محمدعلی کشاورز با اینکه به سختی سخن می‌گوید با این حال از حرفه و دنیای هنر با اشتیاق خاصی سخن می‌گوید. این را به راحتی می‌توان از نگاهش خواند. وقتی از استاد درباره اینکه برای ورود به این حرفه مشوق خاصی هم داشته است یا نه می‌پرسم، می‌گوید: «مشوق خاصی نداشتم اما هم پدرم و هم مادرم در خانه درباره همه‌چیز با من بحث و گفت‌وگو و تا آنجایی که می‌توانستند من را راهنمایی می‌کردند. پدرم مرد باسوادی بود و شاهنامه فردوسی را خوب می‌شناخت و حافظ و سعدی را و به مولانا ارادت خاصی داشت و در کل انسان نواندیشی بود. البته خیلی‌ها هم با من مخالفت می‌کردند و می‌گفتند فلانی می‌خواهد مطرب شود با این حال من کار خودم را کردم و وارد عرصه هنر و تئاتر شدم.»

استاد کشاورز از پدر و مادر خود با حس عجیبی یاد می‌کند و حتی به این نکته اشاره می‌کند که: «شاید باورتان نشود اما من هنوز طعم غذاهایی را که مادرم می‌پخت را به یاد دارم. او زن مهربان و با جسارتی بود و هنرهای زیادی هم داشت.» وقتی از استاد پرسیدم آن زمان برای رفع بیمار‌ی‌هایشان چه کارهایی انجام می‌دادند، می‌گوید: «آن زمان مثل امروز داروهای شیمیایی زیاد نبود و مردم بیشتر خود را با طب سنتی درمان می‌کردند مثل داروهای گیاهی و جوشانده‌های مختلف. البته درست است که در قدیم بیماری‌های مختلفی به دلیل فقر بهداشتی وجود داشت اما بیماری‌ها مثل امروز گسترده و عذاب‌آور نبودند. شما ببینید با اینکه تا این حد علم پزشکی رشد کرده اما هنوز که هنوز است، مردم از بیماری‌هایی مانند سرطان، سکته قلبی و حتی افسردگی رنج می‌برند. آن زمان حداقل بیماری‌های روحی به این شکل وجود نداشت، و مردم آسایش روحی - روانی زیادی داشتند اما متاسفانه امروزه حتی جوانان ما دچار افسردگی‌های شدید شده‌اند که این موضوع اتفاق ناخوشایندی است و باید راه‌حلی پیدا کنیم تا بتوانیم نسل‌های آینده را از این خطر نجات دهیم.» کشاورز معتقد است جامعه‌ای که جوانان آن نتوانند بیندیشند و شاد باشند، جامعه موفقی نخواهد بود بنابراین باید بتوانیم دامنه افسردگی و بیماری‌های روحی را مهار کنیم.

● باید با مردم با صداقت رفتار کرد

محمدعلی کشاورز از معدود هنرمندانی است که توانسته نقش‌های بسیاری را بازی کند که هر کدام هم زیبایی خاص خود را داشته‌اند، اما او معتقد است هنوز نقش دلخواهش را بازی نکرده است و خود را یک هنرمند ماندگار نمی‌داند. شاید باورتان نشود، اما مهم‌ترین دغدغه محمدعلی کشاورز این است که مردم از او به نیکی یاد کنند و از کارهایش راضی باشند. او می‌گوید: «ما بهترین مردم دنیا را داریم و همین‌طور بالاترین فرهنگ و باید با این مردم با صداقت رفتار کنیم. چون آنها همه‌چیز را به خوبی درک می‌کنند.» وقتی از بازیگر نقش محمدابراهیم در فیلم مادر می‌خواهم که از دوران کودکی‌اش برایم بگوید این‌طور توضیح می‌دهد که من در محله سیچون اصفهان به دنیا آمده‌ام و در مدرسه شاه‌عباس درس خوانده‌ام که یک مدرسه بزرگ و خاص بود. یادم است برای اولین‌بار صحنه تئاتر را از آنجا شناخته‌ام، چون در این مدرسه تئاترهای زیادی توسط دانش‌آموزان اجرا می‌شد. کشاورز در ادامه می‌گوید: «در سال ۱۳۳۲ بعد از کودتای ۲۸ مرداد ما از اصفهان به تهران کوچ کردیم. آن زمان من حدود ۲۳ سالم بود.» کشاورز درباره محله قدیمی‌اش می‌گوید: «بارها به اصفهان و کوچه‌ای که در آن به دنیا آمدم سر زدم. اما هر بار بیشتر متاثر می‌شدم چون اصفهان دیگر آن اصفهان سابق نیست به‌خصوص رودخانه زاینده‌رود که یا آب ندارد یا کم‌آب است. حیف است که بخواهیم راحت‌ از این شاهکارهای تاریخی ایران زمین بگذریم. ما باید حافظ این میراث باشیم چون اینها نسل به نسل به ما رسیده است و ما هم باید آنها را به جوانان نسل‌های بعدی بدهیم.»

● قدر هنرمندان را بیشتر بدانیم

حالا استاد خسته‌تر از آن است که بتوانم سوال‌های بیشتری از او بپرسم هر چند قطعا هنوز ناگفته‌های بسیاری باقی‌مانده است. به هر حال افرادی مانند محمدعلی کشاورز گنجینه‌ای از خاطرات را با خود همراه دارند که حیف است از این خاطرات به سادگی عبور کنیم و چه خوب است قبل از اینکه هنرمندانی مانند او در بستر بیماری بیفتند سری به آنها بزنیم و یادی از آنها کنیم. هنرمندان پیشکسوت به گردن همه ما حق دارند که از این جهت باید قدردان آنها باشیم. هوا حسابی گرم شده و استاد به خواب عمیقی ‌رفته است. چهره‌اش تکیده و موهایش سفید شده‌اند. اصلا نمی‌شود باور کرد که او همان پدرسالار مقتدری است که روزی تمام اهالی خانه از او حساب می‌بردند. حالا و در این روزهای سخت بیماری، جای خیلی‌ها در خانه کشاورز خالی است. از وجود نازنین پدر و مادر گرفته تا دوستان قدیمی‌ای چون علی‌ حاتمی، حسین کسبیان، جلال مقدم، اسماعیل‌ داورفر و...

سارا فراهانی‌پور