جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بازسازی روش متعالیه


بازسازی روش متعالیه

حكمت متعالیه اهداف فلسفی, كلامی و عرفانی متفاوتی دارد مكتب متعالیه درباره این اهداف, روشی تألیفی برگزیده است دلیل این امر این است كه در این مكتب, فلسفه, بعنوان تحقیق و تفسیر هر نوع پدیده طبیعی, باطنی ـ انسانی و ما بعدالطبیعی, در جستجوی مبانی اساسی این پدیده هاست

هدف كلی از این مقاله، بازسازی طرح روشی است كه صدرالدین محمد شیرازی، معروف به صدرا (ت. ۱۶۴۰، شیراز)،(۱) بطور تلویحی، آن را در ساختن نظریه اصالت وجود[۱] خود بكار برده است. ریشه این نظریه، از حیث تاریخی، به اندیشه ابن سینا در باب حكمهٔ المشرقیین(۲) باز می گردد; ابن سینا اشاره كرده است كه می خواهد فلسفه ای تأسیس كند كه در اصل، بطور خالص، شرقی باشد. مفسران وی این را راهنما به فلسفه ای می دانند كه بر حكمت فارسی كهن بنا شده است. اما وی بعلت فوت زودهنگام، نتوانست این فلسفه را برسازد. بعدها، این وظیفه را فیلسوف ایرانی دیگری بنام شهاب الدین سهروردی ]ش. ۱۱۹۱[(۳) به انجام رساند، فیلسوفی كه بر اساس مفهوم اشراق و نور، نظام فلسفی جدیدی تأسیس كرد.(۴)

حكمت متعالیه صدرا ـ نامی كه عنوان كتاب بزرگ وی، الحكمهٔ المتعالیه فی الاسفار الاربعهٔ العقلیه، است ـ (۵) با این سوابق، از نظریه «سیر و سلوك» كه بطور گسترده ای، در ادبیات اشراقی عرضه شده بود، پیروی كرد تا عناصر حكمت متعالیه را از طریق «اسفار اربعه نفس» گردهم آورد. تعبیر «اسفار اربعه» كه در عنوان كتاب وی آمده است، بنحو نمادی برای ترسیم فرایندی عقلی بكار رفته است; فرایندی كه نفس با آن، در پی تحوّل وجودی خود، به شناخت حقیقی نایل می شود.(۶) برای تفسیر این نماد، در اینجا، سعی خواهیم كرد، بطور خلاصه،(۷) تصویری توصیفی از آن روش متعالیه بیان كنیم كه اغلب،از دید محققان و شرقشناسان پوشیده مانده است.

● روش متعالیه

حكمت متعالیه اهداف فلسفی، كلامی و عرفانی متفاوتی دارد. مكتب متعالیه درباره این اهداف، روشی تألیفی برگزیده است. دلیل این امر این است كه در این مكتب، فلسفه، بعنوان تحقیق و تفسیر هر نوع پدیده طبیعی، باطنی ـ انسانی و ما بعدالطبیعی، در جستجوی مبانی اساسی این پدیده هاست. بنابرین، همچنانكه می توان از سنّت متعالیه، بطور كلی، استنباط كرد، فلسفه باید با در اختیار گرفتن تمامی روشهای كسب دانش، تحقیق خود را پیش ببرد. این فعالیت فلسفی حاكی از وجود مسئله یا مسائل گوناگونی است كه باید حلّ شود و از آنجا كه روش عبارت از «تدبیر یا طریقی برای حل مسئله یا پاسخگویی به پرسش» است،(۸) و از آنجا كه مسائل یا پرسشها، نوعاً، متفاوتند، روشهای حلّ آنها نیز متفاوت خواهد بود.

بدین ترتیب، كثرت مسائلی كه در مقابل عقل انسان است استفاده از روشهای مختلفی را طلب می كند. مكتب متعالیه اشاره دارد به اینكه انسان باید، شدیداً، تحت تأثیر روش علمی تجربی بوده باشد; بهمین دلیل است كه ملاصدرا تحقیق فلسفی خود را با آن روش، آغاز می كند و تا حصول انكشاف وجود، به اعمال آن ادامه می دهد. اما این امر باعث نمی شود كه وی، تعبّداً، از رهیافت علمی تبعیت كند و یا دستاورد سایر روشها را از دست بدهد. چون حكمت متعالیه این روشها را بگونه ای آزاد بكار می برد، این باور را در ما پدید می آورد كه این مكتب چنین تلقی نمی كند كه فلسفه، فقط، یك روش متمایز و خاص خود داشته باشد. در اینمورد، حكمت متعالیه، كاملا، با نظر ام. فاربر[۲] موافق است كه در اینباره چنین می نویسد:

]كثرت روشها[ حاكی از این است كه هیچ شیوه واحدی، نباید، روش منحصراً درست تلقی شود،... روشهای متعدد بیشمار، در زمانی مفروض كه فقط، به ابتكار و میزان شناخت بشر محدود است، پاسخهایی است به مسائل متعدد بیشمار. اصل تعامل روشها اجرا می شود، خواه روشها عینی باشند یا ذهنی (شخصی)، طولی ]تاریخی یا تكاملی[ باشند یا عرضی ـ بخشی ]مفهومی و صوری[.(۹)

دیدگاه حكمت متعالیه نیز چنین است; بویژه وقتی در متن فاربر، واژه «وجودی»[۳] بجای واژه «تاریخی» قرار می گیرد.

اكنون اجازه دهید همین مطلب را بزبان حكمت متعالیه بیان كنیم. ادبیات متعالیه كه هم جنبه های مراقبی[۴] و هم جنبه های نظری مكتب متعالیه را شامل می شود، پر از مقالات و رسائلی است كه در باب روش كسب حقیقت بحث می كنند.

عنوان كلی این بحث روش شناختی، بتعبیر آنها، «سیر و سلوك» است. بطور كلی، دو نوع سیر و سلوك وجود دارد كه به یكدیگر مربوطند: آفاقی كه به افق وجود متعلق است و انفسی كه بطور عمودی، به مقام محض سرچشمه وجود متوجه است. این دو نوع سیر و سلوك برای طالب حقیقت در چهار مرحله تجربه وجودی تحقق پیدا می كند; تجربه ای كه نشاندهنده چهار جذبه نفس برای كسب آگاهی وحدتبخش[۵] است.(۱۰) اما با ملاحظه ای كلی، می توان با ترسیم فلسفی مباحث آنها در باب این مراحل، آن مباحث را بصورت زیر، خلاصه كرد:

هر مرحله حاكی از یك تحویل[۶] است: الف) تحویل پدیدارها (ظواهر) به ماهیات آنها; ب ) تحویل ماهیات به نفس شناسا (نفس العارف); ج ) تحویل نفس شناسا به نفسی كه آگاهی وحدتبخش است (النفس عین المعرفه); د ) تحویل آگاهی وحدتبخش به وجود كه حاكی از بازگشت نویی به اشیاء (جهان پدیداری) از طریق خود وجود است با دیدگاهی متفاوت; دیدگاهی كه نه پدیدار اشیاء (چنانكه پدیدارگرایی می گوید) و نه ماهیات آنها (چنانكه پدیدارشناسی می گوید)، بلكه واقعیات آنها را بمثابه موجودات صدوری[۷] در نظر می گیرد.

در اصطلاح شناسی آنان، دو تحویل (الف) و (ب) به خطوط افقی در ساختار وجود مربوط می شود و می توان آنها را در گروه تحویل ذاتی[۸] (بمعنی هوسرلی آن) قرار داد; زیرا آن دو به ماهیات یا به قلمرو ذاتی مربوط می شوند. از سوی دیگر، دو تحویل (ج) و (د) به خط عمودی در ساختار وجود مربوط می شوند، و می توان آنها را در گروه تحویل وجودی[۹](۱۱) قرار داد; زیرا آن دو فقط به وجود محض مربوط می شوند. این تمایز ذاتی ـ وجودی بر تمایز ماهیت ـ وجود، به مفهوم خاص صدرایی آن، مبتنی است كه بعداً، از آن سخن خواهیم گفت. در تحویل ذاتی كه در آن، از طریق تفكر مفهومی، جویای ماهیات و روابط متقابل آنها ـ آنگونه كه در آگاهی قوامبخش مفهومی ما ظاهر می شوند ـ هستیم، مكتب متعالیه روشهای متعددی بكار می گیرد: استقرا، قیاس و سایر روشهای منطقی; در حالیكه در تحویل وجودی كه در آن، هیچگونه تفكر مفهومی وجود ندارد، بلكه حضوری است محض در سمفونی عرفانی وجود، آن مكتب روش تماس و ارتباط وجودی را بكار می برد.

ببیان روش شناختی، حكمت متعالیه، بدین نحو، قصد دارد عینیت، اجتناب ناپذیری، آزادی از پیشفرضها و آغازی اصیل[۱۰] برای فلسفه خود فراهم سازد. با چنین روشی و تا آنجا كه به معرفت شناسی متعالی حضور مربوط می شود، مكتب متعالیه آغاز اصیلی را معرفی می كند كه در آن، طالب حقیقت باز می گردد تا خود، جهان و خداوند و كل نظام وجود را دوباره، بنحو جدیدی، بشناسد. این آغاز حاكی از گذر از ظواهر یا پدیدارها بسوی حقیقت واقعی آنهاست، هر چند حقیقت واقعی آنها، از طریق ذهن ما، بنحو مفهومی، بعنوان ماهیات، شكل می گیرند. این بدان دلیل است كه ما در ساخت افقی وجود قرار داریم; یعنی در قلمرو ذاتی; قلمروی كه در آن، از طریق تفكر مفهومی سیر می كنیم (السیر الآفاقی). اگر چه این نیز بُعدی از وجود است كه بصورت ماهیات، برای ما شكل گرفته است، انسان نمی تواند ادعا كند كه در این مرتبه، یعنی با تحویل پدیدارها به ماهیات آنها، به واقعیت رسیده است; فقط به این دلیل كه واقعیت آنها، بگفته صدرا، برابر با وجود آنهاست (نه ماهیت آنها) و این برای صدرا امری اساسی است ـ چنانكه در همین مقاله خواهیم دید ـ كه ماهیت را به وجود باز گرداند: در آن اثنا، ما در ساحت عمودی وجود قرار داریم; یعنی در قلمرو وجودی; قلمروی كه در آن، ما نه با تفكر مفهومی، بلكه بطور جذبه ای، حضور را در می یابیم و خود، موجودات و خدا ـ و در یك كلام، وجود ـ را بنحو وجودی، تجربه می كنیم. این توصیف مختصر از روش متعالی، ما را به بحثی سه گانه درباره آن مكلف می سازد: ما با ایده آل یا آرمانِ آغاز اصیل شروع می كنیم، سپس با تحویل ذاتی، كه در آن، قواعد و روشهای منطقی و مربوط به تفكر مفهومی بكار می رود، ادامه می دهیم و به تحویل وجودی ختم می كنیم كه از طریق آن، جنبه های وجودیِ مباحث صدرایی آشكار می شود. بنابرین، اكنون، به توصیف آغاز اصیل در حكمت متعالیه می پردازیم.

الف) آرمان آغاز اصیل

چنانكه قبلا اشاره شد، روش متعالیه با ایده آل آغاز اصیل شروع می كند. این امر را می توان، بآسانی، در تأكید آن روش بر توبه، بمعنی بازگشت، آنگونه كه نظریه اشراقی تهذیب نفس آن را معرفی می كند، ملاحظه كرد. از نظر آنان، توبه بمعنی ترك آنچه تاكنون انجام شده و آغازی دوباره به امید كسب حقیقت است. صدرا به همین نكته اشاره می كند، وقتی می نویسد: «ای دوست من، ]فلسفهورزی را[ قبل از هر چیز، با تهذیب نفس خود آغاز كن».(۱۲)

حكمت متعالیه می گوید كه طالب حق بمنظور كسب حقیقت و یكی شدن با وجود، باید در عمل، خود را از اشتغالات شخصی، محیطی و تاریخی اجتماعی پاك سازد.(۱۳) جنبه عرفانی معرفت شناسی متعالیه در همین نكته مستور است; زیرا بمنظور كسب حقیقت نهایی و یكی شدن با وجود، هنجارها و قواعد منظمی برای عمل وجود دارد. قدم اوّل، دست كشیدن از تمامی مطالب تعلیمی و تربیتی، تهذیب نفس از آنچه آن را مشغول ساخته است، حذف گذشته و آینده، و دم را غنیمت شمردن است. در این دیدگاه عرفانی، ما باید، فقط، بر اساس جایگاه وجودی خویش، دارای نگاهی نو باشیم. اگر ما خود را از قید عرف و عادت یا ارزشهای اجتماعی، روش و نظام فلسفی متعلق به تاریخ طولانی بشر آزاد سازیم، آنگاه احساس خواهیم كرد كه از همه تعصبها، كج فهمیها و پیشفرضهایی كه ویژه كسانی است كه در اجتماع زاده و بزرگ شده اند، آزادیم. این حاكی از رها ساختن شخصیت بشری از پیچیدگیهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه سنتی است. بدین ترتیب، مكتب متعالیه به ما توصیه می كند كه از آغازه ها و مبانی شروع كنیم. این نظریه از دید صدرا، بنحو فلسفی، مستلزم آغازی اصیل و آغازی بدون پیشفرض است. چنین است; زیرا این آموزه بر روش فلسفهورزی و آغاز نگاه تازه ای به مسائل فلسفی، و تبیین رویارویی انسان با محیطش تأثیری مستقیم دارد. در اینجا، این حكمت را از كلام صدرا می خوانیم:

هیچ كس نمی تواند به حقیقت دست یابد، مگر كسانیكه تنها و جدا از سایر افراد بوده اند و بطور مطلق، از فرهنگ معمول، رسوم اجتماعی، عادات و رفتارها و اشتغالات این دنیا كنار كشیده اند، اعتقادات سنتی و خُلقیات عمومی را بطور كامل، بحالت تعلیق در آورده اند.(۱۴)

او با جدیت ما را برحذر می دارد ازاینكه افكاری راكه بطورسنتی، پذیرفته شده اند، برگیریم و استدلال می كند كه چنین كاری تقلیدی و صوری است و راه رسیدن به حقیقت را سدّ می كند.(۱۵)

صدرا با این كار، یعنی دور كردن انسان از وضعیت اجتماعی، همان كار دكارت، هیوم وهوسرل را انجام داده است. البته، در شباهت میان صدرا و این متفكران، نباید مبالغه كرد; زیرا اگر فلسفه متعالیه را بیش از آنچه، واقعاً، متصور است، به جامه فلسفه جدید در آوریم، به اشتباهی روش شناختی منجر خواهد شد. اما وقتی مقایسه در حد معقولی انجام شود، مقایسه این مكتب با بعضی متفكران جدید، نشان خواهد داد كه آنچه كوششهای انقلابی اخیر دانسته می شود، كاملا هم جدید نیست، بلكه استادان گذشته، هر چند بطور مختصر و نه بتفصیل، از اهمیت این كوششها آگاه بودند.

بعلاوه، می توانیم ببینیم كه مكتب متعالیه به مفهومی رایج از شك (مقام حیرت) توسل می جوید كه دقیقاً، مقدم بر مفهوم توبه یا همراه با آن است. این شك (حیرت) را در اینجا، می توان تكمیل كننده آرمان بی آغازی دانست. در این مكتب، این شك حاكی از كوششی است برای تخریب روشی جهان سنّت و تعلیم و تربیت گذشته كه محیط بر ماست. آن شك، قالبی را كه در لحظه تولد، كل ساختمان نفس ما را فرا می گیرد و بر طبق الگوهای گذشته و حال به آن شكل می دهد، خُرد می كند، فلسفه متعالیه در این كار، سعی می كند آغاز اصیل و تازه ای برای خود فراهم سازد. مقصود ما از «اصیل» همان معنایی است كه هوسرل از این «اصطلاح» مراد می كند، یعنی رهایی از تمامی پیشفرضها. این بمعنی آغاز كردن وظیفه بزرگ شناخت اشیاء است، بدون اینكه از قبل، هیچگونه اصل شناخت شناختی، مابعدالطبیعی، وجود شناختی یا ارزشی را پذیرفته باشیم.

انسان، طالب الحق، در ساحت وجودی خویش، هیچ وسیله ای در اختیار ندارد، مگر موهبت انگیزه های نخستین و ذهن كنجكاو برای روبرو شدن با حقیقت. مكتب متعالیه چون به فیلسوف اجازه می دهد كه استعدادهای وجودی خود را شكوفا سازد، هر گونه دخالت امر بیرونی را نفی كند و در جستجوی تازگیهای جهان شگفت انگیز با پدیدارهای شگفت انگیز باشد، قبل از هوسرل، به فلاسفه این اصل هوسرلی را اعلام می كند: كه «به خود اشیاء باز گردید»، پدیده ها را از نو ببینید، درك، مشاهده و توصیف كنید ـ اصلی كه از نظر حكمت متعالیه، بازگشت به وجود اشیاء است و نه (آنگونه كه هوسرل می گوید) بازگشت به ذوات اشیاء. این اصل، فلاسفه را ترغیب می كند به اینكه مانع مصنوعی و غیرطبیعی طرحها و ارزشهای میان انسان و «جهان زنده» را از بین ببرند; جهانی كه بشر در طی قرون، گسترش داده است. «اشیاء فی نفسه» «موجودات» هستند كه ما با آنها در تماس هستیم. به این معنی، در آغاز، هر انسان تجربه گرایی بی تكلف و اصیل است. او در زندگی هر روزیش با جهان اطراف، آنگونه كه بر او ظاهر می شود، با آنگونه كه وی در تجربه بیواسطه با آن مواجه می گردد، در تماس است. این جهان هوسرلی است، «جهان زندگی»، جهان معمولی كه در آن، انسان زندگی، كار و بازی می كند. مكتب متعالیه نیز مانند هوسرل، در مورد اشیاء، آنگونه كه در تجربه ظاهر می شوند، قضاوت می كند. روش متعالیه از ابتدای آگاهی از امور واقع تا شناخت وجود، قبل از آنكه نظریه پردازی، ما را بسوی تجربه براند، تقریباً روشی توصیفی، یعنی پدیدارشناختی است.

محمود خاتمی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 8 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید