پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

ملاحظاتی در گونه شناسی زبان فارسی


ملاحظاتی در گونه شناسی زبان فارسی

کتاب زبان فارسی فرآوردی تاجیکی , پس از انتشار قرآن قدس, دومین کار پژوهشی دکتر رواقی است که به شیوه ای بنیادی, با پرسش هائی دربارهٔ چگونگی برآمدن زبان فارسی نوین, و روند کلی حرکت زبان فارسی در حوزه های گوناگون جغرافیائی سر و کار دار

کتاب زبان فارسی فرآوردی (تاجیکی)، پس از انتشار قرآن قدس، دومین کار پژوهشی دکتر رواقی است که به شیوه‌ای بنیادی، با پرسش‌هائی دربارهٔ چگونگی برآمدن زبان فارسی نوین، و روند کلی حرکت زبان فارسی در حوزه‌های گوناگون جغرافیائی سر و کار دار. پژوهش‌های دیگر کتاب رواقی، همچون تفسیر قرآن پاک (۱۳۴۸)، ساختمانی از فعل ماضی (۱۳۴۸)، نقدی بر ترجمهٔ تفسیر طبری (۱۳۵۱)، واژه‌های ناشناخته در شاهنامه (۱۳۵۲)، ترجمهٔ قرآن موزهٔ پارس (۱۳۵۵)، دربارهٔ دست‌نوشتهٔ موزهٔ فلورانس (۱۳۶۹)، و... نیز، کم و بیش، بر پایهٔ شناخت حوزه‌ای واژگان زبان فارسی گسترش یافته و به انجام رسیده‌اند.

نگاهی به کارنامهٔ پژوهشی دکتر رواقی در درازای نزدیک به چهل سال گذشته، نشان می‌دهد حرکت پژوهشی او که بر زمینهٔ نقد شیوه‌های کاربردی تصحیح متون و نوشته‌های فارسی بازمانده از مرده‌ریگ ادبی ایران ـ به تعبیر استاد زرین‌کوب ـ آغاز شده بود؛ با نگاهی انتقادی به شیوه‌های تصحیح و پژوهش در گنجینه‌های زبان فارسی، راه تازه‌ای را فراروی پژوهشگران گشوده است.

تصحیح انتقادی متون که علامه محمد قزوینی، ادیب، لغت‌شناس و محقق برجستهٔ ایرانی در نیمهٔ نخست سدهٔ بیستم، با چاپ نمونه‌های فراوانی از نوشته‌های کهن فارسی بر پایهٔ نسخه‌های دست‌یاب زمانهٔ خود، مانند مرزبان‌نامه، لباب‌الالباب، المعجم فی معائیر اشعار العجم، تاریخ جهان گشای جوینی، دیوان حافظ، و... نخستین ایرانی‌ای بود که با الگوبرداری از روش پژوهش غربی، آن را به‌کار گرفت و به فارسی زبانان شناساند؛ بر چند پیش‌انگارهٔ بنیادی استوار است که از همه چالش برانگیزتر، انگارهٔ دست‌یابی به زبان اصیل متن، یا زبان فارسی معیار در هر دوره است. علامه قزوینی، و برخی از پژوهشگران برجستهٔ هم‌روزگار او، به یاری دانش شگرف، تیزیابی پژوهشی، و شم زبانی، با بهره‌گیری از روش‌های تاریخی ـ تطبیقی بر پایهٔ ارزش نهادن بر اقدم نسخ، و ویراست قیاسی می‌کوشیدند تا از گم‌راههٔ گونه‌گونی‌های دست‌نوشته یا در اصطلاح همان روزگار، اختلاف نسخه‌ها بگذرند و با تکیه بر شم زبانی و دانش ادبی خود، به رویای زبان اصیل و نخستین متن دست یابند؛ و به‌راستی که در این راه، دستاورد چشم‌گیری هم داشته‌اند. به‌رغم همهٔ آن دستاوردها، تصحیح انتقادی متون، به‌ویژه هنگامی‌که بر روش‌های ”تاریخی ـ تطبیقی“ و ”قیاسی“ و انگارهٔ دست‌یابی به ”زبان معیار“ در هر دوره تأکید می‌کرد، به‌گونه‌ای که دکتر رواقی نشان داده است شیوه‌ای علمی نبود.

از همین‌رو، در دورهٔ یکصدساله‌ای که از آغاز پژوهش و تصحیح متون می‌گذرد، نه دانشکده‌های ادبیات، که پرورش پژوهشگر برای تصحیح متون را در دستور کار خود می‌دیده‌اند، توانسته‌اند با گردآوری شیوه‌ها و شگردهای تصحیح و تدوین متون و آموزش آن، نیاز کشور به پژوهشگران و ویراستاران متون را برآورده سازند؛ نه هنوز تمامی متن‌های شناختهٔ ادبی و فرهنگی زبان فارسی (که شمار متون تراز اول آن از صد کتاب هم فراتر نمی‌رود) به روش انتقادی چاپ شده‌اند، نه به ویراست‌های یگانه و ماندگار مهم‌ترین یادگارهای ادبی‌مان (شاهنامه، دیوان حافظ، مجموعهٔ نوشته‌های ناصرخسرو، سنائی، عطار، نظامی، سعدی و...) دست یافته‌ایم.

دکتر رواقی که کارهای پژوهشی خود را با نقدنامه‌نویسی بر دستاورد پژوهشی و ویرایشی برخی از تصحیح‌کنندگان متون، و نیز تصحیح و چاپ برگردان‌های فارسی به سامان نرسد؛ دست‌یابی کامل به زبان اصیل و معیار نوشته‌های کهن فارسی، کاری سخت و ناشدنی است. بازشناسی زبان معیار، اما، در گرو شناخت ژرف و دسته‌بندی زبان نوشته‌های فارسی براساس ویژگی‌های زبانی، سبک نگارشی، گستردهٔ معنائی و… بود. با در پیش گرفتن چنین نگاه و نگرشی بود که، نسخه‌ای نفسی و یگانه از ترجمهٔ قرآن به فارسی، کتابی که بارها از دید پژوهشگران برجسته رازپوشی کرده بود؛ در برابر نگاه دکتر رواقی، واژه به واژه خوانا شد، و از پرده به در آمد.

دستاورد آنی پرده‌گشائی از قرآن قدس آن بود که پرسش از چگونگی شکل‌یابی و برآمدن زبان فارسی را از نو پیش کشاند: آیا دورهٔ دراز پس از سرنگونی ساسانیان تا برآمدن نخستین نمونه‌های زبان نوشتهٔ فارسی، ”دو قرن سکوت“ بی‌سخنگو و دورهٔ گسست تاریخی و جهش‌آسای زبان فارسی نوین بود؛ یا دورهٔ خاموش دگرگونی، باززائی پرفریاد و برآمدن آهوانهٔ آن؟! … چنان‌که می‌دانیم، دکتر رواقی این دوره را، دورهٔ ”فریادهای خاموش“ نامیده است! خاموش از آن رو که، غرش فریادگران پرهیاهو بر صخره‌های گسستهٔ تاریخ، پژواک شایسته‌ای نداشت!

بررسی قرآن قدس، روش و ابزار بایستهٔ پژوهش در ژرفای خاموشی را به‌دست داد.

روشی که ریشه در دستاوردهای چشمگیر زبان‌شناسی تاریخی سدهٔ نوزدهم و بیستم داشت، و به یاری نسلی از دانشوران سخت‌کوش ایرانی، آرام آرام، در گسترهٔ پژوهش‌های دانشگاهی شناسانده شد، و پژوهشگر ارجمند روزگار ما، آن را گونه‌شناسی زبان فارسی نامید (رواقی، ۱۳۶۴، مقدمه، به‌ویژه ص ۱۷) و برپایهٔ آن به مرزبندی گونه‌های زبانی در حوزه‌های مختلف جغرافیائی پرداخت.

گونه‌شناسی زبان فارسی، به شیوه‌ای که تاکنون، دکتر رواقی در نوشته‌ها و پژوهش‌های خود از آن بهره گرفته و به‌کار بسته است؛ با همهٔ گستردگی‌ها، به‌رغم پاره‌ای ابهام‌ها، و برخی دشواری‌های کاربردی آن، در گذر از تنگناهای پژوهشی زبان فارسی، مانند متن شناسی، شناخت حوزه‌های جغرافیائی زبان فارسی، تاریخ‌گذاری دوره‌های زبانی زبان‌نوشته‌ها و سبک شناسی و بررسی کاربردهای سبکی زبان، دستاورد انکارناپذیری به بار آورده است.

در این گفتار می‌کوشیم تا با نگاهی گذرا به پیشینهٔ پژوهش‌های زبان‌شناسی؛ پاره‌ای از مفاهیم بنیادی، گستره، روش‌های پژوهشی و انگاره‌های پیشینی گونه‌شناسی را در پژوهش‌های زبان فارسی بررسی کنیم؛ و غنای پژوهشی، سودمندی‌های کاربردی، و نیز برخی تنگناها و محدودیت‌های آن را در روشنگری روند برآمدن زبان فارسی و دسته‌بندی شاخه‌های آن بازشناسیم.

● زبان‌شناسی تاریخی و گونه‌شناسی

گونه‌شناسی به شیوه‌ای بر زمینهٔ پژوهش‌های زبان‌شناسی سده‌های هجدهم و نوزدهم در اروپا برآمده است. پذیرش انگارهٔ خویشاوندی زبان‌های هند و اروپائی، در ۱۷۸۶، زبان‌شناسی سنتی بازمانده از قرون وسطی را که در بنیاد جزء انبانی از نگرش‌های متافیزیکی (لایبنیتس، هریس، برنت و…) و رمانتیسیسم (کندیاک، روسو، هردر و…) و جزء نگاهی نامدون به مقوله‌های واژگانی، ساختی، دستوری و سبکی زبان، و همانندی‌های سرگیجه‌آور بین زبانی نبود؛ به دورهٔ جدیدی رهنمون گردانید. زبان‌شناسی دگرگون شدهٔ سدهٔ هجدهم، که از آن پس، زبان‌شناسی تاریخی ـ تطبیقی نامیده می‌شود؛ در پژوهش‌های راسک، گریم و بوپ به‌گونه‌ای تنگاتنگ با مسائل تاریخی زبان، ریشه‌شناسی، و رده‌بندی آن‌ها درگیر شد.

زبان‌شناسی تاریخی، در خود دو روش رده‌بندی زبان‌ها را پرورانید: رده‌بندی تبارشناختی، و رده‌بندی گونه‌شناسی. برابر آموزه‌های زبان‌شناسی سنتی، زبان‌ها از یک ریشهٔ مشترک تاریخی برخوردار بودند. در رده‌بندی تبارشناختی، زبان‌شناسان می‌کوشند این ریشه و تبار مشترک را براساس نمونه‌ها و زبان‌نوشته‌های به‌جای مانده از روزگار باستانی نشان دهند؛ و هرگاه، با کمبود یا نبود نمونه‌ها روبه‌رو شوند؛ به روش بازسازی قیاسی روی می‌آورند. این شیوه، در سده هجدهم، بیشترین کاربرد را در رده‌بندی زبان‌ها داشت، (۱۹۸۷ـ Cristal ـ ص ۲۹۳)؛ و رده‌بندی سنتی خانوادهٔ زبان‌های هند و اروپائی نیز بر پایهٔ همین روش، تدوین شده بود. (همان، و هورن، ص ۱۰).

اما، بررسی دگرگونی‌های زبانی، و چگونگی شاخه شاخه شدن محلی و منطقه‌ای زبان‌ها از سرچشمه‌هائی یگانه در دوره‌های معین، کارآئی روش رده‌بندی تبارشناختی زبان‌ها را در سدهٔ هجدهم با تردید روبه‌رو ساخت و راه را برای دگرگونی و پیشبرد روش‌های تاریخی ـ تطبیقی در بررسی‌های زبانی هموار نمود. (واترمن، ص ۴۸ به بعد). بررسی هم‌گونی‌های شکلی و ساختاری میان واژگان و ساخت‌های واژگانی، به رده‌بندی گونه‌شناختی زبان‌ها در گروه‌هائی با شناسه‌های همانند انجامید. شالودهٔ رده‌بندی گونه‌شناختی، در آغاز به‌گونه‌ای با شناسه‌های همانند انجامید. شالودهٔ رده‌بندی گونه‌شناختی، در آغاز به‌گونه‌ای که ا.فون‌شلگل (۱۷۶۷ـ۱۸۴۵) بازگفته، بر زمینهٔ تکواژشناسی نهاده بود و زبان‌ها را در سه دسته، بخش‌بندی می‌کرد:

۱) زبان‌های بدوی ساخت دستوری،

۲) زبان‌های وندی،

۳) زبان‌های تصریفی. (Cristal ـ همان؛ و هورن، ص ۲۸).

بررسی دگرگونگی آوائی، واژگانی، ساختی و دستوری زبان‌ها در دوره‌های مختلف، این پرسش را فراروی زبان‌شناسان تاریخی می‌نهاد که به‌راستی زبان‌ها چگونه دگرگون می‌شوند؟ روشن است که پاسخ‌یابی برای این پرسش در چارچوب نگرش سنتی زبان‌شناسان، راه به‌جائی نمی‌برد. نگاه معطوف به دستور زبان، تنها می‌توانست ساز و کار درون‌زبانی دگرگونی‌ها را در سطح دگرسازی‌های آوائی، ساخت‌های واژگانی، و... بازشناسد و دسته‌بندی کند. تلاش برای پاسخ گفتن به این پرسش در حوزهٔ پژوهش‌های نودستوریان به بار نشست و جایگاه گویش‌ها را در پژوهش‌های زبانی برجسته ساخت.

در گزارش نمونه‌واری که از سوی استهوف و بروگمان، دو تن از گسترش‌دهندگان اصلی نظریهٔ نودستوریان انتشار یافته، آمده است: ”همهٔ تغییرات آوائی، در مقام فرآیندهائی ماشینواره، براساس قوانینی صورت می‌بندند که خود در محدودهٔ هرگویش یگانه‌ای، هیچ استثنائی نمی‌پذیرند؛ و لذا هر آوای به‌خصوصی در هر محیط آوائی معینی همواره در راستای خط یگانه‌ای تحول پیدا می‌کند؛ ولی در آن میان، این واقعیت هم وجود دارد که در کنار این تغییرات آوائی جعل و خلق کلمات تازه هم به قیاس با کلمات موجود در محدودهٔ هر زبانی البته در کار هست؛ گذشته از آن صورت‌بندی‌های مجدد از کلمات نیز به‌عنوان واقعیاتی واژگانی یا دستوری پیوسته در زبان روی می‌دهد و این‌ها نیز درست همان‌قدر در تغییرات تاریخی زبان در تمام ادوار تاریخ و پیش از تاریخ دست‌اندرکار بوده‌اند که قوانین ناظر بر تغییرات آوائی چنان بوده‌اند.“ (روبینز، ص۳۹۱).

مفهوم آئین‌مندی‌های آوائی، هر چند در واپسین دورهٔ گسترش بررسی‌های تاریخی ـ تطبیقی زبان، به زبان‌شناسی کشیده شد؛ اما، در برابر، همگان دریافتند که ”اصولاً موجودیت زبان‌شناسی تاریخی و تطبیقی، در مقام یک شاخه از علوم، در گرو این فرض است که تغییرات آوائی همگی تغییراتی منظم باشند. از اینجا به بعد است که می‌بینیم تاریخ هر زبانی را از لابه‌لای گوناگونی‌های ضبط شده‌ای دنبال می‌کنند که در صورت‌ها و در معانی کلمات آن زبان یافت می‌شود؛ و پیوند زبان‌ها را با همدیگر به کمک دلائلی از این دست ثابت می‌کنند.“

در اواخر سدهٔ نوزدهم، بررسی دگرگونی‌های زبانی با گرایش به گویش‌ها همراه شد و در جای جای اروپا، شماری از دانشوران به پژوهش در دگرگونی‌های زبانی روی آوردند. دستاورد پژوهشی این دوره، فراهم ساختن الگوهای بنیادی جغرافیائی گویشی، یا گویش‌های حوزه‌ای بود که بعدها، از سوی زبان‌شناسان آمریکائی نیز در بررسی حوزه‌های جغرافیائی گویش‌ها به‌کار گرفته شد. (فالک، ص ۴۰۹؛ دربارهٔ کاربرد روش گونه‌شناسی و تدوین اطلس جغرافیائی گونه‌های زبانی در آمریکا، پژوهش هانس کوراس؛ نک: Hokett، صص ۴۷۱ـ۴۷۷).

از دید نودستوریان، بررسی‌های آواشناسی، و گویش‌شناسی، دو زمینهٔ اساسی پژوهش در زبان‌شناسی تاریخی بودند و در پی تلاش‌های گستردهٔ آن‌ها بود که گویش‌های مختلف (اروپائی) به زمینهٔ بنیادی بررسی‌های علمی زبان در آمد و گونه‌های مختلفی از اطلس‌های گویش‌شناختی، با تعیین محل و موقعیت جغرافیائی هر یک از گویش‌ها فراهم گردید. (روبینز، ص ۳۹۸ـ۳۹۹).

پیوستگی روش‌ها و چارچوب‌های گونه‌شناسی تطبیقی با حوزه‌های جغرافیائی، گذشته از آن‌که دامنهٔ کار را به بخش‌های کوچک‌تری کاهش می‌داد تا عینیت را بدان برگرداند؛ بر توان موشکافی و سنجشی پژوهش نیز می‌افزود و بدین‌گونه، برخی از کم و کاستی‌های روش‌شناسانهٔ پژوهش‌های تاریخی ـ تطبیقی را پر می‌کرد.

در واقع، روش تطبیقی، هم‌چنان که بلومفیلد، بازگفته است، چون ”بر فرض وجود زبان‌های مادر کاملاً یکدست و تقسیم ناگهانی و جدائی قطعی آن زبان‌ها استوار است، رسوبی از صورت‌هائی را بر جا می‌گذارد که تبیین آن‌ها در چارچوب فرض مزبور ناممکن است.“ (ص ۳۷۶). نمونه‌ای که بلومفیلد بازگو می‌کند، ”وجود مرزهای هم‌گوئی بسیار زیاد و متقاطع در منطقهٔ هند و اروپائی ]است که[ نشان می‌دهد […] شاخه‌های خانوادهٔ هند و اروپائی نمی‌توانند از رهگذر جدائی ناگهانی یک جامعهٔ مطلقاً یکدست مادر پدید آمده باشند.“ (همان). از دید بلومفیلد، در چنین جامعه‌ای پیش از آن‌که جدائی زبانی رخ دهد، تفاوت‌های گویشی پدیدار می‌شود و از این‌رو، پیش از بررسی تطبیقی زبان‌هائی که در آغاز گمان می‌رود به‌گونه‌ای ناگهانی برآمده‌اند، نخست باید به بررسی گوناگونی‌های گویشی در آن ناحیه پرداخت. دستاورد این شیوهٔ بررسی، نشان می‌دهد: ”تفاوت‌های محلی در یک ناحیهٔ زبانی، یعنی مطالعهٔ جغرافیائی گویش‌ها، بهره‌جوئی از روش تطبیقی را تکمیل می‌کند.“ (ص ۳۷۶)

بررسی‌های گویش‌شناسی، راهنمای زبان‌شناسی تاریخی ـ تطبیقی سدهٔ نوزدهم در شناخت زبان‌های هند و اروپائی و شاخه‌های اروپائی آن بود.

هادی راشد


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.