یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پرتره یی از دوبلین


پرتره یی از دوبلین

در سال ۱۹۱۴، درست همان سالی که مجله ادبی The Egoist شروع به سریال کردن چهره مرد هنرمند در جوانی کرد، جویس پرتره دیگری را انتشار داد؛ دوبلینی ها - مجموعه یی از ۱۵ داستان کوتاه. کتاب نه تنها …

در سال ۱۹۱۴، درست همان سالی که مجله ادبی The Egoist شروع به سریال کردن چهره مرد هنرمند در جوانی کرد، جویس پرتره دیگری را انتشار داد؛ دوبلینی ها - مجموعه یی از ۱۵ داستان کوتاه. کتاب نه تنها تصویرگر شهر جوانی جویس یا به قول یکی از شخصیت ها «دوبلین کثیف عزیز» است، بلکه بیش از آن گویای احساسات و تاثرات یک هنرمند تبعید شده است. جنبه یی از دوبلین که برای جویس عزیز است در کنار جنبه گناه آلود آن قرار می گیرد و جست وجوی جویس در شهر هیچ چیز را از چشم ما خوانندگان پنهان نگه نمی دارد.

جویس با همان حساسیتی که مرگ مردی را در دستشویی میخانه توصیف می کند مایل به ترسیم صحنه فروریزش نور چراغ بر انحنای گردن دخترکی است. در داستان ابر کوچک،گالاهر که از لندن برمی گردد، دوبلین را هم عزیز و دوست داشتنی و هم کثیف و گناه آلود معرفی می کند. او هم مثل خود جویس از دورنمای خارجی به شهر می نگرد و این سوال را مطرح می کند که آیا ممکن است شفافیت و ابژکتیو بودن در بهترین شکل فقط از دور و با حفظ فاصله میسر باشد یا خیر؟ جویس در سال ۱۹۰۴ ناامید از اجبار و سرکوب بی رحم که روح شهر را فلج کرده بود، دوبلین را ترک کرد. او دوبلینی ها را به عنوان «فصلی از تاریخ اخلاقی کشورم» خواند. جویس این داستان ها را برای انتقامجویی از شهری که استعداد های خلاقش را کور می کرد ننوشته بود؛ که تناقض گویی، خشم و دل شکستگی موجود در این داستان ها به همان اندازه که انتقادی می نماید، مهربانانه و دوستانه هم هست.

مثلاً جویس در داستان همتایان به طور واضح و روشن فرایتون را محکوم می کند در حالی که در داستان مردگان داستان زندگی زناشویی پررمزو راز و در عین حال بسیار عاشقانه یی را تشریح می کند. به دلیل ترکیب جداناشدنی این داستان ها از امید و شکست، نمی توان آنها را تنها به تصویر ساده و واضحی از شهر و ساکنانش تقلیل داد. بسیاری از عبارات در دوبلینی ها به توصیف محدودیت ها و کاستی های اجتماعی و فردی می پردازند که شخصیت ها در حال جنگ و نزاع با آنها هستند. «شبکه یی از فقر و انفعال» به نوعی از زندگی می انجامد که در آن «قربانی های روزمرگی به جنون نهایی نزدیک می شوند». در بسیاری از داستان ها، شوهران احساس «وحشی گری، طمع و تشنگی برای انتقام» می کنند در حالی که زنان «پس از ربع قرن زندگی زناشویی دیگرهیچ رویایی در سر ندارند». این نوع مرگ- پایانی پی در پی به خوبی در این نشانه آشکار است که کتاب با مرگ یک کشیش در داستان اول آغاز می شود و با مرگ یک معشوقه دوران کودکی در انتها پایان می یابد. جویس درونمایه فلج شدگی را در همان صفحه آغازین کتاب به کار می برد.

«هر شب که به پنجره خیره می شدم، آرام واژه فلج شدگی را با خود تکرار می کردم.» از وسوسه اولین در مورد فرار کردن با عشقش تا گرفتار شدن باب دوران در بند زندگی زناشویی، شخصیت های جویس ناتوان از انجام اقدامات جدی برای ایجاد تغییر در زندگی شان هستند. در نتیجه گیری از این داستان ها همواره سردرگم می مانیم که چه میزان از استیصال شخصیت ها وابسته به محیطی است که جویس به شیوه کاملاً خاص خود آفریده است و چه میزان بستگی به کیفیت های انسانی فرامحیطی دارد. هنگام مواجهه با تعصبات مذهبی و ناکارآمدی های سیاسی عادت کردن به فلج شدگی گویی بسیار آسان تر از تن دادن به مبارزه یی مانند مبارزه خانم کارنی در داستان یک مادر است که از پیش می دانیم به شکست می انجامد. البته پرتره یی که جویس از دوبلین ارائه می دهد سراسر ناخوشایند نیست. جویس برای کامل نشان دادن عقاید و نظراتش دامنه را وسیع تر می گیرد و داستان های مختلفی تنظیم می کند که از کودکی به بزرگسالی و از موضوعات فردی به موضوعات اجتماعی در حال حرکتند. او در ریزبینی و کمالش همزمان به شدت حساس و در عین حال بسیار سختگیر است. اولین دوبلینی هایی که با آنها مواجه می شویم کودکانی تشنه ماجرا و عشق هستند.

پسرانی سرسپرده عشق و دختران جوانی که آرزوی فرار در سر دارند. در حالی که در داستان ها می بینیم این رویاهای جوانی در میانسالی به سرعت از بین می روند، جویس به ما نشان می دهد شاید شکست آنها اجتناب ناپذیر نباشد. شخصیت هایی مثل آقای کرنان در فیض و فارینگتون در همتایان خود موجبات شکست شان را فراهم می آورند ولی توجه جویس به اجتماع ما را به پرسیدن این سوال وامی دارد که ما با هم در وطن مان چه نقطه قوتی را می توانیم بیابیم. علاوه بر این جویس در توصیف شهرش شعرگونه می گوید؛ «به آرامی فرومی پاشد و...فرومی پاشد به آرامی.» مثل برفی که در پایان داستان «مردگان» بر سر همه شهروندان شهر می بارد و جایگاهشان را با هنر ناب او برمی افرازد.

ترجمه؛ الهام پورطاهر



همچنین مشاهده کنید