یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
از ازدواج تا بعثت
● دوران جوانی پیامبر گرامی«ص»
در اینكه جوان قریش،شجاع و دلیر،نیرومند و تندرست،صحیح و سالم بود،جای گفتگو نیست.زیرا در محیط آزاد و دور از غوغای زندگی پرورش یافته بود،و خانوادهای كه در میان آنها دیده به جهان گشود،همگی عنصر شهامت و شجاعتبودند.ثروتی،مانند ثروت خدیجه در اختیار داشت،و وسائل خوشگذرانی از هر جهتبرای او آماده بود.ولی باید دید كه او از این امكانات مادی چگونه استفاده كرد؟آیا بساط عیش و عشرت پهن نمود و مانند بسیاری از جوانان،در فكر اشباع غرائز خود بر آمد؟یا با این وسائل و امكانات،برنامه دیگری برگزید كه از سراسر آن،دور نمای زندگی پر از معنویت او هویدا بود؟تاریخ گواهی میدهد كه او بسان مردان عاقل و كار آزموده زندگی میكرد.همیشه از خوشگذرانی و بیخبری گریزان بود. پیوسته بر سیما،آثار تفكر و تدبر داشت،و برای دوری از فساد اجتماع،گاهی مدتها در دامنه كوهها،میان غار،بساط زندگی را پهن مینمود و در آثار قدرت و صنع وجود به مطالعه میپرداخت.
● عواطف جوانی او
در بازار مكه واقعهای رخ داد كه عواطف انسانی او را جریحه دار ساخت.دید قمار بازی، مشغول قمار است و از بدی بخت،شتر خود را باخت،خانه مسكونیخود را باخت،كار به جائی رسید كه ده سال از زندگی خود را نیز از دست داد.مشاهده این واقعه،چنان جوان قریش را متاثر ساخت كه نتوانست همانروز در شهر مكه بماند،بلكه به كوههای اطراف پناه برد و پس از پاسی از شب به خانه بازگشت.او به راستی،از دیدن این نوع مناظره غم انگیز و رقتبار، متاثر میگشت و از كمی عقل و شعور این طبقه گمراه،در فكر و تعجب فرو میرفت.
خانه خدیجه،پیش از آنكه با محمد«ص»ازدواج كند،كعبه آمال و خانه امید مردم بینوا بود و پس از آن كه با جوان قریش ازدواج نمود،كوچكترین تغییری در وضع خانه و بذل و بخشش همسر خود نداد.
در مواقع قحطی و كم بارانی،گاهی مادر رضاعی او حلیمه به دیدار فرزند خود میآمد.رسول گرامی عبای خود را زیر پای او پهن مینمود،و به یاد عواطف مادر خود و آن زندگی ساده میافتاد و سخنان او را گوش میداد،موقع رفتن آنچه میتوانست درباره مادر خود كمك میكرد. (۱)
● فرزندان او از خدیجه
وجود فرزند،پیوند زناشوئی را محكمتر میسازد و شبستان زندگی را پر فروغتر و به آن جلوه خاصی میبخشد.همسر جوان قریش،برای او شش فرزند آورد.دو پسر كه بزرگتر آنها«قاسم»بود،و سپس«عبد الله»كه به آنها«طاهر»و«طیب»میگفتند.و چهارتای آنها دختر بود.ابن هشام مینویسد:بزرگترین دختر او«رقیه»،بعدا«زینب»و«ام كلثوم»و«فاطمه»بود. فرزندان ذكور او،تمام پیش از بعثتبدرود زندگی گفتند،ولی دختران،دوران نبوت او را درك كردند. (۲) خویشتن داری پیامبر،در برابر حوادث زبانزد همه بود.با این حال،در مرگ فرزندان خود،گاهی تاثرات دل او،به صورت قطرات اشك از گوشه چشمان اوبه روی گونههایش میغلتید.مراتب تاثر او در مرگ ابراهیم،كه مادر او«ماریه»بود،بیشتر بود در حالی كه دل او میسوخت ولی با زبان،به سپاسگزاری خدا مشغول بود.حتی عربی از روی جهل و نادانی به مبانی اسلام،به گریه كردن او اعتراض نمود.پیامبر فرمود یك چنین گریه رحمت است.آنگاه افزود:«و من لا یرحم لا یرحم: (۳) آن كس كه رحم نكند،مورد ترحم قرار نمیگیرد».
● پسر خوانده پیامبر
پیامبر گرامی،زید بن حارثه را در كنار حجر الاسود،پسر خود خواند.«زید»كسی بود كه راهزنان عرب،او را از مرزهای شام ربوده،و در بازار مكه به یكی از خویشاوندان خدیجه،به نام«حكیم بن حزام»فروخته بودند.ولی چطور شد كه بعدا خدیجه او را خرید،چندان روشن نیست.
مؤلف«حیاهٔ محمد»میگوید:پیامبر از مرگ فرزندان خود بسیار متاثر بود و برای تسلی خود از خدیجه درخواست نمود كه او را بخرد.سپس رسول خدا او را آزاد كرد و به فرزندی برگزید.
ولی بیشتر میگویند:كه در موقع ازدواج خدیجه با رسول خدا،حكیم بن حزام او را به عمه خود خدیجه،بخشید.چون از هر نظر جوان پاك و با هوشی بود،مورد مهر رسول گرامی قرار گرفت،و خدیجه نیز او را به پیامبر بخشید.پس از مدتی،پدر«زید»پرسان پرسان،جای فرزند خود را به دست آورد و از پیامبر خواست كه اجازه دهد او با پدر خود به سرزمین خویش باز گردد.پیامبر او را در رفتن به سرزمین خود و ماندن در«مكه»مخیر نمود.مهر و عواطف رسول خدا سبب شد كه زید محضر پیامبر را ترجیح دهد و پیش او بماند.روی این جهت،حضرت او را آزاد نموده و پسر خود نیز خواند و برای او«زینب دختر جحش را گرفت. (۴)
امین قریش علی«ع»را به خانه خود میبرد:
در یكی از سالها،كه قحطی و كم آبی مكه و نواحی آن را در برگرفته بود،رسول گرامی تصمیم گرفت كه به عموی بزرگوار خود ابو طالب كمك كند،و هزینه زندگی او را پائین آورد.از این جهت،با عموی دیگری خود به نام«عباس»موضوع را در میان گذاشت.قرار شد هر كدام،یكی از فرزندان ابو طالب را به خانه خود ببرند.از این جهت،رسول گرامی،علی«ع»را،و عباس«جعفر»را به خانه خود بردند.
ابو الفرج اصفهانی،مورخ معروف مینویسد:عباس،طالب را و حمزه،جعفر را و رسول خدا علی«ع»را،به خانههای خود بردند.آنگاه رسول خدا گفت:من همان را برگزیدم كه خدا او را برای من برگزیده است. (۵) اگر چه ظاهر جریان این بود كه به زندگی ابوطالب در سال قحطی كمك كند،ولی هدف نهائی چیزی دیگری بود و آن اینكه:علی«ع»در دامان پیامبر تربیت و پرورش پیدا كند و از اخلاق كریمه او پیروی نماید.
امیر مؤمنان،در نهج البلاغه در این مورد میفرماید:
«همه شماها از موقعیت و نزدیكی من با رسول گرامی آگاهید.او مرا در آغوش خود بزرگ كرد و من خردسالی بودم كه مرا به سینه خود میچسباند و رختخواب مرا در كنار خود پهن میكرد.من بوی خوش آن حضرت را استشمام میكردم و هر روز از اخلاق او چیزی میآموختم» (۶) .
● آئین او پیش از بعثت
او از لحظهای كه از مادر متولد شد،تا روزی كه به خاك سپرده گردید،جز خدای یكتا را نپرستید.سر پرستان او،مانند«عبد المطلب»و«ابو طالب»،همگی موحد و خدا پرستبودند.به یاد دارید كه در موقع حمله سپاه پیل،عبد المطلب حلقه كعبه را به دست گرفت و با خدای خود،بسان یك موحد بهمناجات پرداخت و گفت:خدایا جز تو به كسی امیدوار نیستم...
همچنین،ابو طالب در مواقع قحطی و خشكسالی،برادر زاده خود را به مصلی میبرد و خدا را به مقام او سوگند میداد و باران میطلبید و در این مورد اشعار معروفی دارد كه در كتابهای تاریخ وارد شده است.حتی پیامبر،خود هنگام مذاكره با بحیرا،راهب«بصری»،تنفر خود را نسبتبه بتهای معروف عرب اظهار كرد.آنجا كه راهب،رو به او كرد و گفت ترا سوگند میدهم به حق«لات و عزی»مرا از آنچه كه میپرسم،پاسخ گو.رسول گرامی بر او پرخاش كرد و گفت هرگز مرا به«لات و عزی»سوگند مده.چیزی در جهان نزد من مانند پرستش آن دو مبغوض نیست.آنگاه راهب گفت ترا به خدا سوگند میدهم از آنچه كه من سئوال میكنم مرا آگاه كن.رسول گرامی فرمود:آنچه میخواهی بپرس. (۷) همه اینها گواهی میدهد كه رسول گرامی و پسران خاندان عبد المطلب،همگی خدا پرست و موحد بودهاند و بهترین گواه بر یكتاپرستی او،همان اعتكاف او قبل از بعثت در غار حراء است.سیره نویسان،همگی اتفاق نظر دارند كه رسول گرامی،سالی چند ماه در غار حراء به عبادت خدا میپرداخت.امیر مؤمنان در این مورد میفرماید:«و لقد كان یجاور فی كل سنهٔ بحراء فاراه و لا یراه غیره: (۸) پیامبر در هر سال،در كوه حرا اقامت میگزید،من او را میدیدم و جز من كسی او را نمیدید.حتی روزی را كه او به رسالت الهی مبعوث شد در خود غار مشغول عبادت بود.
امیر مؤمنان درباره این بخش از زندگی پیامبر چنین میفرماید:«از روزی كه پیامبر از شیر باز گرفته شد،خداوند بزرگترین فرشتهای را برای تربیت او گمارد،و آن فرشته شبها و روزها بزرگواریها و خویهای نیك را به او میآموخت». (۹) بنا بر این،تربیتیافته چنین خانوادهای، كسی كه از دوران پس از شیرخوارگی،تحت تربیتبزرگترین فرشته جهان قرار گیرد،حتما باید موحد بوده و لحظهای از جاده توحید كنار نرود.
● امین قریش در كوه حراء
كوه حراء،در شمال«مكه»قرار دارد.به فاصله نیم ساعت میتوان به قله آن صعود نمود.ظاهر این كوه را تخته سنگهای سیاهی تشكیل میدهد و كوچكترین آثار حیات در آن دیده نمیشود.در نقطه شمالی آن،غاری است كه انسان پس از عبور از میان سنگها میتواند به آن برسد،كه ارتفاع آن به قدر یك قامت انسان است.قسمتی از داخل غار با نور خورشید روشن میشود،و قسمتهای دیگر آن در تاریكی دائمی فرو رفته است.
ولی همین غار،از آشنای صمیمی خود،شاهد حوادثی است،كه امروز هم مردم به عشق استماع این حوادث از زبان حال آن غار،به سوی او میشتابند و با تحمل رنجهای فراوان،خود را به آستانه آن میرسانند كه از آن،سرگذشت«وحی»و قسمتی از زندگی آن رهبر بزرگ جهان بشریت را استفسار كنند.آن غار نیز با زبان حال خود میگوید:این نقطه عبادتگاه«عزیز قریش»است.او شبها و روزها،پیش از آنكه به مقام رسالتبرسد،در این جا بسر میبرد.وی،این نقطه دور از غوغا را به منظور عبادت و پرستش انتخاب كرده بود.تمام ماه رمضانها را در این نقطه میگذراند،و در غیر این ماه گاه بیگاهی به آنجا پناه میبرد.حتی همسر عزیز او میدانست كه هر موقع عزیز قریش به خانه نیاید،به طور قطع در كوه«حراء»مشغول عبادت است،هر موقع كسانی را دنبال او میفرستاد،او را در آن نقطه در حالت تفكر و عبادت پیدا مینمودند.
او پیش از آنكه به مقام نبوت برسد،درباره دو موضوع بیشتر فكر میكرد:
اول:او در ملكوت زمین و آسمانی به تفكر میپرداخت.در سیمای هر موجودی نور خدا،قدرت خدا و علم خدا را مشاهده میكرد،و از این طریق روزنههایی از غیب به روی خود میگشود. دوم:درباره وظیفه سنگینی كه بر عهده او گذارده خواهد شد،فكر میكرد.اصلاح جامعه در آن روز با آن فساد و انحطاط در نظر او كار محالی نبود،ولی اجراء برنامه اصلاحی نیز خالی از رنج و مشقت نبود.از این لحاظ،فساد زندگی مكیان،و عیاشی«قریش»را میدید و در نحوه اصلاح آنان در فكر فرو میرفت.
از پرستش و خضوع مردم در برابر بتان بی روح و بی اراده متاثر بود و آثار ناراحتی در چهره او نمایان میشد،ولی از آنجا كه مامور به بازگوئی حقایق نبود،از بازداری مردم خود داری میفرمود.
صاحب اثر : جعفر سبحانی
منبع : پایگاه حوزه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست