دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

شکل برتر زیستن


شکل برتر زیستن

نقد و بررسی مجموعه شعر «یک سبد بوی بهار» سروده افشین اعلاء

در سال‌‌های اخیر ، آن قدر که به نقد و بررسی شعر بزرگسال پرداخته شده، به شعر کودک و نوجوان، اهمیت داده نشده است. چرا چنین است؟ پاسخ مطرح و برتر شاید آسانگیری سطح ادبیات کودک و نوجوان باشد از آن نوع که شاعر کودک و نوجوان را و نیز مخاطب گسترده آن را دست کم و در سطح فروتر اهمیت پیگیری به شمار آورده‌ایم؛ در حالی که عرصه شعر کودک و نوجوان، دارای ظرافت‌ها و ظرفیت‌ها و نیز پیچیدگی‌های خاص خود است که آسان گذشتن از کنار آن کار درستی نیست و هر شاعری نمی‌تواند دغدغه‌ها و نگرش‌های مخاطبان این سطح را درک کرده و به پاسخ و یا بیان آن برخیزد. همچنان که اشعار فراوانی در این عرصه، سروده شده اما چندان نتوانسته مخاطب واقعی کودک و نوجوان را به سمت خود بکشاند و نیز نتوانسته بر لبان این خیل عظیم ودوست داشتنی به ترنم درآید. شاعران این سطح،‌باید آگاه، متخصص و آشنا به دردها و دغدغه‌های آنان باشد و در یک عبارت کلی«از جنس خود آنان» باشد و در این میان، «افشین علاء» یکی از همان معدود شاعرانی است که توانسته دراین چند سال اخیر شاعر واقعی «کودک و نوجوان» باشد. این را مجموعه شعر «یک سبد بوی بهار» برای ما بیان می‌دارد. مجموعه شعری که در کنار چند مجموعه شعر دیگر همچون: «مثل چشمه، مثل رود» از دکتر قیصر امین پور و «از این ستاره تا آن ستاره» از مرحوم سلمان هراتی جسارت‌ها و مولفه‌های واقعی یک شاعر کودک و نوجوان را فرا روی خوانندگان می‌نهد. در این جا به اجمال به بررسی چهار عنصر مهم و اساسی این مجموعه می‌پردازیم و روند موفقیت آمیز «افشین علاء» را در این مجموعه شعر یعنی «یک سبد بوی بهار»، پی می‌گیریم:

الف) توصیف عینی: افشین علاء با درک صحیح و مناسب از این نکته که یک کودک و یا نوجوان، یک ارتباط ملموس و بیرونی را سریعتر و بهتر حس می‌کند تا یک بیان ذهنی مبتنی بر روابط درونی، بیان خود را بر یک ارتباط دیداری و ملموس، بنا می‌نهد و از قبل ترتیب دادن همین ارتباط بیرونی است که وی با تصرفی شاعرانه در این ارتباط که به گونه‌ای با رفتارها و منش‌های کودکانه و نوجوانانه تناسب دارد- شعری زیبا و شیرین می‌سراید:

گربه‌ای بر روی دیوار حیاط‌‌/‌‌‌‌‌‌ نقشه‌های تازه دارد می‌کشد‌‌‌/‌‌‌‌‌‌‌‌‌آن طرف‌تر توی سرما جوجه‌ای‌‌/‌‌‌‌‌‌ بی‌خبر خمیازه دارد می‌کشد ‌‌/‌‌‌‌‌‌ (شعر در کوچه ص ۳۴) یا: مثل یک بید، آسمان لرزید ‌‌/‌‌‌‌‌‌ ناگهان در هوای پاییزی‌‌/‌‌‌‌‌‌ بچه‌ها روی خاک افتادند ‌‌/‌‌‌‌‌‌ همه چونبرگ‌های پاییزی (شعر مثل گنجشک‌ها ص ۲۸) یا: مهر وقتی که بیاید به کلاس‌‌/‌‌‌‌‌‌ اولین حرفش، این است که ‌‌/‌‌‌‌‌‌آه ‌‌/‌‌‌‌‌‌ چه کسی‌‌/‌‌‌‌‌‌ گوشه عکس امام‌‌/‌‌‌‌‌‌ زده روبان سیاه؟ (شعر مهر امسال ص ۲۱) یا: از کویر بود اما ‌‌/‌‌‌‌‌‌ مثل چشمه جاری بود‌‌/‌‌‌‌‌‌ بوته بود و گل می‌داد ‌‌/‌‌‌‌‌‌ غنچه بهاری بود (شعر از کویر بود، اما... ص ۱۴) افشین علاء برای خلق چنین تصاویر شاعرانه‌ای بیشتر از دو صنعت ادبی «تشبیه» و «تشخیص» استفاده کرده است؛ یعنی، دو ابزار بسیار قوی برای تصویر سازی عینی و پس از آن در مواردی دیگر به «استعاره» روی آورده آن هم استعاره‌هایی که غریب و دور از دسترس نیستند؛ بلکه بسیار حسی‌اند و دارای بار عاطفی قوی و بالا که در دنیای کودکان و نوجوانان حضوری ملموس و معصومانه دارند. در همین مثال‌های یاد شده، شما با تشبیه و تشخیص روبرویید، تشبیهاتی که «مشبه‌به» آنها بسیار ساده و متناسب با حال و هوای دنیای کودکان و نوجوانان است و اصلا ذهنی و درونی و پیچیده نیستند و دیگر اینکه این تشبیهات بیشتر در شکل گزاره‌های عینی و ملموس، خود را نشان داده‌اند نه به صورت ترکیبات اضافی یا همان: «تشبیه بلیغ» که به عقیده من خاص شعر کودک و نوجوان نمی‌باشد به عنوان مثال: بچه‌ها! شما که مثال آفتاب‌‌/‌‌‌‌‌‌ با نشاط و مهربان و روشنید ‌‌/‌‌‌‌‌‌ مثل ساقه‌های نازک برنج‌‌/‌‌‌‌‌‌ رقص می‌کنید و موج می‌زنید‌‌/‌‌‌‌‌‌ (شعر بچه‌های سلام ص ۵) یا: جرم آنها چه بود؟ اینکه چرا‌‌/‌‌‌‌‌‌ بوی فصل بهار می‌دادند‌‌/‌‌‌‌‌‌ مثل گنجشک‌های اول صبح‌‌/‌‌‌‌‌‌ همه با هم شعار می‌دادند. (شعر مثل گنجشک‌ها ص ۲۹) که به زیبایی هر چه تمامتر «مشبه‌به» این تصویرها کارکردی انسانی و «تشخیصی» هم دارند: رقص ساقه‌ها، شعاردادن گنجشک‌ها، کشیده خوردن گل‌ها و نمونه دیگر: پر کشیدند خود، ولی امروز‌‌/‌‌‌‌‌‌ نام آنهاست نام مدرسه‌ها‌‌/‌‌‌‌‌‌ یادشان ماند مثل یک پرچم‌‌/‌‌‌‌‌‌ بعد از آن در تمام مدرسه‌ها (شعر مثل گنجشک‌ها ص ۲۹) و در مواردی دیگر که از نظر کاربرد در مرتبه‌ای بعد از تشبیه و تشخیص قرار می‌گیرد استفاده از استعاره‌های زیبا و مناسب است: از میان صف شقایق‌ها‌‌/‌‌‌‌‌‌ چکمه‌های سیاه رد می‌شد‌‌/‌‌‌‌‌‌ باز گل‌ها کشیده می‌خورند‌‌/‌‌‌‌‌‌ پر پروانه‌ها لگد می‌شد‌‌/‌‌‌‌‌‌ (شعرمثل گنجکش‌ها ص ۲۸) یا:

ناگهان بمب‌های آتش‌زا‌‌/‌‌‌‌‌‌ بین آن غنچه‌های پاک افتاد‌‌/‌‌‌‌‌‌ هر طرف دختری به خون غلتید‌‌/‌‌‌‌‌‌ هر طرف غنچه‌ای به خاک افتاد. (شعر به کدامین گناه ص ۳۱) یا: هیچ کس در این زمانه مثل او‌‌/‌‌‌‌‌‌ اعتنا به برگ و شاپرک نکرد‌‌/‌‌‌‌‌‌ در هجوم وحشی خزان جز او‌‌/‌‌‌‌‌‌ هیچ کس به غنچه‌ها کمک نکرد (شعر ساقه‌های قلب ما شکسته است ص ۱۹) دوباره بنگرید استعاره‌های ذکر شده را: «شقایق‌ها»، «چکمه‌های سیاه»، «گل‌ها» و «خزان» و... که چه زیبا و شاعرانه، فضای مورد نظر شاعر را خلق نموده‌اند.

ب) لحن: افشین علاء یک راوی صرف نیست بلکه او شاعری است که خود جزئی از اتفاقی است که در بین اشیاء و شعر و ذهنیت کودکانه و نوجوانانه رخ می‌دهد و ما همواره صدا و لحن صمیمی، ساده و شاد و گاه اندوهگین و نگران او را مستقیم و غیر مستقیم می‌شنویم نگاه کنید: راستی چگونه باورم شود‌‌/‌‌‌‌‌‌ پرکشیده از میان ما، امام‌‌/‌‌‌‌‌‌ رفته است و مانده گریه‌های تلخ‌‌/‌‌‌‌‌‌ رفته است و مانده راه ناتمام (شعر ساقه‌های قلب... ص ۱۸) تاکیدی که بر «راستی» و نیز تکرار «رفته است» و همچنین حس «تلخ» در ترکیب وصفی «گریه‌های تلخ» وارد شده، حضور او را در بطن این اتفاق، نشان داده است. یا: جایش چقدر خالیست‌‌/‌‌‌‌‌‌ او همزبان ما بود‌‌/‌‌‌‌‌‌ یادش به خیر خسرو‌‌/‌‌‌‌‌‌ دروازه‌بان، ما بود (شعر یادش به خیر.. ص۲۶) گزاره «یادش به خیر...» که عنوان شعر نیز می‌باشد و نیز «جایش چقدر خالیست» حضور افسوس زده و حسرتگر شاعر را پر رنگ ساخته است. یا: درو دیوارهای مدرسه را‌‌/‌‌‌‌‌‌ همه با خون خویش آغشتند‌‌/‌‌‌‌‌‌ و ای من، وای من، چه می‌دیدم: ‌‌/‌‌‌‌‌‌بچه‌های میانه را کشتند( !شعر به کدامین گناه ص ۳۱) به طنین «وای من، وای من» خوب گوش کنید تا لحن غمگین شاعر را در بطن این اتفاق تلخ، بهتر بشنوید.

ج) زبان: نحوه گزاره‌ها و عبارات شاعرانه «یکسبدبویبهار» امروزی و بیشتر مبتنی بر نحو گفتار است نه نوشتار، منظورم بیان محاوره‌ای و شکسته نیست مثل: او نو چیکارش کردی؟ بلکه ارکان ترتیب دهنده عبارت و گزاره‌های شعری مبتنی بر نحو نوشتاری امروز و گاه گفتاری است که بهتر و سریعتر توانسته پیام شاعر را به مخاطب خود منتقل ساخته و او را در «همزبانی» و «همزمانی» با مخاطب کودک و نوجوان، موفق سازد. کلمات، غریب و بیگانه نیستند، عبارت شعری، گاه خود را در دو مصراع و یا دو سطر شعری کامل کرده و زمینه گزاره بعدی را فراهم می‌نمایند:

وقتی که ما خوابیم‌‌/‌‌‌‌‌‌ آن دورها در مزرعه در زیر نور ماه‌‌/‌‌‌‌‌‌ با هم مترسک‌ها چه می‌گویند؟ (شعر گنجشک‌ها، پروانه‌ها ص ۳۲) یا: می‌رود بازار شهر‌‌/‌‌‌‌‌‌ نان و سبزی می‌خرد‌‌/‌‌‌‌‌‌ خوب می‌دانم که باز‌‌/‌‌‌‌‌‌ پول، کم می‌آورد (شعر دست‌های مادرم ص ۲۲) در واقع راوی این گزاره‌های شاعرانه، نه افشین علاء بلکه نوجوانی است که حس برتر و نگاه گسترده او به خلق فضایی شاعرانه دست می‌زند و در گزاره دوم، این حس و نگاه روایت را در پس عبارت «پول، کم می‌آورد» می‌بینیم و درک می‌کنیم:قلکت را بشکن‌‌/‌‌‌‌‌‌ پول‌ها را بردار‌‌/‌‌‌‌‌‌ برو یک عالم پروانه بخر‌‌/‌‌‌‌‌‌ و بیاور همه را ‌‌/‌‌‌‌‌‌ بر مزار شهدا قسمت کن. (شعر قلکت را بشکن ص ۳۸) عبارت «یک عالم» گویای گفتمان کودکانه و نوجوانانه‌ای است که این افراد، آن را معیار و میزانی برای چیزهای مورد علاقه خود قرار می‌دهند و نمونه آخر: بچه‌ها در کوچه بازی می‌کنند‌‌/‌‌‌‌‌‌ خنده با فریاد قاطی می‌شود‌‌/‌‌‌‌‌‌ خنده و فریادشان در کوچه‌ها‌‌/‌‌‌‌‌‌ با صدای باد قاطی می‌شود. (شعر در کوچه ص ۳۴) همین «قاطی شدن» کافی است تا سایه گفتمان امروزی را بر سراسر گزاره‌های کناری خود بگستراند و در نحو زبانی امروزی، زبان کلی شعر را تازه و امروزین سازد. در دیگر گزاره‌ها نیز این گفتمان امروزی دیده می‌شود بخصوص آنجا که افعال در آخر گزاره‌ها قرار گرفته و گاه در هیئت یک ردیف بر معاصر بودن شعر تاکید می‌ورزد.

د) عاطفه:) یکی دیگر از مسیرهایی که شاعر با عبور از آن، خود را به مخاطب می‌رساند «عاطفه» است. در روایتی که بیرون از حس و حال شاعر، روی می‌دهد هر چند اشیا حضوری پر رنگ می‌یابند؛ اما چون خشک و گاه بدون تصرف شاعرانه، بیان می‌شوند «احساس» بودن و شدن شاعر را در نمی‌یابیم گویی ما در برابر یک تابلوی نقاشی رئال قرار گرفته‌ایم مثل تصویری روشن اما الکن از یک درخت که برای ما بیان نمی‌دارد که نقاش در آن لحظه چه حسی داشته است؛ غمگین بوده یا شاد، نومید بوده یا امید وار و... بسیاری از شعرها نیز هستند که وضعیتی این گونه دارند یعنی اگر چه ظاهری شعر گونه ممکن است داشته باشند؛ اما در واقع خصلت نثر گونه دارند؛ یعنی همان گزارشگری صرف بودن حضور گزارشگر!

شعر افشین شعری است که در جای جای آن «حس» ناب و پر نفوذ شاعر را در خود نهفته دارد.

گویی هر عبارت و مصراع از این مجموعه، تکه‌ای از وجود خود شاعران در لحظات ناب زیستن. حضور فعال و جاری شاعر در بطن اتفاقاتی که کلمات، رسولات آن خبرند! افسوس، رفت و دیگر‌‌/‌‌‌‌‌‌ در جمع بچه‌ها نیست‌‌/‌‌‌‌‌‌ دیگر صدای پایش‌‌/‌‌‌‌‌‌ در گوش کوچه‌ها نیست (شهر یادش به خیر ص ۲۷) یا: گریه می‌کنم ز غصه مثل ابر‌‌/‌‌‌‌‌‌ ناله می‌کنم ز درد مثل رعد ‌‌/‌‌‌‌‌‌ این هنوز روز بهت و حیرت است‌‌/‌‌‌‌‌‌ وای ماو وای روزهای بعد... (شعر ساقه‌های قلب ما... ص ۱۹) یا: حال من هم ای اگر چه خوب نیست‌‌/‌‌‌‌‌‌ شاد می‌شوم من از صدایتان‌‌/‌‌‌‌‌‌ با همین دل گرفته باز هم‌‌/‌‌‌‌‌‌ شعر تازه گفته‌ام برایتان (شعر بچه‌ها سلام ص ۴) و...

نکته آخر اینکه، این مجموعه، علی‌رغم حجم اندک خود، مخاطبان بسیار گسترده‌ای را به سمت خود کشانده است. هر یک از اشعار این مجموعه،‌ بیانگر واقعی موقعیت «کودک و نوجوان» ایرانی امروز است و مخاطبانی که ساده و غافل از کنار اتفاقات اطراف نمی‌گذرند و در ارتباطی کاملا دو سویه با محیط، روند اتفاقات را شکلی زیبا و شاعرانه می‌دهند به گونه‌ای که گاه، خود «شکل برتر و نهایی» یک اتفاق شاعرانه و ناب می‌شوند... در آینده از این مجموعه موفق و مجموعه‌های موفق دیگر شعر کودک و نوجوان باز هم سخن خواهم گفت!

علیرضا عمرانی - بوشهر