چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
استخدام روش علیه خودش
شباهتها و تفاوتهای انواع مختلف روشنفکری پدیدهای تاریخی است که باید در پرتو دانستههای ما از تاریخ کشورهای مختلف و سنن روشنفکریشان بررسی شود. اگر میلانی به کتاب «اندیشههای متفکران روس» توجه بیشتری مبذول میداشت، متوجه میشد که بهعلت شرایط بسویژه روسیه تزاری است که نسلهای نیرومند، سازشناپذیر و سرسختی از روشنفکران روس پای به عرصه حیات میگذارند که زندگی فقیرانه و مبارزهجویانهای را دنبال کرده و پایههای فرهنگی «سلوک» شخصیتی بلشویکی را بنیان میگذارند. این روشنفکران از سویی با تصاویر مهیب فقر و نادانی در میان تودههای دهقان روس و از سویی دیگر با سانسور و سرکوب شدید رژیم تزاری مواجهاند. از آنجا که، همانند شرایط مشابه در ایران، یک الیت اومانیست قدرتمند رفرمیست وجود ندارد تا از شدت تضادهای فرهنگی و سیاسی بکاهد، این روشنفکران رادیکال به نیروی جلودار در نبرد مردم/ دولت تبدیل میشوند. یا بهبیان دیگر از آنجا که به قول گرامشی، حائلی میان دولت و جامعه وجود ندارد تا از شدت ضربات دولت بکاهد، در نتیجه روشنفکران رادیکال جامعه «مجبور» میشوند تا با پذیرش «نیش فقر» و محرومکردن ارادی خود از «خنده و گفتوگوی میهمان و لذتهای دیگر» به میان «خلق» رفته و سلاح آنان را برای روز «جدال قطعی» صیقل دهند.
علت پیدایش این دو تیره روشنفکر (اگر این تمایزگذاری را بپذیریم که من شخصا در صحت قضاوت میلانی تردید دارم) را در تاریخ متفاوت کشورهای مختلف باید جست. در اینجا ما با شرایطی روبهرو هستیم که سبب ایجاد روحیات ویژهای در روشنفکران پیشگام میگردد.
این روشنفکران بهسبب نارضایتی، نوع خاصی از زندگی «مخالف/اپوزیسیونال» را در پیش میگیرند تا تقابل خود با فرهنگ رایج را نشان دهند. این «سلوک» در واقع گسست از همه آن چیزی است که میتواند شخص را با وضع مستقر آشتی داده و بدین ترتیب پیوند مجددش را با آن برقرار کند. همان اندک خوشیهایی که میتوانند زندگی او را قابل تحمل و برای لحظاتی شیرین کنند نیز از زندگی حذف میشوند تا شخص خود را بهعنوان خصم نظم موجود تعریف کند. در غرب هنوز هم شاهد زندگی اپوزیسیونال روشنفکران خاصی هستیم که بدینشیوه به مستقر و نرمهای مصرفی آن پشت کردهاند. این سختگیری، در واقع، صراحتبخشیدن به جایگاه «بیرونی» روشنفکر نسبت به وضع موجود و اعتراضاش است. روشنفکر ایرانی نیز اگر در موقعیتها و شرایط ویژهای دارای این «سلوک» بوده است برای متمایزکردن خود از ارزشهای مستقر و انعکاس صدای «آن دیگری» ناراضی بوده است که همچنان باید علل روانشناختی و فرهنگی سیاسی آن را در دل تاریخ جستوجو کرد. بههرحال ظهور چپ، با همه تنوعات و نحلههای مختلفاش چیزی نیست که بیرون از تاریخ ایران و بیارتباط با ساختار قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور اتفاق افتاده باشد. در نتیجه این فرهنگ حاوی ارزشها، اقدامها و نگرشهای خلاقی در عرصه حیات اجتماعی آن کشور بوده و هست. اما این زمینه تاریخی مشغله میلانی نیست. باید از میلانی پرسید که چرا به متد نوتاریخیگری و توصیف پرقوام وفادار نیست؟
قصد این نوشته روشنکردن پایههای نظری میلانی و ایدهآلیسمی بود که او ترویج میدهد. جهانیشدن پدیدهای صرفا اقتصادی یا سیاسی نیست، بلکه نفوذدادن ایده جهان «آزاد» در کشورهای دیگر هم هست. پدیده پستمدرنیسم و نظریات تسلیمطلبانهشان در واکنش به تحولات سرمایهداری متاخر و شکست یک جنبش عظیم اصلاحطلبانه رادیکال پدیدار شده است. این امر به یک چرخش فرهنگی در سیاستهای اجتماعی و مدشدن تئوریهای آنان در دانشگاههای غرب منجر گردید که از آن طریق به کشورهای دیگر نیز صادر میشود. برای بررسی پایههای تئوریک این جدل لازم بود که پستمدرنیسم را، کوتاه بهمثابه پیشتاریخ پیدایش نوتاریخیگری، توضیح داد. پس از آن به نوتاریخیگری و دستاوردها و ضعفهای آن بپردازم و انتقاداتی را به آن مطرح کنم. در این انتقادات سعی کردم، به طرح انتقادهایی به نظرات میلانی بپردازم که خود را پیرو نوتاریخیگری و متد توصیف پرقوام آن اعلام کرده است بپردازم. پس از آن، به طرح انتقادات خودم با کاربست متد نوتاریخیگری بر چپ ایران از سوی میلانی نشان دادم که او به متد موردنظر وفادار نبوده است و با تحریف متد، آن را به ضد خود بدل کرده است.
متد نوتاریخیگری تلاش میکند تا صدای «قدرت» و «آن دیگری» حذفشده را در لابهلای متون «رسمی و معتبر/ ماندگار» ردیابی کرده و امکان مقاومت و قابلیت واژگونی و نارضایتی را بر خواننده معاصر فاش کند (مثلا تفسیر من از شعر سعدی به نظرم کاربست صحیح این متد روی متن «ماندگار»ی مانند اشعار سعدی بود). اما میلانی با کاربست وارونه متد، «آن دیگری» را که مظهر مقاومت حامل فرهنگ اعتراضی است، هدف نقد خود گرفته است. در مقابل، «قدرت» که نمیتواند چیزی جز قدرت مسلط فرادستان یک سرزمین باشد، «آن دیگری» کار اوست. او به تاریخی کردن پدیدهها و بررسی شرایط اجتماعی شکلگیری جریانات فکری و اجتماعی نیز بیتوجهی شگفتآوری نشان داده است. ایگناسیو سیلیونه حکایت میکند که روزی به شوخی به تولیاتی، رهبر کمونیست ایتالیایی، گفته بود که «نبرد نهایی بین کمونیستها و کمونیستهای سابق خواهد بود«. اینکه پیشبینی سیلیونه تا چه حد درست است یا در چه زمانی بهواقعیت میپیوندد، میتواند محل بحث باشد. بهنظرم اما در ضدیت چپهای سابق با چپ تردیدی نمیتوان روا داشت. بهترین دلیل، آثار کسانی است که میلانی به آنها علاقه خاصی نشان میدهد: کولاکفسکی، آندره مالرو، آرتور کستلر. یکار میلانی درباره آندره مالرو گفته بود: «روایت ساده شده سیر تحولات اندیشه مالرو چیزی بیش و کم به این مضمون است: مالروی سالهای دهه ۲۰ و ۳۰ انقلابی بود؛ به مارکسیسم، سخت نزدیک شده بود؛ در آثار خود انقلاب و انقلابیون را میستود و با ستمدیدگان همگام بود. بعد از جنگ، دست راستی شد؛ با دوگل بیعت کرد؛ اندیشههای انقلابی را وانهاد و آب به آسیاب ارتجاع ریخت». (مالرو و جهانبینی تراژیک، عباس میلانی، ۲۹).
فروغ اسدپور
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست