جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

خوشنویسی معاصر


خوشنویسی معاصر

خوشنویسی معاصر ایران با دو مشکل اساسی رودرروست و با چند تایی مشکل خرده ریز

خوشنویسی معاصر ایران با دو مشکل اساسی رودرروست و با چند تایی مشکل خرده ریز . سعی می کنم در این مختصر مشکل ها را مشخص کنم و به دنبال راه حل ها - اگر راه حلی وجود داشته باشد - نباشم ، چون شناختن مشکل ها را عمده تر می دانم و می دانم قرن هاست عادت داریم با انکار هرآنچه که باورداشت های همیشگی مان را می تواند نقض کند ، لحظه ای امن و امان و گذرا را حراست کنیم .

مشکل اول خوشنویسی معاصر ایران میراث تحولی است که در یکصد سال گذشته ، به ناچار کاربرد آن را تقریبا از میان برد و موقعیت محکم و بی خدشه اش را متزلزل کرد .روشن است که خوشنویسی عربی ، که در طول این هزاره به دست خوشنویسان بزرگ ایرانی ؛ از ابن مقله بیضاوی تا میرعماد و درویش عبد المجید طالقانی و میرزا غلامرضا اصفهانی ، بر اساس کتابت و انتقال مضامین علمی و ادبی به مردم استوار بود و در کار کتابت کتاب خدا تا دیگر متون مورد نیاز ، واسطه نقل معانی شد . خوشنویس نیاز اصلی مردم متمدنی را برآورده کرد که باید می خواندند و خوشنویسان ، این توظف را ، با خط خوش و سلامت و صحیح همراه کردند و احترام عمده ای که داشتند بابت همین لطف و وسواسی بود که در راه انتقال معرفت به خرج می دادند .

کاربرد خوشنویسی ، بنابراین ، کاربردی بسیار وسیع و گسترده و ضروری بود که اهمیتش را تا زمان اختراع چاپ و ورود آن به سرزمین های شرقی حفظ کرد و می دانیم که آخرین نسل خوشنویسان بزرگ ما ، همچنان به کتابت مشغول بودند و آن را بخش عمده ای از اعتبار خود می دانستند . از این رو ، تقریبا هیچ یک از خوشنویسان بزرگ ما ، درطول این هزار سال ، از کار کتابت دور نبوده اند و مثلا از میرزا رضا کلهر - خوشنویس معتبر عصر ناصری - تنها نمونه های مهمی که به جا مانده است همان چاپ نویسی هایی بوده است که برای سفرنامه ها و روز نامه ها می نوشت .

خوشنویسان گذشته ایران ، میدانستند که کتابت متون ، کاربرد اصلی خوشنویسی است و خطاطانی چون میرزا ابراهیم قمی ، تنها از همین راه گذران می کرده اند و قطعه نویسی برای مرقع ها ، که وجه شخصی تر و هنری تر خوشنویسی بود ، در کنار و همراه کتابت انجام می شد .با گسترش صنعت چاپ ، جنبه کاربردی خوشنویسی تقلیل بسیار پیدا کرد و خوشنویسان ناچار شدند به جنبه های دیگر آن توجه کنند و این توجه ، در حفظ جایگاه سنتی خوشنویسی چندان موثر نیفتاد .خوشنویسی نظیر هر هنری که کاربرد اصلی اش را از دست بدهد ، به بحران اساسی دچار شد و ناچار شد آفاق تازه ای را جستجو کند و اگر در نظر داشته باشیم که هنر های ایرانی - به استثنای شعر و موسیقی - تقریبا همیشه بنیانا کاربردی بوده اند ، به اهمیت این مسئله بیشتر توجه خواهیم کرد . با توقف تحول زاینده در خوشنویسی ما ، مقارن با انتهای عمر میرزا رضا کلهر ، خوشنویسان بعدی راه دیگری جز تقلید روش های استادان گذشته نیافتند و مانند موقعیت های مشابه در هر جای دنیا ، تقلید و تکرار رسید به اداگرایی و یا به قول فرنگی ها " منریسم " .مشکل دوم خوشنویسی معاصر ایران ، در تلاش طاقت فرسایی است که در طول این سال ها به کار رفت تا در عین وفاداری به اسلوب ها و شیوه های گذشته ، روش ها و ترفند های تازه ای جستجو شود که خوشنویسی سنتی را با ظاهری مناسب عصر ما بیارایند .

اگر مشکل اول میراث یک تحول ضروری ، اما ناخواسته بود ، مشکل دوم از سوئ درک موقعیت بنیادی خوشنویسی بر می خاست ؛ چرا که با تعمد نمی شد - و نمی شود - هنری کهن را نوکرد . مفهومی از هدفمندی و زیبایی شناسی است که باید درراستا و ذات عمر یک هنر تغییر کند و هرجا که این اتفاق نیفتد سیر عمر طبیعی آن هنر متوقف خواهد شد ؛ از همین روست که حتی خوشنویسان بزرگ و بی نظیر قرن سیزدهم هجری قمری - که با خوشنویسان بزرگ قرون دهم و یازدهم پهلو می زدند ، در یک جمع بندی نهایی ، " منریست " ها و اداگراهایی هایی بیش نیستند .

خوشنویسان بزرگ عصر ناصری ، اکنون نماینده های مفهوم و تفکر و مهارتی بودند که در حال از میان رفتن بود و در جایگزینی مفهومی مشابه همان ها اما در عصری متفاوت - یعنی امری تقریبا غیر ممکن - امکان توفیق سخت ناچیز بود و در این دوران افول ، "هنر"ی - هنر به همان معنایی که در فرهنگ گذشته ما شناخته می شد و وجه مهارت و استاد کاری و صنعت گری آن بسیار غالب بود - شکل گرفت که از بیم از دست دادن ریشه های اصلی زیبایی شناسی و روشمندی ، رو کرد به تقلید از نمونه های موفق پیشین و حتی خوشنویس معتبری چون میرزا غلامرضا اصفهانی ، قطعات متعددی را با امضای درویش عبدالمجید طالقانی جعل کرد .خوشنویسی سنتی را نمی توان " نو"کرد . اگر می شد ، لابد شعرای ما بین قاآنی و نیما ، یعنی کسانی چون ایرج میرزا و ملک الشعرای بهار، می توانستند توفیق بیشتری داشته باشند ." نو" شدن هنرهای قدیمی به دست هنرمندانی که سخت به آن قالب های کهن وابسته اند ، تقریبا ناشدنی است . چون اهمیت قالب ، غلبه بسیار می یابد و هرتحولی چنان کند صورت می گیرد که از حرکت شتابان زمانه بسیار عقب می ماند .

تلاش هایی که به دست هنرمندان دیگری که مکتب " نقاشی خط " را پایه گذاشتند صورت گرفت ، در زمینه ای شکل گرفت که نهایتا به انکار و در هم شکستن بنیان های اصلی خوشنویسی سنتی ایران منجر شد ، نوشدنی بود حاصل دست اندازی انسان معاصر بر گنجینه میراث فرهنگی بشر ، بی اعتنایی به مرزبندیهای فرهنگی و جغرافیایی ، که حسین زنده رودی می توانست اصلا در فرانسه به دنیا بیاید و همچنان خوشنویسی ما را دستمایه نقاشی های مدرن خود کند .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.