چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مبانی مشروعیت ولایت فقیه
این مسأله كه آیا حكومت نهادی دینی یا عرفی است از مهمترین پرسشها در اندیشه سیاسی اسلام است. دینی بودن این نهاد به این معنا است كه حكومتها فقط با داشتن مشروعیت دینی از حق اعمال قدرت سیاسی برخوردارند و با نگاه به شرایط و ضوابط شریعت، به دو گونه واجد مشروعیت و فاقد مشروعیت تقسیم میشوند.
بدون تردید فرد معصوم از حق حاكمیت الهی برخوردار است و با حضور وی، هیچ فرد دیگری حق شرعی برای در اختیار گرفتن این منصب ندارد. در فقه شیعه، ولایت سیاسی معصومان، به این جهت كه پایه و بنیاد اعتبار و مشروعیت حكومت غیرمعصوم به حساب میآید و محدوده اختیاراتش هم براساس دایره ولایت سیاسی معصومین تعریف میشود، از اهمیت برخوردار است. برخی از فقهای پیشین شیعه با وجود ذكر ولایات جزئیه فراوانی برای فقیهان، درباره تصدی امر حكومت توسط فقها سخن نگفتهاند؛ علت آن فقط دور از دسترس بودن حكومت برای فقیهان شیعه بوده است و به همین دلیل بزرگترین فقیهان شیعه با پیش آمدن فرصت حضور مستقیم در عرصه سیاست، همزمان با ورود عملی به این عرصه به تبیین مبانی نظری ولایت عامه فقیه پرداخته و آن را به عنوان اصلی اجماعی مورد تأكید و اثبات قرار دادند.
واژههای كلیدی: حكومت، مشروعیت، امام، ولایت معصوم، ولایت عامه و ولایت فقیه.
مشروعیت تأسیس حكومت
آیا اعمال سلطه فرد یا افرادی بر جامعه و وادار كردن عموم مردم به پذیرش تصمیمات حاكمان امری مشروع است؟ علی رغم این كه هر گونه دخالت در زندگی مردم بر خلاف رضایت آنان میتواند امری نامشروع تلقی شود، ولی دخالت حاكمان صالح در محدوده قوانین شرع و مصالح عمومی مردم مورد قبول همه اندیشمندان مسلمان است. آیاتی كه بر ضرورت تبعیت مسلمانان از پیامبر اسلام تأكید كرده است۱ و سیره پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه وآله و امام علیعلیه السلام در تصدی امر حكومت، مشروعیت قدرت سیاسی ایشان را اثبات میكند. برقراری نظم و جلوگیری از هرج و مرج و اختلال نظام اجتماعی، استقرار حكومت و اعمال قدرت سیاسی را در همه دورهها امری اجتنابناپذیر میسازد. علاوه برآن، بسیاری از اهداف اسلام و مقاصد شریعت مانند اجرای احكام قضایی اسلام، تأمین امنیت اجتماعی و دفاع در برابر دشمن بدون استقرار حكومت امكانپذیر نیست. پس بر اساس حكم عقل، شارع مقدس اسلام نمیتواند در قبال امر حكومت كه شرط لازم تحقق احكام و اهداف دین است بیتفاوت بماند.
نهاد دینی حكومت
آیا اسلام فقط به تأیید ضرورت حكومت اكتفا كرده و یا افزون بر آن با ورود در عرصه اندیشه سیاسی، منصب حكومت را منصبی دینی كه با انتساب به دین ماهیتی دینی پیدا كرده و مشروعیت خود را از منبع دین گرفته قلمداد كرده است؟
محقق نراقی تعیین و انتصاب مدیران و متولیان سیاسی و اجتماعی جامعه را امری كاملاً دینی دانسته و میگوید:
انّه ممالاشك فیه ان كل أمر كان كذلك (كل فعل متعلق بأمور العباد فی دینهم أو دنیاهم) لابد و ان ینصب الشارع الرؤؤف الحكیم علیه والیاً و قیّماً و متولیاً؛۲ در تمام امور مربوط به شؤون دینی و دنیایی مردم، این وظیفه دین و شارع مقدس است كه به نصب و تعیین متصدی و متولی اداره این امور اقدام نماید.
محقق نائینی هم در این باره میگوید:
و بالجمله لااشكال فی ثبوت تشریع الولایة و جعل منصب الوالی، كما انه یجعل منصب القضا و لكل منهما وظیفة غیروظیفة الآخر فوظیفة الوالی هی الأمور النوعیة الراجعة إلی تدبیر الملك و السیاسة و جبایة الخراج و الزكوات و صرفها فی المصالح العامه۳
یعنی جعل منصب حكومت از سوی اسلام، برای تدبیر امور مربوط به مملكت داری و سیاست و تأمین مصالح عمومی، به عنوان منصبی دینی، امری مسلم و بدون ایراد است.
دلایل ضرورت برخورداری حكومت از مشروعیت دینی از این قرار است:
۱
. بدون تردید حكومتها تأثیری تعیین كننده بر اندیشه، اخلاق و رفتار انسانها در جهت نزدیك كردن آنان به سعادت و كمال انسانی كه غایت ارسال دین است دارند. بنابراین اسلام به مثابه دین جامع نمیتواند اجازه دهد محتوا و ساختار حكومتها به گونهای ناهمسو با اهدافش شكل گیرند. این استدلال به صورت یك قیاس غیرمستقل عقلی قابل طرح است: صغرای استدلال كه از درون دین اقتباس شده وجود اهدافی در دین است كه با امر حكومت پیوستگی تام دارد و كبرای آن كه موجه نبودن بیتفاوتی دین در قبال امر حكومت است از عقل دریافت میشود.
۲. وجود دستور العملهای فراوان در منابع اسلامی در خصوص حوزههای مربوط به حكومت، مانند احكام قضاوت و آیین دادرسی، احكام كیفری، سیاستهای اقتصادی، قوانین مدنی و موظف كردن مردم به اجرای این قوانین و روشها در جامعه و حكومت، روشن میسازد كه اسلام تنها حكومتهایی را كه مجری برنامهها و قوانین آن باشند مشروع میداند. به عبارت دیگر، وجود این گونه دستورها به این معناست كه حكومتها از نظر اسلام به دو دسته حكومتهایی همسو و همراه با اهداف و دستورهای اسلام و به تعبیر دیگر دارای مشروعیت دینی، و حكومتهای ناهمسو و در نتیجه نامشروع تقسیم میشوند. مخالفت امامان معصوم با حكومتها و حكمرانانی كه از اجرای احكام الهی سرباز میزدهاند، این تقسیم بندی حكومتها را تأیید میكند.
۳. در آیه ۵۹ سوره نساء آمده است:
یا ایّها الذین آمنوا أطیعوا اللَّه و أطیعو الرسول و أولی الأمر منكم؛ ای كسانی كه ایمان آوردهاید اطاعت كنید خدا را و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولوالأمر را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر باز گردانید.
در این آیه، خداوند به اطاعت پیامبر و اولی الأمر فرمان داده است و طبق آن اطاعت گروهی خاص از انسانها واجب است؛ در نتیجه تنها ولایت كسانی دارای مشروعیت است كه ولایت و حق فرمان دهی را از او دریافت كردهاند.
۴. سیره پیامبر گرامی اسلام در تصدی حكومت و نیز نصب علیعلیه السلام در منصب ولایت و رهبری سیاسی پس از خود، از دخالت دین در مشروعیت دادن به برخی حكومتها حكایت میكند. هر چند این استدلال قابل تعمیم به غیر معصومین نیست؛ ولی ثابت میكند كه اسلام لااقل در این موارد به عنوان پشتوانه اقتدار سیاسی حكومت وارد صحنه شده و مشروعیت قدرت سیاسی دیگران را سلب كرده است.
مرجع مشروع برای اداره سیاسی جامعه
جامعه انسانی به دو گونه قانون نیاز دارد: قوانین كلی و ثابت، و قوانین جزئی و متغیر كه غالباً در شكل تدابیر و دستورالعملهای حكومتی صادر میشود. در مورد اول، آیات متعددی از قرآن كریم با تصریح به حق اختصاصی و منحصر خداوند برای قانون گذاری، بر این امر تأكید كرده است كه فقط باید بر طبق حكم الهی كه او بر پیامبرانش نازل فرموده حكم كرد؛ از جمله: إن الحكم إلا لله أمر ألاتعبدوا إلا ایاه ذلك الدین القیم و لكن أكثر الناس لایعلمون ۴ و «و من لم یحكم بما أنزل الله فأولئك هم الظالمون» و «و من لمیحكم بما أنزل الله فاولئك هم الفاسقون».۵
حكم عقل فطری نیز به دلیل مالكیت حقیقی خداوند بر هستی، حاكمیت مطلق او را بر جهان و انسان اثبات میكند؛ زیرا مملوكی كه تمام هستی خود را از خداوند دارد نمیتواند در برابر مالك مطلق ادعایی داشته باشد؛ پس حق تعیین قانون برای مملوك در اختیار مالك حقیقی اوست. آگاهی كامل خداوند به مصالح انسان و راه رستگاری او در دنیا و آخرت نیز، صلاحیت انحصاری خداوند را برای تعیین قوانینی كه او را در این راه كمك كند اثبات میكند.
نكته شایان ذكر این كه نمیتوان انتظار داشت تمامی قوانین متغیر و تدابیر اجرایی برای اداره جامعه بشری و همه دستور العملهای جزئی مربوط به اداره جامعه در همه زمانها با وحی نازل شده باشد و یا از سوی پیامبر و معصومان ابلاغ گردد. بنابراین، سؤال اساسی این است كه آیا اسلام مرجعی را برای اتخاذ تدابیر و تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی تعیین كرده است؟ آیا سازوكاری را برای اطمینان از اعمال قدرت سیاسی در راستای اهداف و احكام اسلامی پیش بینی كرده است؟ در این خصوص فروض زیر درباره موضع اسلام قابل تصور است:
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست