سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

دهخدا در تبعید


دهخدا در تبعید

درهمه طول عمر و عرض تاریخ, با پدیده نقل و انتقال از نقطه ای دیگر روبه رو بوده ایم گاه این نقل و انتقال اختیاری است و در اغلب موارد, اجباری, یعنی ترجمان خشونت عریانی است كه در مورد دسته و گروه خاصی اعمال می شود

درهمه طول عمر و عرض تاریخ، با پدیده نقل و انتقال از نقطه ای دیگر روبه رو بوده ایم. گاه این نقل و انتقال اختیاری است و در اغلب موارد، اجباری، یعنی ترجمان خشونت عریانی است كه در مورد دسته و گروه خاصی اعمال می شود. نقل و انتقال اختیاری یا مهاجرت، گاه خود نمود غیر مستقیمی است از خشونت و از تنگناهایی كه بر سر راه روال عادی زندگی به جریان می افتد و مهاجر را به مهاجرت وا می دارد. ولی نقل و انتقال اجباری (تبعید و پناه جویی) همیشه انعكاسی است از خشونتی كه اعمال می شود. پناه جو اگر چه جانش را در چمدان نهاده و به سرزمینی دیگر می گریزد ولی این گریز واكنشی طبیعی و بدیهی است به وضعی كه در آن قرار گرفته است. گرچه درست است كه هیچ كس از سر هوا و هوس پناه جو نمی شود ولی در تحلیل نهایی، این پناه جو است كه در عكس العمل به شرایط نامساعد، خود را به مخاطره می اندازد و از سرزمین خویش می گریزد. اما تبعیدی این حداقل «آزادی» را هم ندارد كه خودش تصمیم بگیرد و بعلاوه، از وضعی نمی گریزد. دیگران، یعنی همان كسانی كه وقتی منطق شان می لنگد اعمال خشونت می كنند، تبعیدی را از سرزمینش می گریزانند و به سرزمینی دیگر پرتاپ می كنند. در مقام مقایسه، وضع یك مهاجر یا یك تبعیدی و پناه جو، اگر چه در ظاهر به هم می ماند، ولی از زمین تا آسمان تفاوت دارد. مهاجر خود تصمیم می گیرد كه از كجا به كجا برود ولی پناه جو و تبعیدی حق انتخاب ندارد و باید به جایی برود كه به او پناه می دهند یا خشونت گران می خواهند. تا آنجا كه به ناسازگاری فكری و فیزیكی جامعه میزبان یا «مهمانان ناخوانده» مربوط می شود، مهاجر و تبعیدی و پناه جو تفاوتی ندارند. تفاوت اساسی در این است كه برای یك مهاجر این ناسازگاری «خودخواسته» است و برای تبعیدی و پناه جو تحمیلی و اجباری. و همین تحمیل و اجبار است كه زندگی یك تبعیدی را دوصد بار سخت و طاقت فرسا می كند. كسی كه در جامعه دیگری با فرهنگی دیگر، زبانی دیگر و بطور كلی نظام ارزشی متفاوت به دنیا آمده، كودكی، نوجوانی و حتی جوانی خود را در آن سپری كرده، در نتیجه عواملی بیرون از كنترل خود، به متن جامعه ای ناشناخته و غریب و بیگانه پرتاپ می شود. برخلاف یك مهاجر، برای یك تبعیدی و پناه جو مشكل لاینحل این است كه وضع كنونی اش را نمی خواهد و نمی پسندد و با همه زرق و برق ظاهری نمی تواند جذب جامعه ای بشود كه با آن به تمام معنی بیگانه است. از سوی دیگر، آنچه را می پسندد و می خواهد، و می داند كه می خواهد، با تصمیم دیگران نمی تواند داشته باشد. این مشكل لاینحل و درونی شده نه فقط با گذشت زمان تخفیف نمی یابد بلكه هر روز عمیق تر و دردناك تر می شود. یك تبعیدی، مثل روغن بر آب، در سطح جامعه تازه بیگانه می ماند. علی اكبر دهخدا یكی از كسانی است كه با پایان یافتن مرحله اول مشروطه در قتلگاه باغشاه، از سوی خودكامگان محمدعلی شاهی تبعید می شود. شماری از شیفتگان آزادی در قتلگاه باغشاه به خاك می افتند ولی دهخدا همراه تقی زاده و چند تن دیگر در سفارت انگلیس پناه می گیرد و مدتی بعد از ایران تبعید می شود. این گروه از تهران به انزلی حركت داده می شوند و گرچه دهخدا «یك نفر را در روی زمین» نمی شناسد ولی «تا سرحد مخارج» می دهند و بعد آنها را به امان خدا رها می كنند كه خود نمود دیگری از خشونت خودكامگان است.۱ به جزئیات نمی پردازم و از سختی ها و مرارت های دهخدا نیز سخن نخواهم گفت چون هدفم در این نوشتار چیز دیگری است. از این دوران تبعید، متن ۱۸ نامه دهخدا را به همت استاد ایرج افشار در دست داریم كه عمدتا به معاضد السلطنه نوشته است. هر چند خود آقای دكتر افشار به بررسی این نامه ها پرداخته اند۲، و در نتیجه كوشش من برای ارزیابی دوباره این نامه ها شاید حالت زیره به كرمان بردن داشته باشد، ولی در این نوشته، به اختصار به بررسی این نامه ها می پردازم. خواهم كوشید تا نكته های گفته شده را تكرار نكنم. به گمان من این نامه ها برای شناخت روحیات دهخدا بسیار پر ارزش است و خبر و نشان از بزرگ مردی می دهد كه گرچه می شكند ولی در برابر خود كامگان و شرایط نامساعد و دشوار سر خم نمی كند. آنچه می توان بر پایه این نامه ها گفت، تعهد كامل و تزلزل ناپذیر دهخدا به مبارزه برای آزادی است كه مستقل از موقعیت او به عنوان یك تبعیدی و وضع مادی نامساعدش، تعطیل بردار نیست. گو اینكه دهخدا به عنوان یك تبعیدی، وضعش با دیگر تبعیدشدگان تفاوتی ندارد، ولی در این نامه ها نیز، مبارزی ۲۴ ساعته باقی می ماند. این سخت جانی حیرت انگیز در برابر ناملایمات و این سخت كوشی دلچسب و دلپذیر در مبارزه با خودكامگی، بی گمان تبلور بیرونی باور دهخدا به آزادی است. این باور كه در جسم و جانش رسوخ كرده بود در نگاه اول باور نكردنی به نظر می آید ولی حقیقت دارد. طبیعی است كه به صورت یك تبعیدی كه به خواسته دیگران از ایران به بیرون پرتاپ شده است گه گاه از زمین و زمان شكایت دارد، اما آن چه در این نامه ها نمود برجسته تری پیدا می كند، مبارزه جویی دهخداست. چگونگی اش را خواهیم دید. در این مجموعه، و بطور كلی در دوره تبعید نیز دهخدا چند بعد دارد. هم معلم اخلاق است و هم معلم تراز اول سیاست كه با دوراندیشی و ادراكی گسترده و عمیق، طنز ناب و خواب پرانش را حفظ كرده است. برای نمونه، هم طنزهای درخشان «كلام الملوك ملوك الكلام» و «اكونومی پلتیك» محصول این دوره تبعید است و هم بیانیه بی نظیر «طبیعت سلطنت چیست؟» و این همه، در حالیست كه خودش نیز می داند سنگینی «یك عمر زندگی سرگردان، یك دنیا استعداد و امید هدر رفته» را همچنان بر دوش دارد.۳ بر سر سجایای اخلاقی دهخدا معطل نمی شویم كه عمر پاك زیست و زلال. و از دلگرفتگی ها و دلتنگی های طبیعی اش در دوران تبعید هم سخن نخواهیم گفت. این گونه دلتنگی ها در ذات تبعید وجود دارد و در نتیجه، ارزیابی آنها، به گمان من، برای شناخت علی اكبر دهخدا چندان مفید نیست و چیزی كه چیزی باشد به ما نمی آموزد. این گونه دلتنگی ها می تواند از جانب هر كسی كه به تبعید می رود روی كاغذ جاری شود. آن چه ویژه است و جالب توجه، این است كه دهخدا در بدترین شرایط زندگی در تبعید كه به راستی محتاج نان شب بود، نه بر سر باورهایش معامله كرد ونه از اعتقادش به آزادی و از آن مهمتر، از مبارزه برای آزادی ذره ای یا لحظه ای دست برداشت. برای او پاریس حكم تهران، «تبعید حكم تكفیر و گرسنگی در غربت حكم بدبختی در وطن» دارد و تنهایی گاه به اندازه ای می رسد كه آرزوی مرگ می كند. گرچه شب و روز «طعن و طنز می زنند» كه دهخدا «كاره نیست و فكری جز وقت گذراندن ندارد»۴‑و هر چند «خودش تا گلو زیر قرض یك نفر زن پانسیونر است» و گرچه اهل و عیالش در تهران «برای نان یومیه معطلند» ولی دل و جانش در جای دیگر است.۵ به طعنه می نویسد و شكوه می كند «به كه می توان گفت» كه در میان «این همه وزراء، رجال، اعیان و متفرقه كه امروز به تهمت وطن پرستی تبعید شده اند … آنقدر فداكاری نیست كه دو هزار تومان برای فراهم كردن اسباب طبع یك ورق روزنامه صرف كنند!». التماس دعا دارد كه هر طور هست مقداری پول تهیه شود «برای خریدن حروف فقط» چون «حروف چین لایق هم در این جا از خود ایرانی ها ترتیب داده» است.۶

عبرت آموز است كه دهخدا به چه فكر بوده و دیگران، در چه افكاری غوطه می خورده اند! در نامه دیگری گله می كند كه از «كثرت بیكاری دیگر نزدیك است دیوانه شوم».۷ البته مشكل بی پولی و نداری همچنان هست و حتی بدتر، «سه روز است با نان و شاه بلوط می گذرانم» با این همه، «مقاله مفصلی نوشتم» كه در روزنامه Les Debats درج شد. «مقاله دیگری هم خیلی جذاب و فوق العاده كشنده نوشته» و ترجمه اش را در انجمن اخوت اسلامی خوانده كه «فوق العاده اثر» كرده است. از آن گذشته، در كنار كارهای دیگر، و با وجود نان و شاه بلوط خوردن «عجالتا دوازده روز است كه روزی شش ساعت با این خانم {شاعره و نویسنده مشهور پاریس در آن سالها كه متاسفانه اسمش را نمی دانیم} مشغول ترتیب یك كنفرانس درباره ایران هستیم».۸ و این همه در حالیست كه در نتیجه بی پولی و «از ترس زیاد قرض» بی خانمان و بی سرپناه هم شده است و شبها در منزل محمدخان قزوینی «به قدر پهن كردن یك رخت خواب روی زمین {آنهم فقط در شب} جا» عاریه كرده است. تمام پولی كه در دنیا دارد، تنها سه فرانك و نیم است و به طنز و طعنه می گوید با این وضع و این مقدار اندك پول «می خواهم محمدعلی شاه را از سلطنت خلع كرده و مشروطه را به ایران عودت بدهم.»۹‑ با همه بدبختی و نداری، بالاخره كار چاپ نشریه صور اسرافیل در تبعید سر می گیرد كه هم از عشق آباد و ایروان طالب دارد و هم از بخارا و تبریز؛ «هنوز نوشته نشده تقریبا هزار مشتری پیدا كرده»۱۰ تفاوت سه شماره این نشریه كه بیرون از ایران چاپ می شود با آن چه در ایران چاپ شده بود، این است كه دهخدا این بار شمشیر قلم را از رو می بندد. اگر به دلایل اجتماعی و سیاسی در ایران می بایست در لفاله حرف بزند، آن پرده ها دیگر كنار رفته است. متولیان استبداد و میراث داران خودكامگی و پرده همه حرمت ها را دریده اند. دهخدا در یكی از شماره ها مقاله ای می نویسد كه با مخالفت ظهیر السلطان رو به رو می شود. به گفته دكتر افشار، ظهیر السلطان از معاضد السلطنه می خواهد كه آن مطالب كه حاوی انتقاد از خویشان ظهیر السلطان بوده درج نشود. با مختصری كه از وضع دهخدا نوشته ایم، پاسخ دهخدا در مخالفت با ممیزی دندان شكن است و آموزنده. می گوید در عین «مشروطه طلبی»، «در اعمال شخصی باید مستبد بود». كمی بیشتر می خوانیم، منظور دهخدا روشن می شود. واكنش ظهیر السلطان را به طعنه، تشبیه می كند به برخورد امیر بهادر كه «می گفت من مشروطه طلبم» به شرطی كه «تمام شئون اقتدار، چپاول و یغمای سابقم سر جایش بماند.» با توضیحاتی بیشتر، حرف دهخدا این است كه این مشروطه نمی شود و ادامه می دهد «اگر این نمره آنطور كه من نوشته ام چاپ نشود بكلی بكلی از من صرفنظر كنید.» شوخی هم نمی كند و دلیلش روشن است و سر راست:

«ترك نام و ترك دین و ترك جان در ره معشوق، اول منزل است.»۱۱ در بیشتر نامه های دوره تبعید، همچنان نگران چاپ صور اسرافیل است. گاه، دل شوره اش كمی خنده دار هم می شود. گویی كوشش برای چاپ نشریه ای كه بتواند صدای آزادی خواهان را به دیگران برساند، همه جسم و جان دهخدا را گرفته است. برای نمونه، از آمدن دوستی به اروپا خوشوقت می شود و ضمن خوش آمدگویی می نویسد «وجود ایشان كیمیاست» و از آن گذشته «نه تنها به درد حروف چینی می خورد، برای هر دردی دوا هستند»۱۲ و اگر چه نه در وضع مالی بهبودی پیش آمده و نه در اوضاع داخلی ایران ولی «از مژده طبع روزنامه فرح نمی دانم چه بكنم!»۱۳. هوشمندی دهخدا در ارزیابی اوضاع ایران از سویی و از كسانی كه در فرنگ بوده اند از سوی دیگر، بسیار روشنگرانه و بینش سیاسی او روشن و صریح است. لحظه ای نیست كه در دل نگران اوضاع ایران نباشد و در ضمن دلگیر و عصبانی از كم كاری دیگران، گرچه همان دیگران، بعضا او را به تنبلی متهم می كردند. در نامه دیگری از ایوردون به مداخله روسیه تزاری و شكست ستارخان در تبریز اشاره می كند و در نهایت استیصال می پرسد «چرا ماها نباید هر كدام مثل یك شیر زخم خورده نغریم و به هر طرف حمله نكنیم.» روشن و از روبرو برخورد می كند تا در دلی شكی باقی نماند كه دهخدا در كجا ایستاده و چه می گوید. هدف دهخدا این است كه راه را بر هر تفسیر و تعبیر مسئولیت گریزانه ببندد. «آخر بابا یك حركتی، یك جنبشی. این وزراء، این امراء، این رجال، این شاهزادگان كه امروز جا بر همه عیاشهای پاریس تنگ كرده اند تا كی صبح باید در «بوا» گردش كنند و شب در قهوه {خانه} و تئاتر یا گوشه خانه خرابشان بلمند؟» … «والله تمام شدیم. بالله عزت دولتی، ملیت، قومیت، وطن، شرف، ناموس و هر چه كه داشتیم از دست رفت» و به همین خاطر است كه ادامه می دهد، «نمی دانید جناب معاضد السلطنه، والله العلی الغالب مرگ هزار بار برای یك نفر باغیرت از این زندگی بهتر است».۱۴


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.