یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
کوشش برای ساختن جهانی باهوش تر

جامعهی دانش بنیان آینده شاهد شتابگیری روندهایی خواهد بود که به افزایش هوش انسان خواهد انجامید. این روندهای شتاب گیرنده از صدها سال پیش آغاز شدهاند. بسیاری از فناوریهای همگرا شده این روند رو به تزاید هوشمندی را امکانپذیر خواهند ساخت که از میان آنها میتوان به دانش روان ـ داروشناسی، مهندسی ژنتیک، نانو فناوری و فناوری ارتباطات اشاره کرد. پیشرفت در هوشمندی تنها در مغز افراد شکل نخواهد گرفت، بلکه در سامانههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز پدید خواهد آمد که این مغزها را با یکدیگر پیوند میزند. بر اثر افزایش هوشمندی در افراد و جامعه، ما به تدریج الگوهای مناسبی را برای کارکردهای اجتماع و جهان طبیعی ایجاد کرده و بهترین شیوههای دستیابی به سرنوشتهای انسان را تدوین خواهیم کرد. اما کوشش برای ساختن جهانی هوشمندتر نیازمند تلاشی سیاسی برای آزادی بیشتر و برابر برای انسانها است تا همگان بتوانند به طور کامل در تصمیمسازیهای اجتماعی مشارکت داشته باشند و از مزایای پیشرفتهای بشری برخوردار شوند.
● روند هوشمندی
انسانهای هوشمند در سدهی بیست و یکم، برآیند پیشرفت طولانی در افزایش هوشمندی هستند و این روند به احتمال فراوان در سدهی آینده نیز ادامه خواهد داشت. از آن جا که نیاکان ما در آغاز ظرفیتهای تفکر و زبان را گسترش دادند، حلقهی بازخوردی میان ماندگاری و هوشمندی وجود داشته است. یکی از تجلیات کانونی هوش، توانایی ساختن الگوهایی از جهان است که گمانهای درستتری را پیرامون پیامدهای اقدامهای یک فرد امکانپذیر میسازد. (۱) هنگامی که این الگوها از سوی گروهی از انسانها به اشتراک گذارده شوند و به فرزندان آنها نیز انتقال یابد، به ما امکان میدهد رفتار افراد و جهان طبیعی را پیشبینی کنیم. به دیگر بیان، هوش ریشه در فرایندی علمی دارد و برهمین قیاس هم محصول مغز انسانها و هم دستاورد نظام اجتماعی است. هوش در دو عرصهی وراثتی و فرهنگی و در دو سطح فردی و اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است. طی هزاران سال متمادی، گروهها و افراد با بهترین سختافزار هوش (ظرفیتهای ژنتیکی) و نرمافزار اجتماعی هوش (دانش گردآوری شده) احتمال بیشتری را برای بقا ایجاد کرده و تکامل متقابل هوش را به نسلهای بعدی انتقال دادهاند.
گسترش زبان نوشتاری، انتشار سواد و رسمیت یافتن روش علمی، این روند را که از صدها سال پیش آغاز شده، تسهیل کرده است. ما در سدهی بیست و یکم توانستیم این روند تسهیل کننده را که در مسیر هوش بیشتر گام برمیداشت، بسنجیم. در دههی ۱۹۸۰، دانشمند علوم سیاسی زلاندنو، جیمز فلین بررسی پرسشهایی را آغاز کرد که در آزمونهای هوش در سراسر جهان صنعتی مورد استفاده قرار گرفته بودند. او در نتیجهی این بررسی دریافت که آزمونهای بهرهی هوشی موسوم به آی.کیو دشوارتر شدهاند و میانگین هوش حدود ۳۰ واحد در جهان توسعه یافته، بالاتر از میزان پیشین آن در سدهی گذشته شده است. این افزایش به طور ویژه پس از جنگ جهانی دوم مشهود بوده است. تاثیر فلین اکنون در اغلب کشورها مستند شده است، هر چند که بخش بیشتری از این پژوهش در جهان دمکراتیک و صنعتی صورت گرفته است.
توضیح چندان پذیرفته شدهای برای تاثیر فلین وجود ندارد (۲)، اما به نظر میرسد، علتهای آن که کاملاً اجتماعی و محیطی است، زیرا تغییر ژنتیکی اندکی میتواند در این مدت کوتاه صورت گرفته باشد. تغذیهی بهتر نیز در این اقدام دخیل بوده است، زیرا رابطهی معنادار و مستندی میان تغذیهی نادرست و هوش پایینتر وجود دارد. درصد مردم با سواد نیز افزایش یافته و آموزش بهتری در سطوح عمومی، در اغلب نقاط جهان رواج یافته است. با کاهش میانگین افراد خانوادهها، هر فرزند از میزان بیشتری از توجه والدین برخوردار میشود. همزمان با مهاجرت مردم از مزارع محدود و منزوی به شهرهای بزرگتر، پیچیدگی شهرها نیز در ذهن آنها شبیهسازی میشود و مهارتهای پیچیدهی استدلال و حل مساله را میآموزند. این شبیهسازی پیچیدگیها به طور اخص با قرار گرفتن افراد در معرض انواع گوناگون رسانه نظیر کتابها، مجلات، رادیو، تلویزیون و رایانه بیشتر شده است.
شبیهسازی محیطی نه تنها به ظرفیتهای ذاتی مغز کمک میکند، بلکه از ظرفیت فرهیختگی در برابر افول و تحلیل رفتگی نیز محافظت میکند. شبیهسازی مغز بر اثر مجاورت با زندگی پیشرفته، آموزش یافته و صنعتی به گونهای ساماندهی میشود کهذخیرهای شناختی را فراهم میسازد و از همین راه مانع از فرسایش حافظه و توانمندی استدلال در میان فرهیختگان و اندیشهورزان میشود. زندگی اجتماعی پویا و فعالیتهای خردمدار مانند خواندن و ایجاد ارتباط منطقی بین یافتهها، عوامل بازدارنده در مسیر زوال عقل به شمار میآیند و حتا در افرادی که به چنین عارضهای دچار شدهاند، میتواند از سرعت پیشرفت آن بکاهد.
در جهت خلاف، چرخهی پس خوران ناخوشایندی نیز وجود دارد که انزوای اجتماعی، ناداری، تغذیهی نامناسب، نبود آموزش، بیماری و بهرهی هوشی پایینتر را در فرایندی منطقی به یکدیگر مرتبط میسازد. صدها میلیون کودک در سراسر جهان گرفتار تغذیهی نامناسب هستند و از پیامد کمبودهای پدید آمده بر اثر بیسوادی در تمام طول عمر رنج میبرند. ناتوانی در شناخت نیز با درآمد پایین، بیماری و امید عمر کوتاهتر رابطهای معنادار دارد.
ما راهی طولانی تا افزایش استانداردهای زندگی و دسترسی به آموزش پیشرو داریم، به ویژه پیش از آن که بتوانیم بر محدودیتهای طبیعی ساختن هوش و برابری پایدار و غنای محیطی غلبه کنیم؛ اما میتوانیم این محدودیتهای را برای افراد ناتوان و طبقهی میانی جامعه در کشورهای توسعه یافته بدون استمداد از علم وراثت یا داروسازی برطرف کنیم. دانشمند روانشناسی به نام اریک تورک هایمر نشان داده است، در حالی که محیط زیست عامل تعیین کنندهی قدرتمند سطح هوش برای کودکان خانوادههای فقیر در ایالات متحده به شمار میآید، اما عامل وراثتی نیز عامل تعیین کنندهی مهمی برای کودکان طبقهی میانی و یا کودکانی با پیشینهی مالی ضعیف به شمار میآید (۳). این یافته به معنای آن است که فضای اندکی برای والدین طبقهی میانی یا فقیر در کشورهای توسعه یافته وجود دارد تا بتوانند به کودکانشان کمک کنند از طریق غنیسازی زیست بوم خود به سطح درخشانتری ارتقا یابند.
● فناوریهایی برای توسعهی شناخت
خوشبختانه شمار فزایندهای از ابزارها برای توسعهی شناخت پدید آمدهاند که زمینهساز پیشرفت پایدار هوش خواهند شد و در هر دو ساحت فردی و اجتماعی مشهود خواهند شد. این پیشرفتها را میتوان در قالب چهار گونه فناوری طبقهبندی کرد که براساس میزان نزدیکی آنها با سلول عصبی و این واقعیت که آیا ابزار اطلاعاتی به شمار میآیند یا ابزار مادی قابل گروهبندی هستند. هر یک از این انواع پیشرفتها بر گسترهای از توانمندیهای شناختی از حافظه و یادگیری گرفته تا وضعیت روانی، خلاقیت و بیحوصلگی تاثیر دارد. تجزیه و تحلیل این طبقهبندیها اندکی ساختگی است، زیرا تمامی ابزارهای خارجی تاثیراتی درونی ایجاد میکنند و همهی نرمافزارها نیازمند سختافزاری هستند که بر روی آن اجرا شوند.
خلاقیت و آرامش روانی شناخت را تسهیل میکند و کارایی شناختی ارتباط را آسان و ممکن میسازد. اما این چهار گونه دست کم یک شناخت سودمند را موجب میشوند.
در این جا تمرکز خود را بر فناوریهای در حال ظهور در نوع چهارم معطوف میکنیم که در حال حاضر یا به زودی ارتقای مستقیم زیستشناسی و عصبشناسی را امکانپذیر خواهند ساخت.
● حافظه، یادگیری، سرعت شناخت و اثربخشی
در حدود نیمی از تمامی افراد مرفه جامعه که به سن ۸۵ سالگی میرسند، بیماری آلزایمر دارند. از آن جا که آلزایمر علت شمارهی یک نهادسازیها در امریکا است، هر مقولهای مانند آموزش، حرکات بدنی یا دارو که ابتلا به آلزایمر را کاهش دهد از مزایای بیشماری برای جامعه و مسوولان سلامتی جامعه برخوردار خواهد بود و تنها فرد مبتلا به این بیماری مصرفکنندهی آن نخواهد بود. هزینهی سالانهی فراهم سازی مراقبتهای بهداشتی و دارویی برای افرادی که مبتلا به بیماری آلزایمر هستند، در حال حاضر بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار است (۴). پژوهش بر روی عوامل شناسایی کنندهی شیمیایی، مربوط به یکپارچهسازی حافظه، انسجام عصبی و سرعت انتقال پیامهای عصبی منجر به آزمایشهای کلینیکی برای بیش از ۴۰ مورد دارو برای درمان زوال عقل شده است. نخستین داروهای هوشمند روانهی بازار شده و در همین حال دسترسپذیری داروهای مشابه نیز افزایش یافته است. این داروها برای ارتباط میان سلولهای عصبی ضروری هستند. برای مثال، داروی ممنتادین به بزرگسالان کم حافظه امکان میدهد ۶ تا ۱۲ ماه بیشتر از حد معمول زندگی مستقلی داشته باشند (۵)، اما آن چه که بزرگسالان مبتلا به زوال عقل یا هر فرد بالای ۲۰ سال واقعاً به آن نیاز دارد، روش معکوس ساختن آسیبهای مغزی است. این روشها نیز به سرعت در حال گسترش هستند. تحقیقات نشان داده است که مغز میتواند با رشد سلولهای عصبی بنیادی جدید در سنین بزرگسالی خود را بازسازی کند. همزمان با آشکار شدن راههای جدید برای کنترل رشد سلولهای بنیادی عصبی در مغز با استفاده از مواد شیمیایی نروتروفیک، به تدریج داروهایی را در اختیار خواهیم داشت که خود بازسازی مغز را تشویق و تسهیل میکنند. یک ژن درمانی نرو تروفیک حتا بهتر از یک قرص نروتروفیک به مغز کمک میکند که خود را بازسازی کند و یا هوش را به شیوههای دیگری افزایش دهد. برای مثال، پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا در شهر سندیهگو زوال عقل در بزرگسالان مبتلا به آلزایمز را با تغییر سلولهای پوستی کشت یافته با استفاده از یک ژن، معکوس ساختهاند و این سلولها را واداشتهاند که عامل رشد عصبی بیشتری را تولید کنند. آنها میتوانند این سلولها را در مغز بزرگسالان بکارند (۶). در همین حال کار گروههای دیگری سرگرم درمان بیماری پارکینسون با استفاده از ژن درمانی هستند که در این روش خبری از مواد شیمیایی زاید در مغز نخواهد بود. (۷)
همچنین در بازسازی عقب ماندگی مادرزادی نیز پیشرفتهایی حاصل شده است. از ژن مربوط به سندرم داون در انسان و موش برای سنجش روشهای درمانی که به بازسازی مغز کمک میکنند، استفاده میشود. در ژانویه ۲۰۰۶، گروهی از پژوهشگران در دانشگاه جانزهاپکینز بازیابی رشد عادی سلولهای عصبی را در موشهایی که مبتلا به عارضهی داون شده بود، گزارش کردند. (۸)
فراتر از محافظت مغز از زوال پیوستهی توانایی ذهنی و بازسازی مغزهایی که به لحاظ عصبی دارای اشکال بودند، ما همچنین ساختارهای ژنتیکی و عصبی ـ شیمیایی را شناسایی کردهایم که هوش خارقالعادهای را پدید میآورند و توانمندیهایی را سبب میشوند که از طریق دارو درمانی و ژن درمانی دسترس پذیرتر خواهد بود. بخش تشکیل دهندهی ژنتیکی قدرتمندی برای هوش وجود دارد. دوقلوهایی که در محیطهای یادگیری جداگانهای بزرگ شده باشند، تقریباً از یک میزان هوش برخوردار هستند. شواهد آزمایشگاهی به دست آمده از این مدعا را به خوبی اثبات میکنند که تعداد معینی از ژنها وجود دارند که در کنار ژنهای جداگانهای که توانمندیهای فرهیختگی فردی مانند حافظه، تجسم فضا یا مهارتهای شفاهی تعیین میکنند، هوش عمومی را مشخص میسازند. (۹) افرادی که ژنهای برتری را به ارث میبرند، به احتمال فراوان از تمامی مهارتهای خردمندی به خوبی برخوردار میشوند. بنابراین، ما باید به زودی بتوانیم هوش خود را با ژن درمانی بهبود بخشیم. با دستکاری ژنهای ویژهای، پژوهشگران توانستهاند به شکل قابل توجهی بهرهی هوشی در موشها را بهبود بخشند. (۱۰)
پس از ابداع داروهای ارتقا دهندهی شناخت و ژن درمانیهای گوناگون، قدرتمندترین ارتقا دهندهی هوش انسانی به طور مستقیم مغز انسان را به رایانه متصل خواهد ساخت. به بیان دیگر، ما سرگرم استفاده از فناوریهای خارجی برای افزایش شناخت و حافظه بودهایم و این کار از هنگامی آغاز شده است که زبان نوشتاری ابداع شد. امروز، براساس یک نظرسنجی ای.پیـآی (۱۱) حدود نیمی از امریکاییها که دارای تلفن همراه و رایانهی همراه هستند، گفتهاند که نمیتوانند زندگی بدون این وسایل را تصور کنند. به شیوهای بسیار مشابه، همین اظهارنظر میتواند در خصوص دادههای الکترونیکی و تجهیزات ارتباطی مطرح شود که بخش مهمی از تصورات موجود در سطح خارجی مغز ما را شکل میدهد. گام بعدی برای گسترش این توانمندی آن است که به شیوهای امیدوار کننده برابر بیاثر ساختن اختلالهای سیستمی که همواره با آنها دست به گریبان بودهایم، وارد ارتباط مستقیم با سلولهای عصبی شویم.
پیشرفت در ریزتراشههای قابل کاشت در مغز و رشتههای عصبی مصنوعی، به سرعت رو به گسترش است. (۱۲) موسسات ملی سلامتی در ایالات متحده یک برنامهی تحقیقاتی گسترده در زمینهی اعصاب مصنوعی دارند و بر روی هر چیزی که کنترل اعضای مصنوعی را برعهده بگیرد، از قفسهی سینهی مصنوعی گرفته تا کاشتن ریز تراشهها در مغز، مطالعه و بررسی میکنند. آژانس پروژههای تحقیقاتی پیشرفته دفاعی (دارپا) نیز میلیونها دلار برای دانشگاههای ام.آی.تی، دوک و دیگر دانشگاهها فراهم ساخته است تا برنامهی میانجیهای ماشین ـ مغز را با هدف امکان بخشیدن به سربازان برای برقراری ارتباط با تجهیزات خود و دیگر همرزمان با سرعت فکر به پیش ببرند. بخش قابل توجهی از پژوهشهای جاری متمرکز بر ساخت مواد جدیدی شده است که با سلولهای عصبی همزیستی نامحدودی دارند و میتوانند در قالب الکترودهایی در مقیاس نانو ساخته شوند.
پژوهشگران سرگرم آزمایش روش ارتباط متقابل میان اعصاب و رایانه با رشد عصبها بر روی ریزتراشههای رایانهای هستند و همچنین با قراردادن الکترودهایی در مغز، آن را به رایانهها متصل میسازند و همهی این کوششها سرانجام به ساخت نمونههای مصنوعی مغز منجر خواهد شد. بیمارانی که به طور کامل فلج شدهاند، اکنون قادر هستند با تایپ ذهنی کلمات موردنظر خود بر روی صفحه کلید رایانه با نرونهای حرکتی مغز خود ارتباط برقرار کنند. هنگامی که فرد فلج، پیرامون حرکت موردنظر خود برای حرکت دادن موشواره یا پای خود میاندیشد، الکتروهایی که به مغز او متصل شدهاند، سیگنال عصبی ایجاد شده در مغز او را بر اثر اندیشهی او جمعآوری میکنند و آن را از طریق یک رایانه به حرکت نشانگر موشواره تبدیل میکنند. با ترکیب این سامانهها و کاشت حلزون گوش و سامانههای دیداری الکترونیکی یا نانو الکترودهایی که مستقیم به کورتکس مغز متصل شده باشند، بیماران میتوانند به زودی درون داد و برون دادن مستقیمی میان مغز و رایانهها داشته باشند. (۱۳)
مغزهای مصنوعی همچنین به ما امکان میدهند که ساختارهای تخصص یافتهی مغز را که دچار آسیب یا بیماری شدهاند، با بخشهای سالم دیگری جایگزین کنیم. برای مثال، پژوهشگران در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی سیگنالهایی را با شیوهی مهندسی معکوس تولید کردهاند که به درون هیپوکامپوس (بخشی از مغز که بر حافظه، حالت روانی و هوشیاری تاثیر دارد) ارسال میشود یا از آن خارج میشود. آنها ریزتراشههایی را برای جایگزینی هیپوکامپوس طراحی کردهاند و بخشهای مصنوعی را برنامهریزی کردهاند که با استفاده از نرمافزار شبکهی عصبی میتواند به همان شیوهای به ایفای نقش بپردازد که نرونها در مغز این ارتباطات را برقرار میکنند. (۱۴) دریافتکنندگان مغزهای مصنوعی آینده قادر خواهند بود به طور مستقیم تقویمها را به یاد آورند، نشانیهای افراد را به طور کامل بازگو کنند و به آسانی متن ترانهها یا خطوط هر نمایشنامهای را به خاطر بسپارند و حتا واژگان موجود در واژهنامههای زبانهای خارجی را به طور کامل به یاد آورند. برخی از پژوهشگران ادعا کردهاند که میتوان این اعضای مصنوعی عصبی را تا سال ۲۰۳۰ تکمیل کرد و در دسترس همگان قرار داد. (۱۵)
یکی از موانع کلیدی فناوری در مسیر گسترش مغز مصنوعی، ایجاد رشتههای ریز در مقیاس نانو است که باید به اندازهای ظریف ساخته شوند که قادر به برقراری ارتباط با تکتک سلولهای عصبی باشند. هر قدر رشتههای به کار رفته در یک ریزتراشهی مغز ظریفتر باشد، ارتباطات در مقیاس نانو دقیقتر صورت خواهد گرفت و دریافتکنندهی این قطعات مصنوعی نیز از کارکردهای عصبی بهتری برخوردار خواهد شد. (۱۶)
در ماه می ۲۰۰۶، گروهی از پژوهشگران دانشگاه تگزاس اعلام کردند که از نانو لولههای کربنی تک دیوارهای به عنوان یک واسطهی الکتریکی برای ارتباط با تک تک سلولهای عصبی استفاده کردهاند. (۱۷)
یک مخترع به نام ری کورزویل[۱] پیشبینی کرده است، تا سال ۲۰۳۰ ما به غیر از کاشت ریزتراشههای رایانهای و نانو الکترودها در مغز (۱۸) خواهیم توانست نانو روباتها را نیز در اختیار داشته باشیم که میتوانند در سراسر مغز حرکت کنند، با هر یک از سلولهای عصبی ارتباط برقرار کنند و کارکردها، احساسات و اندیشههای مغز را بهبود بخشند. این رویکرد به مغز امکان میدهد سریعتر بیندیشد، فعالیتهای چندگانه را آسانتر انجام دهدو اندیشهها را سریعتر ضبط و یادآوری کند، رویاها و احساسات را بهتر درک کند و به شیوهای متمایز میان واقعیت مجازی و واقعیت احساسی ارتباط برقرار کند. نکتهی مهمتر این است که یک مغز مجهز به امکانات نانو فناورانه، به رسانههای محاسباتی امکان میدهد الگویی پویا از هرکدام از مغزهای ما را تا انتهاییترین سیناپس بازسازی کنند. از آن جا که رایانههای مورد استفاده در الگوسازی مغز انسان که دارای قابلیتهای فراوانی نیز هست، باید به اندازهی کافی ظرف ۳۰ سال آینده متداول خواهد شد؛ ممکن است این الگوهای رایانهای تا آن هنگام قادر شوند شبیهسازیهای نرمافزاری مغز و بدن ما را نیز انجام دهند. گمان میرود این نسخههای پشتیبان که از مغزها تهیه خواهند شد، در صورت برقراری ارتباط با نرمافزارهای مربوط، بتوانند خودآگاه بوده و به شیوهای مستقل وجود داشته باشند. این اندیشه، برگرفته از سناریویی معروف به نام بارگذاری[۲] است. ذهنهای بازگذاری شده قادر خواهند بود به سرعت ریزتراشهها فکر و سریعتر از سلولهای عصبی کار کنند و بهتر از مغزهای طبیعی با افزوده شدن سختافزار به آنها به ایفای نقش بپردازند. حتا اگر بارگذاری هیچگاه محقق نشود، اما مغزهای ساختگی به شیوهی فزایندهای سامانههای تخصصی را پیچیده خواهند ساخت و به شکل چشمگیری شناخت بشری را ارتقا خواهند داد.
● هوشیاری و کنترل محرکها
متداولترین داروهای روان گردانی که برای ارتقای کارکردهای هوشیاری در کودکان و بزرگسالان مورد استفاده قرار میگیرند، تحریک کنندهها هستند. برای یک چهارم (و شاید بیشتر) مردم جامعه که سطوح اندکی از دوپامین و نورپینفرین دارند، درمان با متیل فندیت (ریتالین)، آدرال و دکسدراین موجب تحریک کنترل و تمرکز میشود و تحریک بیش از حد حواس را کاهش داده و در نهایت عدم تمرکز را از بین میبرند. میزان مناسب این داروها دارای تاثیرات جنبی اندکی است و خطر کمی در وابستگی و اعتیاد به آنها وجود دارد.
این داروها اینک با ترکیباتی همراه شدهاند و میتوانند مزایای مشابهی را برای بخش گستردهتری از مردم جامعه به ارمغان بیاورند. مودافینیل در آغاز به عنوان درمان کنندهی اعتیاد ساخته شده بود، اما به سرعت مشخص شد که میتواند به مبتلایان بیخوابی نیز کمک کند و به مدت ۲۰ ساعت در هر شبانهروز تاثیری کاملاً چشمگیر داشته باشد. در یک بررسی که از سوی ارتش ایالات متحده صورت گرفت، روشن شد خلبانانی که از مواد افینیل استفاده میکردند در یک نوبت پروازی ۸۸ ساعته تنها به ۸ ساعت خواب نیاز داشتند و در ۳۷ ساعت بیداری کامل از هوشیاری پیوستهای برخوردار بودند. (۱۹) مودافینیل اکنون در ایالات متحده برای تجویز به کسانی که نوبتهای کاری شبانه دارند، مجاز شناخته شده است و استفاده از آن برای کسانی که از خواب آلودگی روزانه نیز رنج میبرند، توصیه شده است. داروی هوشیار کنندهی دیگری که در آستانهی تجویز و تصویب قرار دارد، سی.ایکسـ ۷۱۷[۳] نام دارد که یکی از انواع آمپاکینها[۴] است. آمپاکینها کار گلوتامیت در مغز را افزایش میدهند. گلوتامیت یکی از انتقالدهندههای عصبی تحریک کننده است.
http://ictarticle.blogfa.com/
منبع: مجلهی فیوچرز، مارس ۲۰۰۷
نوشتهی: جیمز جی. هیوز
[۱] . Ray KurzweilLongevity-Industry Dec-۰۷
[۲] . Uploading
[۳] . CX۷۱۷
[۴] . Ampakines
[۵] . Electro-Convulsive Therapy (ECT)
[۶] . TMS
[۷] . Vagus
[۸] .Lykken
[۹] . Tellegen
[۱۰] . Dean Hamer
[۱۱] . David Pearce
[۱۲] . Francis Fukuyama
[۱۳] . Andrew Newberg
[۱۴] . James Austin
[۱۵] . Entheogen
[۱۶] . Blutooth
[۱۷] . Dobell Vision System
[۱۸] . Jung – Beeman
[۱۹] . Allan Snyder
[۲۰] . Arthur Craig
[۲۱] . John Allman
[۲۲] . Kerry Jang
[۲۳] . University of British Columbia
[۲۴] . Mark Walker
[۲۵] . Gandhi
[۲۶] . Martin Luther King
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست