چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
دوستی دختر مهربان با قورقوری
در یک ظهر زیبا و آفتابی، دختر کوچولو مهربان به جنگل آمد تا در کنار برکه مثل همیشه با توپ طلایی که هدیه مادربزرگ به او بود، بازی کند.
توپ طلایی، با دختر کوچولو صحبت میکرد و دخترکهیچ وقت احساس تنهایی نمیکرد.
آن روز ظهر، وقتی دختر مهربان از بازی با توپ خسته شد، کنار برکه نشست و طبق عادت همیشگی توپ را بالا انداخت.
تــــــوپ طــــــــــلایی وقتی بالا میرفت، به پرندگان سلام میکرد و سلام آنها را به دختر مهربان میرساند، اما آن روز، باد شدیدی وزید و توپ به داخل برکه افتاد.
دختر کوچولو که منتظر بود، توپ طلایی مثل همیشه به او سلام کند، ناراحت شد و گریه کنان به سمت برکه رفت اما خبری از توپ نبود.
نیلوفر زیبا وقتی اشکهای دختر کوچولو را دید، خواست به او کمک کند. دخترک مهربان روی نیلوفر نشست و نیلوفر او را به وسط برکه برد.
ساعتها گذشت اما خبری از توپ طلایی نبود. دخترک باید قبل از تاریک شدن هوا به خانه برمیگشت. به آسمان نگاه کرد و از خدا خواست تا توپ کوچک را به او بازگرداند.
دختر مهربان به نیلوفر گفت او را به جنگل باز گرداند که ناگهان قورباغهای زیبا از برکه بیرون آمد. نیلوفر به او گفت: ملکه برکه سلام. به این دختر مهربان و زیبا کمک کن تا توپش را پیدا کند.
قورباغه به دختر لبخندی زد و گفت: اگر من توپ را به تو بدهم، تو چه کار برای من انجام میدهی؟
دختر گفت: من عروسکهای زیادی دارم، مادرم هم کلوچههای خوش طعمی میپزد همه آنها را به تو میدهم.
قورباغه قبول نکرد.
دختر مهربان گفت: لباسهای من زیبا است. من تمام لباسهایم را به تو میدهم و از پدرم میخواهم به تو پول بدهد و تا آخر عمرت خوشبخت زندگی کنی.
قورباغه باز هم قبول نکرد و به او گفت، من ملکه برکه هستم. چطور است از توپ طلایی بپرسیم که دوست دارد در کنار کدام یک از ما زندگی کند.
دختر مهربان قبول کرد و سپس قورباغه به برکه رفت و توپ طلایی را از میان حلقه آن بیرون آورد.
دختر مهربان خوشحال شد و به طرف توپ رفت، اما نیلوفر به او نرسید و دختر درون آب افتاد.
دختر مهربان شنا بلد نبود، قورباغه دخترک را که بسیار ترسیده بود، نجات داد و او را کنار برکه برد.
دختر کوچولو با گریه از قورباغه معذرت خواست و قول داد تا دیگر در انجام هیچ کاری عجله نکند و از چیزهایی که دوستشان دارد، مواظبت کند.
قورباغه هم از دخترک و توپ طلایی خواست تا هر روز به او سر بزنند و با او بازی کنند از آن روز به بعد قورباغه، توپ طلایی و دختر کوچولو دوستان خوبی برای یکدیگر شدند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست