چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آیا جهان زیباست


آیا جهان زیباست

متكلمان, امروز دیگر نه در باب اثبات وجود خدا, بلكه درباره كیفیت صفات او می اندیشند اگر خدا هست, كیفیت وجود او چگونه است

متكلمان، امروز دیگر نه در باب اثبات وجود خدا، بلكه درباره كیفیت صفات او می اندیشند: اگر خدا هست، كیفیت وجود او چگونه است؟ اگر عدل می ورزد و قدرت بی كران دارد، پس حوادث شرورآمیز- كه عدل و قدرت او را با پرسش روبه رو می كند- چه توجیهی در هستی شناسی و انسان شناسی الهی دارد؟ به این ترتیب مسأله شر خود را به عنوان كلیدی ترین مفهوم در كلام جدید و قدیم نشان می دهد. این مفهوم از سوی الهی دانان مسیحی به گونه ای توضیح داده شده است كه سرانجام حرمت حریم الهی و صفاتش رعایت شود. مقاله حاضر این مفهوم را در اندیشه سنت آگوستین بررسی می كند.

مهم ترین پرسشی كه ذهن آگوستین را از جوانی به خود مشغول داشت، مسئله خیر و شر است. او كوشید به فهمی متقن از خیر و شر دست یابد. در جوانی به مانویان پیوست، اما دیری نپایید كه نظراتشان را رضایت بخش نیافت: ثنویت موجود در عقاید مانویان و این كه هر چیز از دو مبدأ متفاوت خیر و شر صادر می شود و در واقع دو جوهر مجزا را جلوه گاه تحقق امور قرار می داد و بر اساس آن، عالم ماده را آمیخته با نور و ظلمت می گردانید.

آگوستین در رساله «درباره الحاد» (De Haeresibus) به نقد آراء مانویان می پردازد كه بی شباهت به نقد نوافلاطونیان نیست. آگوستین با بهره گیری از این آراء ساخت فكری مانویان را با تردید های جدی روبه رو می سازد. او سپس به نوافلاطونیان گروید و مدتی را به مطالعه آثار آنان پرداخت. نوافلاطونیان ماده را مصدر شرور می دانستند و فساد در طبیعت را از جانب ماده ای می دانستند كه در پایین ترین درجات وجودی است.

اما آگوستین وجود شرور در ماده را نمی پذیرد. در نظر او ماده هر آنچه باشد و در هر رتبه وجودی قرار داشته باشد باز هم نمی توان آن را شر دانست و «هستی» ماده به منزله خیر اوست: «اشیاء ... تا هستی دارند، از خیر بهره مندند. پس هر آنچه كه هست نیكو است»(۱). ماده چون هست نیك است. عدم هیچ گاه نمی تواند نیك باشد، یعنی آنچه كه از حیث وجودی برخوردار است، ضرورتاً نیك می گردد. حتی اگر حداقل اعتبار ماده را در نظر گیریم، یعنی عدم تعیین و بی بهرگی مطلق از صورت باز هم شر بودن ماده نتیجه گرفته نمی شود؛ زیرا ماده بی تعیین و بی صورت از حیث قابلیت ذاتی در برخورداری از تعین، نیك می گردد؛ تا چه رسد به ماده تعین یافته كه به طریق اولی نیك است. به تعبیر ژیلسون: كسی كه حكیم باشد بهتر از كسی است كه می تواند حكیم شود، ولی همین كه بتواند حكیم شود، این خود یك خیر است. ماده هر چه كه باشد «هست» است و این هستی از عدمی فهم می شود كه تا پیش از این دچارش بوده، پس چون هست خیر است. هستی به خودی خود خیر است. آگوستین می گفت در اینجا است كه نوافلاطونیان به خطا رفته اند.

او بر این باور بود كه شر ذاتاً خود در ماده نیست و نمی توان یك صفت ذاتی آن گونه كه نوافلاطونیان معتقد بودند در ماده قائل شد. نوافلاطونیان ماده را شر می انگاشتند و شرارت در طبیعت و ماده را به او منسوب می گردانیدند.

آگوستین پس از مانویان به نوافلاطونیان گروید. اما در فلسفه آنان نیز متوقف نشد و پس از مدتی در جذبه ای روحانی با شنیدن صدای كودكی، مسیحیت را یگانه مأمن خود یافت. اما این از نفوذ فلسفه نوافلاطونی براندیشه او تا اواخر عمرش نمی كاهد. آگوستین تنها در اواخر عمرش است كه خود را از نفوذ آرای نو افلاطونی خارج می سازد و آنان را به باد انتقاد می گیرد.

مهمترین دلیلی كه باعث می شد نوافلاطونیان، ماده را منبع شر بدانند، همان ماهیت تغییرناپذیر ماده بود.

امكان ماده، هر آن چه كه تحت عنوان «شر در طبیعت» خوانده می شود را، نتیجه بلافصل ماهیت فسادپذیر ماده قرار می دهد، اما در نظر آگوستین باید توجه داشت كه این فساد در راستای هماهنگی معنی دار در ایجاد جهان سرشار از كمال است. او مثال شعر را در بیان خیر بودن ماده به كار می برد. این كه زوال كلمات در راستای یك كل زیبا دیگر به عنوان یك شر محسوب نمی شود. هر چند كلمات به تنهایی زوال پذیر بنمایند و هیچ بهره ای از خیر را نداشته باشند. اما در یك پیوستگی و نظم و امتداد به صورت یك كل زیبا و خیر بروز می یابند. در این صورت حتی زوال كلمات- كه می تواند به نظر آید، از آن رو كه در یك كل نیكو به سر می برند نیك می گردند؛ پس نباید شعر را به صورت جزء به جزء در نظر داشت. نظام طبیعت را نیز همچون شعر باید در یك توالی و امتداد فهم كرد. تنها در این صورت است كه شاهد نظم و تناسب و زیبایی در اجزاء آن خواهیم بود و تا وقتی كه كل خیر است، جزء نیز خیر خواهد بود. هر چند كه به تنهایی خیر به نظر نیاید: «آن گاه كه در اجزاء عالم تفكر می كنم، ناسازگاری آنها را با برخی دیگر شر می انگارم، اما آنها با برخی دیگر هم سازند و از این رو نیكویند» .(۲) «اكنون به روشنی می دانستم كه حتی آن چیزها كه دست خوش فساد می گردند. نیكویند.»(۳)

بنابر این آگوستین شر طبیعی را به هیچ وجه نمی پذیرد؛ چه به لحاظ این كه اصولاً شر را نمی توان به عنوان صفت ذاتی ماده را در نظر داشت؛ زیرا ماده مخلوق است و از خالق خیر محال است امر شری پدیدار شود. و چه به لحاظ این كه هستی در یك كل و غایت كمال گرایانه قرار دارد. در این صورت اجزاء در بهره مندی ای كه از كل دارند، با آنان هم سو می گردند كه این خود موجبات نیك بودنشان را در بردارد.

اما تعبیر آگوستین از شر به گونه دیگری است. آگوستین با نپذیرفتن دركی كه از مفهوم شر در اندیشه نوافلاطونی و مانویان می شد، دست به فهمی تازه از مسئله شر می زند. در نظر او شر به معنای فقر و عدم است. بنابر تعالیم مسیحی از آنجا كه وجود مطلق، خیر اعلی نیز هست، آنچه از او صادر می شود، صرف موجود بودنش به منزله خیر بودن اوست. همان طور كه گذشت از «خیر اعلی» توقع صدور شر و فساد را نمی توان داشت. پس آنچه از شأن وجودی برخوردار است، ضرورتاً خیر است. وجود موجود تبلور خیری است كه از جانب خیر اعلی در او متعین گردیده و اصولاً «اگر اشیاء مطلقا از خیر محروم گردند، دیگر وجود نخواهند داشت» (۴). اما باید توجه داشت كه خداوند همه موجودات را نیز در یك رتبه وجودی قرار نداده. بر این اساس هر موجودی در هر مرتبه ای كه قرار دارد، متناسب با آن مرتبه، بهره ای از وجود را داراست.

در این تعبیر شر به منزله فقر وجودی در نسبت با وجود مطلق قلمداد می شود؛ پس محدودیت موجود از محرومیت آن است. هر مقدار كه وجود تقلیل یابد، به همان میزان بر عدم او افزوده می شود. بر این اساس شر، آن مقدار وجودی است كه باید در موجود می بود اما نیست.در هر صورت باید این گونه نتیجه گرفت كه در اندیشه آگوستین وجود مساوی خیر است و شر فقدان خیر نیست بلكه كمی آن است و كم بودن خیر به واسطه مقدار بهره ای است كه موجود از وجود دارد. هر چه موجود بهره بیشتری از وجود برد، خیر بیشتری در او حضور می یابد و كمال او به كمال مطلق نزدیك تر می شود.آگوستین بر خلاف باور نداشتن شر طبیعی، به شر اخلاقی و معنوی معتقد است. در سنت مسیحی، انسان نه تنها به حیث وجودی خیر است، بلكه به لحاظ مشیت الهی نیز، خیر است. مشیت الهی او در بهجت و سعادت ازلی رقم می خورد. در نظر آگوستین تمام هدف آفرینش حصول این سعادت و بهجت الهی است و لذا انسان باید برای نیل به این بهجت و سرور ابدی تلاش كند. البته او در این مسیر مختار است. او اختیار دارد به این كه با اراده آزاد خود مسیر شقاوت را برگزیند یا سعادت را. تنها با اراده آزاد است كه می توان تحقق سعادت ازلی را انتظار داشت و همچنین است شقاوتی كه به واسطه ارتكاب گناهی مستوجب آن می گردد. انسان با قضاوت و حكم عقلانی كه در فعل آزادش متجلی می گردد، این اختیار را به كار می بندد. اراده آزاد به منزله انتخاب مسئولانه است. او مختار است؛ بنابر این در اختیار خود با یك قضاوت عقلانی آزادانه، انتخاب مسئولانه ای را صورت می دهد. این انتخاب در فعل ارادی ظاهر می گردد. اما انسان اراده خود را در مسیر اشتباه سوق داد. او اراده و اختیار خود را، كه باید در راستای اراده الهی پیش می رفت، بر آن رجحان بخشید و با این كار خود را از مسیر سعادت ابدی دور ساخت: «من... با همان یقینی كه به حیات خویش داشتم، در خود اراده ای می یافتم. آن گاه كه انجام یا ترك فعلی را اختیار می كردم، یقیناً تنها خود» من «بود كه اراده می كرد و نه هیچ كس. و همین را علت گناهان خود دانستم.(۵)

در سنت مسیحی سعادت و بهجت الهی در گرو قرار گرفتن اراده فردی در راستای مشیت الهی است كه از سوی خدا برای انسان مقدر شده است. مشیتی كه جز بهجت و سعادت ازلی چیزی نیست. اما او از این كار ممانعت ورزید و اراده اش را بر اراده الهی ترجیح داد. یعنی در اختیار مسئولانه و آزاد خود، امری را برگزید كه از آن نهی شده بود. از این رو مرتكب گناه گردید و مستوجب كیفر. او با انتخاب آگاهانه خود می توانست آنچه را كه خداوند برایش مقدر كرده، برگزیند و همچنان در بهجت الهی مستغرق باشد. اما با گناه خود شر را وارد عالم مادی كرد:» شر آن گاه رخ می دهد كه اراده به كژ راهه رود- انسان با گناه، نظام الهی را غیر منظم نمود و جلوه غم انگیز محنت چیزی از طغیان یك موجود را در برابر وجود مطلق ظاهر آورد. «(۶) بدین صورت بود كه شر اخلاقی با حكم اراده آزاد انسانی وارد عالم مادی شد.آگوستین شر اخلاقی را می پذیرد و آن را نتیجه گناهی می داند كه انسان مرتكب گردید و به موجب آن شر به عالم ماده راه یافت. در عین حال او با این فعل ارادی خود نظم و تعادل طبیعی وجود خود را نیز به هم ریخت.

علی ایران نژاد

پانوشت ها در دفتر روزنامه موجود است



همچنین مشاهده کنید