چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

حکیم عقل و شرع و شهود


حکیم عقل و شرع و شهود

محمد بن ابراهیم بن یحیی قوامی شیرازی, مشهور به ملاصدرا, در نهم جمادی الاول سال ۹۸۰ ق در شیراز چشم به جهان گشود پدر که سال های دراز, حضور چنین فرزندی را انتظار می کشید, بر اساس عهد و نذر خود, تا پایان عمر روزانه یک سکه در راه خدا انفاق می کرد او کوشید تا فرزند خود را به محضر استادان ماهر بفرستد تا مراتب علم را با شتاب بپیماید

● نگاهی به زندگی و اندیشه ملاصدرای شیرازی

بی گمان دوباره سخن از علت و معلول، اصالت وجود یا ماهیت و دیگر مباحث سنگین فلسفی است که امثال من از واقعیت آن سر در نمی‌آوریم و با خواندن آن خیلی زود خسته می‌شویم! اما نه! این‌بار سخن از مردی است که استوار گام برمی‌داشت، خیلی زود پیشانی پرچین نمی‌کرد و در دفاع از حق کوتاه نمی‌آمد، حتی اگر به نثار جانش ختم می‌شد! این‌بار می‌خواهیم از مردی سخن بگوییم که در مکتب نورانی آخرین فرستاده پروردگار، و با امتزاج عقل و عرفان، اندیشه‌ای تازه را بنا نهاد که حتی تا به روزگار ما اندیشه‌ای برتر و بهتر شناخته شده است.

محمد بن ابراهیم بن یحیی قوامی شیرازی، مشهور به ملاصدرا، در نهم جمادی الاول سال ۹۸۰ ق. در شیراز چشم به جهان گشود. پدر که سال‌های دراز، حضور چنین فرزندی را انتظار می‌کشید، بر اساس عهد و نذر خود، تا پایان عمر روزانه یک سکه در راه خدا انفاق می‌کرد. او کوشید تا فرزند خود را به محضر استادان ماهر بفرستد تا مراتب علم را با شتاب بپیماید.

محمد، شانزده ساله بود که به دستور پدر برای تجارت به بصره رفت. او در مدت کوتاه حضور خود در عراق، به زیارت عتبات عالیات شتافت و بدین‌گونه عشق و ارادت خود را به خاندان پاک پیامبر اسلام (ص) نشان داد. با شنیدن خبر مرگ پدر، به شیراز بازگشت و تا مدتی به رتق و فتق دارایی‌های پدر پرداخت. شوق او به تحصیل و فراگیری علوم سبب شد که املاک پدر را به دایی خود سپارد و با اشتیاق بسیار به اصفهان برود. (۱)

اصفهان در آن روزگار مهد دانش بود و دانشمندان و فرهیختگان بسیاری در آن می‌زیستند و بهره‌مندی از آن مرکز عظیم علمی، از آرزوهای بزرگ طلبه جوان ما بود. ملاصدرا در آن ایام در فقه، اصول، فلسفه، کلام، تفسیر، عرفان مهارت بسیار یافت، اما هنوز تشنه بود. حقایق بسیاری را در پس پرده می‌انگاشت و شب و روز آنها را از خدا درخواست می‌کرد. او از محضر استادانی چون شیخ بهایی و میرداماد بهره‌های فراوان برد و سرانجام لقب «صدرالمتألهین» یافت.

«صدرالمتألهین» در آن سال‌ها با فلسفه‌های «مشایی» و «اشراقی» آشنا شد و بهره‌های بسیاری کسب کر، با این همه هیچ‌گاه مجذوب آن‌ها نشد. با توجه به این‌که در بخش‌هایی از آن مکاتب اشکال‌هایی می‌دید، در اندیشه بود که راه وصول به حقایق را بر او بگشاید. این آرزو در سخن آسان می‌نمود؛ اما در عمل مشکل بود. او می‌دانست که رسیدن به چنین آرزویی تنها با کاوش‌های علمی به دست نمی‌آید، بلکه تلاش‌های عملی بسیاری می‌خواهد، چنان که خود می‌گوید: «اما تحصیل علوم و تکمیل قوه نظری کافی نیست؛ بلکه باید به اعمال و عبادات قلبی و بدنی نیز پرداخت، نفس را باید با احکام شرعی و ریاضت‌های بدنی پاک و تطهیر نمود تا به سبب اشتغال به بدن و کشیده شدن به شهوات و شوق به لوازم مادی آن، مغلوب بدن و هوای نفسانی نگردد.» (۲)

او به زندگی واقعی می‌نگرد و چون عمر خود را کوتاه می‌بیند، می‌کوشد آن را در بهترین راه و در مسیر فراگیری بهترین علم قرار دهد و از جدال‌های ناروا بپرهیزد تا به سرمنزل حقایق راه یابد: «من در روزگار گذشته از همان عنفوان جوانی همه توان خویش را در فلسفه الاهی صرف نمودم و در این راه سعی فراوان کردم، کتب و آثار حکیمان پیشین و دانشوران بعدی را خواندم، از ثمره اندیشه‌ها و افکار آنها اقتباس کردم و از اسرار و رازهای نهفته و دست نخورده آن‌ها بهره بردم . با توجه به اندک بودن علمم، از آرزوهای دور و دراز پرهیز می‌نمودم و با التفات به نزدیکی اجل از ورود در جدال و نزاع‌های بی‌حاصل دوری می‌گزیدم، جدال‌هایی که در جهت دست‌یابی به مقام وهمی و ریاست خیالی انجام می‌گیرد، بدون این‌که به کشف مجهول و نتیجه مطلوبی بینجامد». (۳)

ملاصدرا پس از سال‌ها اندیشیدن به صدف‌های علمی بسیاری در دریای حکمت دست یافت که از مرواریدهای گران‌قدر و تابناک تحقیق پر بود. او با خود می‌اندیشید که چگونه باید این صدف‌ها را بشکافد و آن گوهرهای ارزشمند را بیرون کشد، اما مشکلات بسیاری او را از این هدف باز می‌داشت.

عده بسیاری با مشی فلسفی او مخالف بودند و اندیشه‌هایش را با ظواهر قرآن و حدیث مخالف می‌دانستند، غافل از آن که سخنان او شرح قرآن و حدیث و در خدمت آن بود. آتش مخالفت‌ها چنان بالا گرفت که صدرالمتألهین مجبور به ترک دیار خود شد و مدتی در روستای کهک در چند فرسخی قم اقامت گزید.

او در این دوران به عبادت بسیار می‌پرداخت و روزها و شب‌ها را در حال اندیشه کردن می‌گذراند. ریاضت‌های او در این دوره سبب شد که انوار ملکوت بیش از گذشته برجانش بتابد و دریافت‌های او را دو چندان سازد.

سرانجام حکیم سترگ و عارف بزرگ، ملاصدرا شیرازی نگاشتن کتاب بزرگی با نام «اسفار اربعه» را آغاز کرد. اثری که سالیان بسیاری است در حوزه‌های علمیه تدریس می‌شود و تشنگان معرفت الاهی را از کوثر خود سیراب می‌سازد.

همراه ساختن علم با عمل، تدبر و تفکر بسیار، صبوری در برابر سختی‌ها و اراده استوار در مسیر حق چیزی است که می‌توان از زندگی سبز ملاصداری شیرازی آموخت. ملاصدرا حکیمی است که به استدلال‌ها و براهین صرف محدود نمی‌ماند و دریچه‌های کشف و شهود را به روی روندگان، رهروان راه حق می‌گشاید. او معلم است و پیش از این‌که معلم عرفان و فلسفه باشد، معلم زندگی است!

پی‌نوشت‌ها:

۱) ملاصدرا، هانری کربن، ترجمه ذبیح الله منصوری، (ص) ۲۵.

۲) شرح اسفار اربعه، استاد محمد تقی مصباح یزدی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی (ره)، (ص) ۴۴.

۳) همان، (ص) ۴۶.

جواد محمدزمانی



همچنین مشاهده کنید