چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
ماجرای سَقیفه بنی ساعده

جایگاه وایوانی مسقّف در مدینه كه مربوط به قبیله بنی ساعده بوده و مردمان در مشاوراتشان در آن گرد می آمدند. این جایگاه به لحاظ حادثه ای كه در آن رخ داده ، در تاریخ اسلام معروف است وداستان به طور خلاصه از این قرار بوده :
پیغمبر اسلام در مرض موت خود اسامهٔ بن زید را فرمان داد كه هر چه سریعتر در رأس لشكری انبوه از مهاجرین وانصار ، به سوی موته فلسطین به جنگ رومیان بشتابد، وافرادی را مانند ابوبكر وعمر به همراهی اسامه نام برد وبسیار در بسیج این لشكر تأكید نمود ، وحتّی اسامه گفت : «شما اكنون بیمارید و ما دل ندهیم شما را بدین حال رها سازیم» . حضرت فرمود : «خیر ، امر جهاد را نتوان به هیچ عذری بر زمین نهاد» . كسانی در امر فرماندهی اسامه اعتراض نمودند وحضرت با كمال جدّیّت ، صلاحیّت وی را مورد تایید قرار داد . بالاخره اسامه طبق دستور از مدینه خارج شد وبه یك فرسنگی مدینه ، لشكرگاه ساخت و منادی پیغمبر ، مدام در شهر ندا می داد كه : «مبادا كسی از لشكر اسامه تخلّف كند و بجا ماند» . ابوبكر وعمر و ابوعبیده جرّاح نیز از جمله كسانی بودند كه شتابان خود را به لشكر رساندند . رفته رفته بیماری پیغمبر شدّت یافت وكسانی كه در مدینه بودند ، به عیادت حضرت می رفتند وچون از نزد پیغمبر برمی خاستند ، سری به سعد بن عباده كه آن روز بیمار بود ، می زدند . و بالجمله دو روز پس از حركت اسامه ، چاشتگاه دوشنبه بود كه پیغمبر دار فانی را وداع گفت وشهر مدینه یك پارچه شیون شد و لشكر به مدینه بازگشت . ابوبكر كه بر شتری سوار بود ، یك راست به در مسجدالرّسول آمد و صدا زد : «ای مردم شما را چه شده كه در هم می جوشید ؟! اگر محمّد مرده ، خدای محمّد كه نمرده» . واین آیه تلاوت نمود : (وما محمَّد الاّ رسول قد خلت من قبله الرُّسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابكم ...)در این حال جماعت انصار به سراغ سعد بن عباده رفته ، وی را به سقیفه بنی ساعده آوردند ، و چون عمر شنید ابوبكر را خبر داد و هر دو به اتّفاق ابوعبیده جراح به سوی سقیفه شتافتند ، خلق انبوهی را در آنجا گرد آمده یافتند كه سعد در میان آنها به بستر بیماری خفته بود ، نزاع در گرفت و ابوبكر ضمن سخنرانی مفصّلی گفت : «ای مردم ! من چنین صلاح می دانم كه شما با یكی از این دو (عمر یا ابوعبیده) بیعت كنید كه این دو از هر جهت به این امر شایسته اند». ولی عمر و ابوعبیده هر دو گفتند : «ما هرگز بر تو كه سابقه بیشتری در اسلام داری ویار غار پیغمبر نیز بوده ای پیشی نگیریم وتو به این امر اولویّت داری» . انصار گفتند : «ما بیم آن داریم كه یك تن اجنبی كه نه از ما باشد ونه از شما این سمت را اشغال كند . لذا بهتر آن می دانیم كه امیری از ما باشد و امیری از شما مهاجرین » ابوبکر چون چنین شنید بپاخاست و نخست فصلی مهاجران را ستود و سپس به مدح انصار پرداخت و گفت: «شما گروه انصار، امتیاز و فضیلتتان و حقی که بر اسلام و مسلمین دارید قابل انکار نیست زیرا شما بودید که خداوند، شما را انصار دین و یاران پیغمبر خود خواند و شهرتان را محل هجرت پیغمبر خویش کرد و بعد از مهاجرین پیشین کسی به رتبه و منزلت شما نرسد لذا شایسته چنین باشد که آنها (مهاجرین) امیر بودند و شما وزیر». حباب بن منذر انصاری بپاخاست و خطاب به انصار ضمن بیاناتی مهیج و احساس برانگیز گفت: «مبادا این پیشنهاد ابوبکر را بپذیرید و به کمتر از این که امیری از ما و امیری از آنها باشد رضا دهید». در این حال عمر برخاست و گفت: «ابدا چنین نخواهد شد که دو شمشیر در یک غلاف جای گیرد، چگونه عرب بدین تن دهد که پیغمبرش از تباری بود و خلیفه پیغمبرش از تبار دیگر، ما عشیره و تبار پیغمبریم و به این دلیل ما در امر جانشینی او اولویت داریم و جز آشوب طلبان کسی با ما در این مسئله مخالفت نکند » باز هم حباب بپاخاست و گفت: «ای انصار! دست نگه دارید و سخنان این نادان و یارانش گوش مدهید و اگر خواسته ما را نپذیرفتند آنها را از شهر و دیار خویش برانیم. اکنون وقت آن رسیده که شمشیرها از غلاف برون کشیم و اگر یکی از شما سخن مرا رد کند با این شمشیر کارش را بسازم». عمر گفت: «نظر به اینکه میان من و حباب در حال حیات پیغمبر اختلافی بوده و ازآن زمان عهد کرده ام که با وی سخن نگویم لذا تو ای ابوعبیده پاسخش را بده».
پس ابوعبیده به سخن آمد و فصلی انصار را ستود ، در این بین بشیر بن سعد كه یكی از رؤسای انصار بود ، دید انصار مصمّمند به سعد بن عباده رای دهند حسد بر او غالب گشت و بر این شد كه دست از یاری انصار برداشته جانب مهاجرین گیرد لذا به بیاناتی رسا مردم را به ترجیح مهاجران ترغیب نمود . و آن بخش از انصار كه وی را از خود می دیدند سخنان او را پذیرا شدند . ابوبكر چون زمینه را مساعد دید گفت : «ای مردم ! این عمر و این ابوعبیده هر دو از بزرگان قریشند به هر یك از آن دو كه بیعت كنید شایسته باشد» . عمر و ابوعبیده گفتند : «ما هرگز بر تو پیشی نگیریم ، دستت را بده كه با تو بیعت كنیم» . بشیر بن سعد كه خود رئیس قبیله اوس بود گفت : «من نیز سومین شما باشم» . قبیله اوس كه ناظر صحنه بودند همه به تبع رئیس خویش به سوی ابوبكر آمده وبه بیعت با وی پرداختند ، وآنچنان ازدحام شد كه نزدیك بود سعد زیر پاها له شود و او فریاد میزد : «مرا كشتید» ! وعمر میگفت : «بكشیدش . خدا او را بكشد» . قیس ـ پسر سعد ـ چون این سخن از عمر شنید برجست و ریش عمر بگرفت وگفت : «ای پسر صهاك (نام جدّه حبشیّه عمر) كه در جنگ فرار میكنی ودر جای امن شیری ! اگر موئی از سعد كم شود سرت را میشكنم» . ابوبكر گفت : «ای عمر آرام باش كه مدارا بهتر است» . و بالاخره سعد بیمار را بی آنكه بیعت كند خزرجیان به خانه بردند .
و چون ماجرای سقیفه به پایان رسید و هر كس به خانه خویش بازگشت ابوبكر كس به نزد سعد فرستاد كه : «مردم همه بیعت نمودند تو نیز بیا و بیعت كن» . وی امتناع نمود و ابوبكر پیوسته اصرار می ورزید. بشیر بن سعد گفت : او را رها كنید كه وی بر سر لجاجت افتاده بیعت نخواهد كرد ، تا كشته شود و كشته نشود تا هر دو قبیله اوس وخزرج را به كشتن دهد و آسوده باشید كه بیعت نكردن او هیچ ضرر وزیانی نخواهد داشت . سخن او را پذیرفتند و سعد بیعت ننمود تا دوران خلافت ابوبكر سپری گشت و چون نوبت به عمر رسید سعد از خشونت عمر بترسید و از مدینه به شام رفت و در حوران شام سكنی گزید و پس از چندی بمرد و سبب مرگش آن بود كه شب هنگام تیری به سوی او رها گشت و به حیاتش خاتمه داد و شایع شد كه جنّیان او را كشته اند.واما علی در آن اوان به تجهیز پیغمبر(ص) مشغول بود چه تا سه روز مردم می آمدند و بر جسد حضرت نماز می گزاردند. پس از دفن پیغمبر علی در مسجد نشسته بود و جمعی هم در حضور او بودند كه عمر وارد شد و گفت : «چرا اینجا نشسته اید و نمی روید با ابوبكر بیعت كنید كه همه انصار وغیر انصار بیعت نمودند» ؟! افرادی كه در مسجد بودند همه رفتند ، علی و جمعی از بنی هاشم كه با او بودند برخاسته به سوی خانه شدند ، عمر به اتفاق چند تن به خانه علی رفت و فریاد زد که: «چه نشسته اید چرا نمیروید بیعت كنید» ؟! زبیر دست به شمشیر برد . عمر به همراهان گفت : «این سگ را از من دفع كنید» . سلمهٔ بن سلامه شمشیر از دست زبیر بگرفت وعمر شمشیر را به زمین زد تا شكست ، جماعت بنی هاشم كه در آنجا بودند همه بیرون شده رفتند و تك تك با ابوبكر بیعت نمودند ، تنها علی ماند ، عمر گفت : «تو نیز بیعت كن.» علی گفت : «به همان دلیل كه شما جهت اولویت خویش بر انصار دلیل آوردید كه ما خویشان پیغمبریم من بر شما اولایم وشما خود میدانید كه من چه در حیات پیغمبر وچه پس از درگذشت او از هر كسی به او نزدیكتر بودم ، ومیدانید كه او مرا وصیّ خویش ساخت وهمواره در كارها با من مشورت میكرد و رازدار خاص او من بودم ومن نخستین كس بودم كه به او ایمان آوردم وسوابق مرا در جنگ ها وفداكاری ها ونیز آگاهیم را به كتاب وسنت خبر دارید ودانش دینی وبصیرت وپیش بینیم در امور وزبان گویا ودل پر جرأتم را میدانید ، شما به كدام امتیاز خویشتن را بر من مقدم میدانید ؟ اگر از خدا بیم دارید انصاف دهید وگرنه بدانید كه به من ستم كرده حق مسلّم مرا پایمال نمودید». عمر گفت : «آیا بهتر نیست از خویشانت تبعیت كنی ومانند آنها بیعت نمائی» ؟ علی گفت: «این را از خودشان بپرسید» . آن دسته از بنی هاشم كه بیعت كرده بودند گفتند : «هرگز كار ما ملاك عمل علی با آن سوابق وعلم ودین وحقی كه بر اسلام دارد نخواهد بود» . عمر گفت : «به هر حال تو خواه ناخواه باید بیعت كنی» . علی گفت : «ای عمر ! تو اكنون شیری میدوشی كه خود در آن سهمی داری ومنتظری روزگاری نوبت به خودت رسد ، بدان كه من از تو نترسم وبه تو وقعی ننهم وبیعت نكنم» . ابوبكر چون حالت خشم در علی مشاهده نمود به جبران سخنان عمر از در پوزش در آمد وگفت : «ای اباالحسن ! ناراحت مباش . ما تو را اكراه نكنیم آزادی هر آنچه مصلحت دانی همان كن».
کتاب: معارف و معاریف، ج ۶، ص ۲۷۹
نویسنده: سید مصطفی حسینی دشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست