چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

حوادث سوریه چرا فرق می کند


حوادث سوریه چرا فرق می کند

با نخستین جرقه های بیداری اسلامی در منطقه و شمال آفریقا و غافلگیری دیکتاتورهای دست نشانده عرب, تحلیلگران زبده, از همان ابتدا و پیش از این که خود را سرگرم اخبار ریز و درشت حوادث کنند, پیش بینی ورود پررنگ, پیچیده و ریاکارانه صاحبان واقعی این دیکتاتورها را کرده و برخی اقدامات آنها را نیز گوشزد کردند

با نخستین جرقه های بیداری اسلامی در منطقه و شمال آفریقا و غافلگیری دیکتاتورهای دست نشانده عرب، تحلیلگران زبده، از همان ابتدا و پیش از این که خود را سرگرم اخبار ریز و درشت حوادث کنند، پیش بینی ورود پررنگ، پیچیده و ریاکارانه صاحبان واقعی این دیکتاتورها را کرده و برخی اقدامات آنها را نیز گوشزد کردند.

ابتدایی ترین پیش بینی ها این بود؛ غرب که از بیداری ملت ها کاملا غافلگیر شده است ، برای نجات دست پرورده های خود بیکار ننشسته و با اتخاذ مواضع کلی و عامه پسند به نظاره خواهد نشست تا پس از ظهور نخستین بارقه های پیروزی به نفع یکی از طرف های درگیر (مردم یا حاکمان دست نشانده خود) وارد میدان شود. سپس توطئه های بعدی را با توجه به شرایط، یکی پس از دیگری با آزمون و خطا محک خواهد زد.

با توجه به اینکه در بسیاری از کشورهای منطقه، ناآرامی ها جدی است، غرب برای حفظ ظاهر هم که شده طرف مردم و انقلابیون را خواهد گرفت. در این میان تنها ملاک غرب برای انتخاب جبهه مورد حمایت نیز، نه تامین خواسته های مشروع انقلابیون، بلکه حفظ منافع خود خواهد بود؛ حفظ این منافع حتی به قیمت سرنگونی مهم ترین و کلیدی ترین متحدین عرب. تجربه تلخی که بن علی و حسنی مبارک آن را با تمام وجود چشیدند.

سکوت، اتخاذ مواضع دو پهلو و دعوت طرفین به مذاکره از دیگر اقدامات غربی هاست که این تحلیلگران پیش بینی آن را کرده بودند به عنوان مثال با ظهور نخستین علائم مبنی بر پایان کار قذافی، تکلیف غربی ها روشن شد؛ متحدین سابق قذافی به طورکامل شروع به دفاع از مردم این کشور کردند. غرب حتی برای نشان دادن حسن نیت نداشته اش، نظامیان خود (ناتو) را نیز به جبهه انقلابیون فرستاد.

راز به اهتراز در آمدن گاه و بیگاه پرچم های آمریکا و ناتو در برخی تجمعات لیبی نیز دقیقا به همین جا بازمی گردد. مردمی که سال ها سایه شوم دیکتاتوری مثل قذافی را بالای سر خود داشته اند، پس از مشاهده حملات دیوانه وار موشکی و بمباران تظاهر کنندگان، بالطبع، هر کشوری را که به جنگ این سرهنگ برمی خاست، فرشته نجات می یافتند.درغیر این صورت استقبال بخشی از انقلابیون از دخالت ناتو در جنگ لیبی را با چه منطقی می توان توجیه کرد؟ غربی که بسیاری از رهبران آن مثل «برلوسکنی» در ایتالیا، زمانی از کلیدی ترین متحدین و صمیمی ترین دوستان قذافی به شمار می رفتند.

مردم لیبی که از دیکتاتوری قذافی به تنگ آمده بودند، طبیعتا نباید دل خوشی از متحدان وی نیز داشته باشند.

آمریکا درجریان سرنگونی صدام حسین نیز از همین حربه استفاده کرد. مردم عراق که سال ها طعم حضور دیکتاتور خونریزی مثل صدام را چشیده بودند، برای سرنگونی وی حاضر به پرداخت هر هزینه ای بودند ولو این هزینه، کوتاهی در برابر حضور اشغالگران آمریکایی درکشورشان باشد. صدام نیز همچون قذافی، زمانی از دوستان و متحدین غرب به حساب می آمد، به خصوص در زمان جنگ با ایران.

اما این نکته را نباید فراموش کرد که نتیجه درعراق چیزی نشد که آمریکا برای آن برنامه ریزی کرده بود و مسلمانان این کشور نیز اکنون به هیچ وجه حاضر به ادامه حضور اشغالگران درخاک عراق نیستند. به عبارت دیگر، توطئه های غرب ممکن است چند سالی درکشورهای منطقه جوابگو باشد اما، خوی استکبار ستیزی مسلمانان را نمی توان به راحتی از آنها گرفت.

یکی دیگر از پیش بینی هایی که خیلی زود تحقق یافت، تلاش برای به انحراف کشاندن خیزش های مردمی منطقه و سوء استفاده از بیداری های اسلامی است که در یک کلام تمام داشته های غرب در منطقه را نشانه گرفته است. یکی از تخصص های غرب، تبدیل تهدیدها به فرصت هاست و تجربه نشان داده دراین گونه مواقع، اگر ملت ها کمی تعلل کنند، باید تمام زحمات خود را بر باد رفته بدانند. حادثه ای که مشابه آن پس از انتخابات باشکوه ریاست جمهوری اسلامی ایران رقم خورد.

مشارکت بی نظیر مردم ایران در انتخابات به منزله تهدیدی جدی علیه تمام تبلیغات و برنامه های غرب محسوب می شد، اما غرب به مدد برنامه ای بلند مدت و با همراهی خواسته یا خواسته گروهی در داخل، این فرصت را به تهدیدی علیه جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرد. اگر هوشیاری مردم و رهبری نظام نبود، قطعا غرب به خواسته های نامشروع خود رسیده بود.

غرب برای موج سواری بر امواج خروش انقلابیون منطقه، تمام توان خود را به میدان آورده است. ناآرام کردن جمهوری اسلامی ایران یا یکی از متحدین کلیدی این کشور می توانست غرب را تا حدودی در رسیدن به نتیجه مطلوب یاری کند. هوشیاری مردم ایران، همچون گذشته چنین فرصتی را از غربی ها گرفت. بنابراین غرب باید به سراغ یکی از کلیدی ترین متحدین ایران می رفت. کشوری که ایستادگی در مقابل خواسته های غرب و حمایت همه جانبه از مقاومت فلسطین و حزب الله از مشخصه های بارز آن باشد. (یادآوری این نکته ضروری به نظر می رسد که یکی از مهمترین دلایل حضور فعال غرب در ناآرامی های منطقه، حفظ امنیت رژیم صهیونیستی است. هدفی که بارها از زبان بالاترین مقامات سیاسی آمریکا تکرار شده است.) کشوری که دیکتاتورهای گرفتار عرب منطقه نیز دل خوشی از آن نداشته باشند. چه کشوری مناسب تر از سوریه؟! سوریه همواره به عنوان یکی از اضلاع مهم مقاومت در منطقه مطرح بوده است. واقعیت این است که دیکتاتورهای عرب و غرب به رهبری آمریکا و با استفاده از فرصت به دست آمده، به دنبال تضعیف یا حتی نابودی یکی از اضلاع مقاومتند. آنها در صورت موفقیت، هم به یکی از آرزوهای دیرینه و دست نیافته خود که همانا تامین امنیت رژیم صهیونیستی است دست خواهند یافت و هم افکار عمومی در کشورهای درگیر منطقه را به نفع خود تغییر خواهند داد.حوادث سوریه از ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱ آغاز شد. یک مقایسه ساده بین حوادث کشورهای عرب منطقه با حوادث سوریه، وجود تفاوت های فاحش بسیاری را به نمایش می گذارد، که جمع بندی آنها نشان می دهد، حوادث این جمهوری حقیقتا از جنس دیگری است.

شواهد و قرائن روشن و مبرهنی از به اصطلاح ساختگی بودن ناآرامی های سوریه حکایت دارند. مرور این شواهد به خوبی نشان می دهد که غرب برای رسیدن به اهداف فوق و تبدیل این تهدیدها به فرصت، - البته به کمک متحدانی همچون عربستان سعودی و قطر- به ناآرامی های سوریه دامن می زند. برخی از دلایلی که نشان می دهد حوادث سوریه با حوادث دیگر کشورهای منطقه متفاوتند از این قرار است:

۱) در تمام کشورهای درگیر، ناآرامی ها منافع آمریکا، رژیم صهیونیستی و غرب را تهدید می کنند الا در سوریه. ناآرام بودن سوریه فقط و فقط در راستای تامین منافع آمریکا و رژیم صهیونیستی است.

۲) پایتخت، مهم ترین بخش و به اصطلاح قلب تپنده این بیداری ها بوده و هست. تونس، مصر، یمن، بحرین و...کشورهایی هستند که مردم در پایتخت آن بسیار فعال عمل کرده و این امر تاثیر بسزایی در نتیجه بخش بودن این بیداری ها داشته است؛ مشهور شدن نام میادینی چون التحریر، لوءلوء و... دقیقا به دلیل همین موضوع است. در همه این کشورها، پایتخت به عنوان مرکز اصلی و کانون توجه انقلابیون بوده و هست. اما در سوریه تنها برخی شهرهای مرزی ناآرام هستند و تاکنون خبر مهمی از حضور مخالفان بشاراسد در دمشق منتشر نشده است.

۳) ناآرام بودن شهرهای مرزی، خود به تنهایی می تواند کلید رمزگشای حوادث سوریه باشد. دمشق بارها اعلام کرده مزدوران مسلحی از کشور ترکیه، اردن و لبنان وارد کشور شده و اقدام به تیراندازی به سوی تظاهرکنندگان و نیروهای امنیتی می کنند. افراد دستگیرشده از سوی نیروهای امنیتی سوریه نیز به این امر اذعان کرده اند.

۴) در طور تاریخ، مواضع سوریه در مواجهه با موضوع فلسطین و مقاومت حزب الله، قطعا خوشایند غرب و رژیم صهیونیستی نبوده و حضور کشوری با این مشخصات در کنار جمهوری اسلامی ایران در طول این سال ها نیز بی شک یکی از مشکلات بزرگ غرب و رژیم صهیونیستی بوده و هست. حال که سوریه درگیر ناآرامی هایی شده، آیا تصور این که رژیم صهیونیستی، غرب و همپیمانان عرب آنها دست روی دست گذاشته و تنها نظاره گر حوادث باشند، مضحک نیست؟ به عبارت بهتر، محال است دشمنان سوریه در به وجودآمدن حوادث این کشور دخیل نباشند؛ لذا ادعای خودجوش بودن ناآرامی های سوریه منتفی است. اما در دیگر کشورهای منطقه درست عکس این امر صادق است.

۵) جمعیت، از فاکتورهای مهم در تحلیل درست وقایع کشورهای درگیر ناآرامی هاست و دربه ثمررسیدن حرکت های مردمی از اهمیت بسزایی برخوردار است. شمار تظاهرکنندگان در کشورهای ناآرام منطقه، بارها به میلیون ها نفر هم رسیده و دراین موضوع هیچ اختلاف نظری وجود ندارد. بنا به گزارش رسانه های غربی، مردم این کشورها در کمترین حضور خود به خصوص در میادین اصلی پایتخت و خیابان ها، صدها هزار یا در بدترین حالت ده ها هزار نفر بوده و اصلی ترین خواسته شان، یعنی برکناری دیکتاتورهای دست نشانده غرب را فریاد زده اند. اما در سوریه، بنا بر اعلام خود رسانه های غربی یا عربی مخالف سوریه، «هزاران نفر» بیشترین تعداد است که آنها نیز در خیابان های برخی شهرهای مرزی حضور یافته اند. نکته جالب توجه دیگر این که منابع اصلی خبرهای مربوط به شمار کشته های حوادث سوریه، رسانه هایی چون بی بی سی، رویتر، آسوشیتدپرس، الجزیره، العربیه و... هستند که خبرهای خود را عمدتا به نقل از «شاهدان عینی، یک اپوزیسیون، یک فعال حقوق بشر و...» مطرح می کنند، در واقع تمام منابع خبری این رسانه ها از شمار کشته های سوری ناموثق و غیرقابل اعتماد است.

۶) تقریبا تمام دیکتاتورهای عرب با آغاز ناآرامی ها، انقلابیون را شورشی خوانده و برای سرکوب آنها از هیچ جنایتی دریغ نکرده اند. حاکمان عرب برای رهایی از بلای مشابهی که به آن دچار شده اند، با یکدیگر متحد شده و با تشکیل جلساتی (شورای همکاری خلیج فارس) به حمایت از هم پرداخته اند. اما همین کشورها به محض آغاز ناآرامی ها در سوریه، علنا به حمایت از شورشیان این کشور پرداختند. به عبارت دیگر سوریه تنها کشور ناآرام منطقه است که از سوی دیکتاتورهای عرب منطقه نه تنها حمایت نمی شود بلکه آماج انواع توطئه ها نیز قرار می گیرد. شبکه العربیه و الجزیره که نقش عمده ای در خدمات رسانی به شورشیان سوری دارند، متعلق به دولت های عربستان و قطر هستند. اعراب درگیر منطقه مواضعی که علیه دمشق اتخاذ می کنند، درست همانند مواضع آمریکا، رژیم صهیونیستی و غربی هاست.

۷) حکومت در سوریه بر خلاف سایر کشورهای عربی منطقه، نه پادشاهی و نه موروثی است. تمام کشورهای پادشاهی عرب منطقه، به شکل نظام سلطنتی و خانوادگی است و خارج از این خانواده اصولا کسی نمی تواند به مراکز قدرت دست یابد. بررسی و مقایسه سیستم سیاسی حکومتی حاکم بر سوریه با کشورهای ثروتمند عرب منطقه، به خوبی گویای این مدعاست. در سوریه دستکم ۱۰ حزب سیاسی مستقل فعالیت دارند و این درحالی است که اغلب کشورهای عربی منطقه اصولا با واژه «حزب» نامانوسند.

۸) حوادث و مشکلات مشابه، طبیعتا راهکارهای مشابهی را نیز می طلبد. آیا راهکارهایی که غرب در مواجهه با حاکمان بحرین، یمن، اردن، عربستان و... اتخاذ کرده با راهکاری که در مواجهه با حاکمان سوریه اتخاذ می کند، یکی است؟ پاسخ کاملا واضح است. قطعا غربی ها هم متوجه این موضوع شده اند که حوادث سوریه با حوادث دیگر کشورهای عرب فرق می کند. برای همین از راهکار متفاوتی در مواجهه با این کشور استفاده می کنند!

جعفر بلوری