سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

نقاش رمزنگار


نقاش رمزنگار

سال ۱۳۱۴ متولد شد, ولی خاستگاه اجدادی او زادگاه پدرش کَنک, روستایی کوهستانی میان قم و کاشان است که همجوار با کویر, تبعیدگاه ملاصدرا و خلوتگاه درویشان و مردان معتکفی که در زمان صفویه, شلوغی, تجارت و سیاست را در اصفهان تاب نیاورده و به آنجا کوچ کرده بودند و مردمی سختکوش که با مشقت بسیار آب را از دل کوه و زمین به دست می آوردند

۱ ـ سال ۱۳۱۴ متولد شد، ولی خاستگاه اجدادی او زادگاه پدرش کَنک، روستایی کوهستانی میان قم و کاشان است که همجوار با کویر، تبعیدگاه ملاصدرا و خلوتگاه درویشان و مردان معتکفی که در زمان صفویه، شلوغی، تجارت و سیاست را در اصفهان تاب نیاورده و به آنجا کوچ کرده بودند و مردمی سختکوش که با مشقت بسیار آب را از دل کوه و زمین به دست می‌آوردند.

او می‌گوید: وقتی به روستای پدرم می‌رفتم در کارگاه‌های کرباس‌بافی، وقتی از حرکت دوک‌ها و در هم تنیده شدن نخ‌ها، پارچه‌هایی با آن لطافت و زیبایی بافته می‌شد، آن هم توسط مردمی که اطلاع چندانی نداشتند و با سادگی و محبت روزگار را می‌گذراندند براستی می‌شد عظمت فرهنگی بسیار غنی را فهمید که مردم روستای پدری تنها جزئی از آن بودند.

۲ ـ در جوانی شاگرد محمود اولیا می‌شود. چند سال نزد او کار می‌کند. از مرحوم محمود اولیا چنین یاد می‌کند: «هنرمند بسیار گوشه‌گیر، نازنین و طراح فوق‌العاده‌ای بود و علاقه زیادی به کارهای رمبرانت داشت. نه این که کارهای او را کپی کند، بلکه واله و شیدای رنگ‌ها و سایه روشن کارهایش بود. من هم زمانی تحت‌تاثیر رمبرانت بودم». از این‌رو وقتی به هنرستان تجسمی پسران تهران راه می‌یابد، بخوبی با مسائل آکادمیک آشناست. (۱۳۳۷ ـ ۱۳۳۵) در هنرستان، شاگرد خانم شکوه ریاضی می‌شود که به پسرها طراحی و نقاشی درس می‌داد. شکوه ریاضی تحصیلکرده بوزار فرانسه و نقاشی نوگرا و صاحب شخصیتی بانفوذ بود و با درک درست و تربیت‌یافته‌ای که از هنر کسب کرده بود، نقشی روشنگر و تعیین‌کننده برای ادامه راه بسیاری از هنرجویان خود داشت. از جمله مسعود عربشاهی، صادق تبریزی، منصور قندریز، فرامرز پیل‌آرام و دیگرانی مثل شیردل، محمدعلی شیوایی (کاکو)، مهدی حسینی و... اما تاثیر جادویی مفرغ‌های لرستان، هنر ایلام و بین‌النهرین در پس آشنایی او با آموزه‌هایی که معلم‌شان خانم ریاضی به آنها منتقل می‌کرد، همچنان پا برجا بود.

۳ ـ پس از اخذ دیپلم هنرستان نقاشی، در کارگاه‌های سفال و سرامیک وزارت فرهنگ و هنر به نحوه کار با این مواد و رنگ‌های لعابی آشنا می‌شود. ماهیت خاک ولعاب برای او حسی از گذشته‌های دور را زنده می‌کند. سال ۱۳۴۰ وارد هنرکده هنرهای تزئینی می‌شود. حسین کاظمی، کریم امامی و تعدادی استادان فرانسوی از جمله استادان این سال‌ها هستند. اکنون آغاز کار جدی نقاشی است. علاقه به نقش مایه‌های کهن او را به مطالعه اساطیر ایرانی ـ بین‌النهرینی می‌کشاند. کار روی سفال و گچ را همزمان ادامه می‌دهد و در همین دوران است که خطوط و نقش‌ها ​ روی پرده‌های نقاشی او راه می‌یابند. سال‌هایی که به وحدت فرم‌های خاص می‌پردازد و به زیربنای غالب آثاری می‌انجامد که به ساختار و طرز تفکرش بازمی‌گردد؛ بنایی در زمینه‌هایی از معنویت به ریشه‌یابی‌ها و تحولاتی می‌انجامد. او می‌گوید: «در این زمان می‌اندیشیدم آیا مسائل مربوط به زمان خود را در نقاشی‌هایم مطرح کنم یا باید از ذهنیت گذشته و نقش آن دوری جویم؟ این پرسشی است که مدت‌ها به آن اندیشیده‌ام و سرانجام تنها ارتباط سنت و ذهنیت را پایه روشنی برای کارهای تداوم‌یافته خود پیدا کرده‌ام.»

۴ ـ تجربه ایجاد نقش برجسته روی گچ و فلز را از سال ۱۳۴۲ آغاز می‌کند. استفاده از فرم‌های دایره و چهارگوش و نیز جانوران اساطیری از همین زمان در کارهای او حضور می‌یابد. اما فرم‌هایی که بیشتر در آثار عربشاهی مستتر است، عبارتند از: رمزهای چهارگوش و دایره‌وار... دایره محاط در چهارگوش یا برعکس که در واقع همان تصویر ماندالاست که یونگ آن را رمز تمامیت و جامعیت هستی می‌دانست. ولی تصویر ماندالا در آثار عربشاهی به عنصری بیانی و در عین حال زیباشناسانه تبدیل شد. ماندالا و چهارگان، تصویر رمزی عالم کائنات است. ماندالانگاری در گذشته، هنر متحجری نبوده است، بلکه استادان و پیروان روحانی، مدام آن را با عناصری نو که حاصل تجاربشان در تأمل و مراقبه بود، سرشار می‌کردند، همچنان که نقش دایره‌ها و چهارگوش‌ها به اندازه‌های مختلف در بعضی پرده‌های مسعود عربشاهی یا دایره‌های محاط در مربع و مربع مستطیل یا خورشیدهایی که بر فراز سر بعضی موجودات اساطیری می‌درخشند، در پاره‌ای دیگر، یادآور ابنیه چهار ایوانی یا بنای چهارگوش است که بر فرازش گنبدی زده‌اند؛ زمین نگاهدار طاق آسمان.

مسعود عربشاهی با این نقوش رمزی‌گویی جهان هاویه‌گون و تشویش و اضطراب عناصر پیش از آفرینش را به کیهانی ساختارمند تبدیل می‌کند و حاصل چنین کار شگرفی، جمع اضداد یا اجتماع نقیضین به گونه‌ای هماهنگ است. تراژدی حدیث انسانی است که از پیش می‌داند در ستیز و آویز با نیرویی دشمن‌خو شکست می‌خورد و از پای درمی‌آید و با این همه از پیکار دست نمی‌کشد.

نکته: عربشاهی انواع تجربیات را با مواد و مصالح مختلف انجام داده، رنگ‌ها، شکل‌ها و ترکیب‌بندی‌های او، متنوع اما پیوسته است

او به شیوه‌ ممتاز و اختصاصی خودش دست پیدا می‌کند. به این صورت که با درهم‌آمیختگی سمبل‌های اساطیری در کتیبه‌ها، خطوط و نقش‌های اسرارآمیز به کیفیتی که بیانگر یگانگی است نائل می‌شود. این هنرمند از ابتدای مسیر خلاقه‌اش به ترکیب نقش‌های زینتی کهن دل سپرده بود؛ آنچنان که آثارش کتیبه‌ها و نقش برجسته‌های آشوری و بابلی را در ساحتی مدرن به خاطر می‌آورد. عربشاهی را گاه به دلیل همدوره بودن با نقاشان موسوم به سقاخانه با آنها یکی می‌دانند که این پنداشت خیلی دقیق نیست. تفاوت عربشاهی با نقاشان سقاخانه‌ای در این بود او با این که از خطوط و نقوش مذهبی استفاده نمی‌کرد، اما آثارش در مجموع دارای یک فضای مذهبی بود. عربشاهی از آغاز به هنر پیش از اسلام توجه بیشتری نشان داد، لذا بعدها به هنر اسلامی خاصه عصر سلجوقی گرایش یافت. او در آثار پیشتازش توانست از تاریخ به گونه‌ای غیرمستقیم الهام بگیرد. در این بازآفرینی هیچ‌گاه به تقلید و تکدی‌گری از دستمایه نیاکانمان متمایل نشد. او با استقامت و پشتکار توانست آثاری همتراز هنر کهن، اما با گوهری نو بیافریند. آثار مسعود عربشاهی مشحون از نظمی ریاضی و فضایی هندسی است. آثارش گاه به کتیبه‌ای کهن و زمانی به نقشه‌ای فضایی از یک شهر مدرن شباهت می‌یابند. در آثار تازه‌ترش که بر اثر زندگی در آمریکا پدید آمده‌اند، فضاهای کیهانی و ساختارهای نجومی را در کالبدی تجریدی به نمایش می‌گذارد.

۵ ـ‌ بین سال‌های (۱۳۶۳ ـ ۱۳۶۱) به فرانسه می‌رود. طی این مدت، از موزه‌ها و نمایشگاه‌های متعدد آثار نوین دیدن و تجربه در شیوه‌های تازه‌ای را آغاز می‌کند. ورود عناصر فضایی و نجومی در نقاشی‌های او مربوط به همین سال‌هاست. سفر به اروپا و زندگی در پاریس و گذران بیشترین وقت زندگی در موزه‌ها و تجربه جامعه مدرن و نوین اروپایی در تضاد آن با نگرش و شیوه زیست شرقی، راهگشای نوینی برای تجربه‌های خطوط و اشکال هندسی، فضایی، نجومی و گردش سیاره‌ها و مدارهای ستاره‌شناسی و جذبه‌های حرکت قانونمند آنها، شیفتگی و شوری ناشناخته داشت. در این رویارویی فرهنگی، شیفته بینشی می‌شود که در ذات خود، خورشید، کهکشان‌ها، آسمان و قانونمندی و تاثیر آنان بر زندگی را ارج می‌نهد. سپس به آمریکا سفر می‌کند. (۱۳۷۱ ـ ۱۳۶۳)

سفر به آمریکا و اقامت در این سرزمین، دگرگونی‌های بارزی در آثارش به وجود می‌آورد. نقش‌های هندسی و فضایی، قالب تازه‌ای در آثار او می‌یابند، هر چند خطوط و نقش‌ها در سال‌های گذشته نیز به نوعی در آثار او وجود داشته‌اند، ولی شناخت، ترکیب و به کارگیری تجربه‌های نوین بویژه زندگی در غرب که همواره در زندگی بسیاری از نویسندگان و هنرمندان شرقی به پیدایش و گرایش به عناصر فرهنگی و تمدن ویژه سرزمین نیاکانی در آثار آنان منجر شده است. در آثار عربشاهی نیز این شگفتی و جذبه و شور و شناخت و بازآفرینی نقش‌مایه‌های تمدن دیرین بویژه یافته‌های آثار مفرغی لرستان، نمود و ظهور شفاف‌تری می‌یابد و شاید به گونه‌ای مسیر بازگشت به گذشته را روشن‌تر از همیشه به عنوان یک ضرورت و نیاز درمی‌یابد. تضاد میان فرهنگ شرق و غرب و تضاد میان جامعه صنعتی و شتابان و خشن غرب با جامعه سنتی شرق، او را از سکوت و تنهایی به آفرینش معنایی ارزش‌های شرق در آثارش می‌کشاند.

۶ ـ سیما کوبان، هنرشناس ایرانی درباره او می‌نویسد: «آنچه در کارهای عربشاهی بیش از همه اهمیت دارد بازشناختن هنرمند در سراسر آثار عرضه شده است. عربشاهی انواع تجربیات را با مواد و مصالح مختلف انجام داده، رنگ‌ها، شکل‌ها و ترکیب‌بندی‌های او، متنوع اما پیوسته است. آثار او را نمی‌توان با آثار هیچ هنرمند دیگری اشتباه گرفت. کارهای این هنرمند از دیدگاه تخصصی تکراری نیست. او به هیچ‌وجه از شاخه‌ای به شاخه دیگر نمی‌پرد. دیدی قوی و دستی باز هم قوی‌تر دارد. علاوه بر منابع الهامی که خود برشمرده، تاثیر تفکر و هنر رنسانس بوضوح در آثارش مشاهده می‌شود.

۷ ـ مسعود عربشاهی با فهم نمادشناسانه و ادراک میتولوژیک خود و انتقال بینش متفکرانه در پردازش آثارش، درک ما را از جهان به اصل منشاء آن بازمی‌گرداند. به عبارت دیگر به هندسه و ارقام و خط که همه رمزی و تاویل‌پذیرند، ارجاع می‌دهد. او با فراتر رفتن از واقعیت، به آفاق معنویت نزدیک شده است. در پرده‌های او نشانی از فیگورهای انسانی هویدا نیست، اما با دیدن‌شان شور پرواز تا بی‌نهایت جان انسان رخنه می‌کند. مسعود عربشاهی از هنر به مثابه عاملی موثر برای مکالمه‌ای گرم انسانی میان نسل‌های امروزی، از سویی و میان ذهن مدرن و تاریخ کهن از سوی دیگر بهره می‌جوید.

احمدرضا دالوند

نویسنده و منتقد هنری