دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

رابطه فاشیسم و آنارشیسم با دموکراسی


رابطه فاشیسم و آنارشیسم با دموکراسی

امروزه حکومت دموکراسی از دید برخی از اندیشه ورزان و سیاستمداران به عنوان بهترین و شایسته ترین حکومت شناخته می شود و حاکمیتی است که در آن حقوق اکثر مردم رعایت می شود

● فاشیسم و دموکراسی

امروزه حکومت دموکراسی از دید برخی از اندیشه ورزان و سیاستمداران به عنوان بهترین و شایسته‌ترین حکومت شناخته می شود و حاکمیتی است که در آن حقوق اکثر مردم رعایت می شود. اما فاشیسم با کل ایدئولوژی دموکراتیک مخالفت می کند و آن را نمی پذیرد و به طور کلی حاکمیت عمومی را رد می کند و دموکراسی را به عنوان بهترین الگو و نمونه حاکمیت قبول نمی دارد. از دیدگاه فاشیسم، دموکراسی هرگز نمی تواند حقوق و آزادی های عمومی را تضمین نماید و در حل مسائل اقتصادی و مشکلات اجتماعی جامعه ناتوان است. چرا که حکومت را باید به کاردان و سیاستمدار سپرد و هر کس نباید اجازه و شایستگی حاکمیت بر مردم را داشته باشد.‏

فاشیسم به جای آن از مفهوم حاکمیت قدیمی دولت که به معنای حاکمیت فرمانروا و دولت بود حمایت می کند و از این جهت از حاکمیت دولت جانبداری می‌نماید. به طور کلی فاشیست ها اندیشه دموکراسی توتالیتر را پذیرا می شوند؛ چون معتقدند که یک دموکراسی واقعی همانا یک دیکتاتوری مطلق است چرا که خردمندی ایدئولوژیکی در انحصار رهبر است و او به تنهایی قادر است که منافع مردم را تبیین نماید از این رو رقابت حزبی و انتخاباتی را یک امر فاسد و منحط می دانند.

از دیدگاه آنان، قانون اساسی دولت ها در اصل اریستوکراتیک است؛ چرا که در دولت های دموکراتیک هم اقلیتی وجود دارند که استعداد درک منافع ملی را دارند و در جهت تامین آن می کوشند. فقط نخبگان صلاحیت دارند درباره ملت و مردم صحبت نمایند. کسانی که با علم سیاست و حکومتمداری آشنایی دارند و چون از نعمت عقلی و خردمندی بیشتری از دیگران برخوردارند حق و صلاحیت حکومت را دارند.

در واقع فاشیسم ضمن اینکه عقیده تکثر گرایی حاکمیت مردم را رد می کند، حکومت را دور از تاثیر احساسات و اندیشه های مردم قرار می دهد و در عین حال به یک اساس قوی درباره رفاه عمومی اعتراف می کند و اصراری بر نادیده گرفتن خواسته‌های مردم ندارد و در این زمینه ابزارهای لازم را برای روشن شدن افکار عمومی فراهم می کند، اما صرف نظر از فراهم کردن زمینه‌ها و شناختی که از وضعیت دارد احتمالاً بهره برداری از توانایی‌های مردم و استعداد مردم جهت حکومت بر خود را نمی‌پذیرد. در دموکراسی هدف خود حکومتی افراد است، ولی فاشیسم این توان را برای مردم نمی پذیرد و معتقد است که آنچه به نام حق رای در دموکراسی وجود دارد بی معنی است و بیانگر حاکم شدن افراد بر سرنوشت خودشان نیست.‏

از دید آنها اکثریت به این دلیل ساده که اکثریت است نمی تواند جامعه را هدایت کند، جمع اراده ها، همانی نیست که در اراده عمومی مطرح است و در خیلی از موارد اکثریت معقول‌‌تر از اقلیت نیست.

این فکر در دموکراسی که انسان ها برابرند اساساً قابل قبول نیست و انسان ها نمی توانند برابر باشند. دموکراسی این اختیار را به توده ها می دهد که درباره مسائلی که آگاهی ندارند و مسائل اساسی هستند تصمیم بگیرند. توده مردم اراده آگاهانه ای ندارند و در اغلب دموکراسی ها همیشه دماکوژیست های بی تقوا وجود داشته اند که مردم را در مسیری که می خواسته اند قرار داده‌اند.

در مقابل دموکراسی آنها معتقدند که اقتدار موجود در جامعه به نیابت از جماعت شکل می گیرد که چیزی برآمده از مردم است، ولی چیزی پیش از اراده های فردی آنهاست و ضمانت اجرای کار ویژه های حکومت که بتواند این اقتدار را اجرا کند قدرت آن است.‏

● آنارشیسم و دموکراسی

آنارشیست ها معتقد بودند که دولت و حکومت نباید وجود داشته باشد و هر چیزی به نام اجبار باید از بین برود و گروه های خودگردان داوطلب به جای آن به وجود آیند و تنها در این صورت است که فرد برای نخستین بار از یوغ سرمایه، دولت و اخلاق دینی آزاد می شود. در مورد حکومت نمایندگی معتقد بودند که این نوع حکومت در بطن خود دارای نوعی سفسطه است. دموکراسی انتخاباتی یا نمایندگی را صرفاً نمایی می دانند که می کوشد بر سلطه نخبگان سرپوش بگذارد و ظلمی را که در حق توده ها می شود به آن بقبولاند و این نوع حکومت نمایندگی را رد می کردند. به عقیده آنها حکومت دموکراتیک در دست کسانی است که سطح پایینی از دانش را دارند و سبب بد کار کردن حکومت می شوند. به گمان آنها حکومت دموکراتیک حکومت نادانان است و پر هزینه است. و به بهانه شکل دادن به آگاهی مبالغ زیادی را صرف و هدر می دهند. آنارشیست ها معتقد به ایجاد هیئت های موقتی جهت پرداختن به مسائل بودند نه وجود قوه مقننه، مردم در تشکل های داوطلبانه خودگردان فعالیت های خود را انجام می دهند و مسائل را بررسی می کنند.

با در نظر گیری دیدگاه های فوق، به نظر می رسد که فاشیسم با روش حکومتی خود، خواسته ها و نیازهای مردم را نادیده می انگارد و از توانایی ها و تفکرات و استعداد های مردمی جهت رشد و پیشرفت جامعه استفاده نمی کند. فاشیسم فقط در اندیشه حکمرانی بر مردم است بدون توجه به حق و حقوق عموم مردم. هر جا سخن از فاشیسم به میان می آید، هراس از وحشیگری، ترس از تجاوز گری، انزجار از شعارها و باورهای نفرت انگیز آن است که در نظر مجسم می شود.‏در واقع فاشیسم جنبشی بود که در عمل و بدون هر گونه تئوری توسعه یافت و تنها پس از شکل گرفتن بود که رهبران آن در پی ابداع نظریه ای به منظور توجیه موجودیت آن بر آمدند و پس از تحقق یافتن نیز به هیچ کدام از وعده ها و نظریات داده شده عمل نکردند. ‏

با وجود تعریف ناقص فاشیست ها از روش حکومتی، آنارشیست ها به هیچ نوع حکومتی اعتقاد نداشتند. غافل از اینکه بسیاری از حقوق مردم عادی از طریق اجرا و عملی نمودن قوانین رسمی کشور عملی می گردد و نبود حکومت ثابت و مقتدر منتخب مردمی باعث ایجاد هرج و مرج و بی نظمی در سراسر جامعه می شود. استعدادها و توانایی ها و رشد اجتماع از یک سو نابود گشته و از سوی دیگر جامعه از رشد و پیشرفت باز می ماند.‏

نسرین علوی زادگان

منابع:‏

نسبت های دموکراسی و مکتب های سیاسی، غلامرضا بصیرنیا، قم: دفتر نشر معارف،۱۳۸۱

درآمدی بر ایدئولوژی سیاسی، ترجمه محمد رفیعی مهر‌‌آبادی، وزارت امور خارجه.‏

تاریخ اندیشه سیاسی در غرب، ابوالقاسم طاهری، قومس،