سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
یادداشت ها و اسطوره ها
این نوشته درباره نظریه لوی برول درباره برداشت انسانهای ابتدایی از اسطورهها و بحثی درباره دفترچههای یادداشت لوی برول که پس از مرگش منتشر شدهاند و دفاع از نظریات لوی برول است. لوی برول مینویسد: «اسطوره در بستر زمانی خاصی قرار دارد، اسطوره فرا- تاریخی است و فوق همه آفریدگارها قرار دارد. بنابراین اسطوره هم آینده است و هم گذشته. در این معناست که نیاکان اسطورهای از نیاکان واقعی متمایز میشوند، نیاکان اسطورهای هر آنچه را امروزه وجود دارد آفریدهاند، این نیاکان در بیرون از زمان قرار دارند. جهان اسطورهای با سیالیت تصاویر و مسخهایش مشخص میشود. بنابراین در جهان اسطورهای همه چیز ممکن است. مقولات جهان اسطورهای از یکدیگر منفک و متمایز نیستند، بنابراین موجودات میتوانند همزمان هم انسان باشند و هم جانور. برای انسان ابتدایی همین آمیختگی مقولات، نمونه عالی واقعیت است. این واقعیت همزمان هم پیش- طبیعی است و هم فوقطبیعی.
تأثیر چنین جهانی را که از آمیختگی جهان پیش- طبیعی و جهان فوق طبیعی تشکیل شده است، انسان ابتدایی در تجربه بالفعل عرفانی اش احساس میکند. علاوه بر این، بعضی موجودات و برخی انسانها (مانند جادوگران، شمنها) بیش از دیگران قدرت آمیختگی با این واقعیت برتر را دارند.
قطعا اسطورهها به انسان ابتدایی برای تبیین آنچه هست کمک میکنند، اما کارکرد اسطورهها در وهله نخست تبیین امور نیست بلکه امر فوقطبیعی را بازتاب میدهند و در عین حال اعتبارشان تراساندانتال (فراباشی) است. اسطورهها برای انسانهای ابتدایی حیات بخشاند. براساس همین نقش اسطوره میتوان توتمیسم و اعتقادات توتمی و شعایر توتمی را درک کرد. مثلا خویشاوندی توتمی از اسطورهای ناشی میشود که میان یک گروه اجتماعی با یک گونه جانور، از لحاظ ذات، اینهمانی میآفریند. این اسطوره میگوید که در دوره فرا - تاریخی یا فرا - زمانی این جانور و این گروه اجتماعی از نیای مشترکی به وجود آمدند.
انسان ابتدایی معتقد است که دانستن اسطورهها میان او و امر فوق طبیعی آمیختگی ایجاد میکند و در مواردی اسطورهها را فقط به کسانی یاد میدهند که مراسم تحلیف را انجام داده باشند، زیرا دانستن اسطورهها قدرت جادویی به شخص میدهد. خواندن اسطورهها با صوت جلی و بازنمایی گرافیکی آنها بر در و دیوار و اجرای شعایر مربوط به آنها به شکل نمایش، وسایلی هستند که نیروهایی را فعال میکنند که آمیختگی با امر فوقطبیعی را ایجاد میکنند. براساس اسطورهها میتوان طرحها یا نقاشیهایی را توضیح داد که انسانهای ابتدایی بر دیوارهای غارهای پیش- تاریخی کشیدهاند و در آنها موجوداتی به صورت نیمه جانور- نیمه انسان را نشان میدهند. انسانهای دوران پارینهسنگی اسطورههایی داشتهاند که برایشان الگوهایی جادویی تهیه میکردهاند. اسطورهای که خود را به صورت یک مدل یا الگو ارائه میدهد برای امور پیشینه میآفریند. به همین دلیل است که بعضی اسطورهها منشأ بلایا و شوربختیها را تبیین میکنند، مثلا اسطورهها منشأ مرگ را به نافرمانی یک نیا نسبت میدهند اما همچنان که لوی برول تاکید میکند اسطوره امور را برای ارضای کنجکاوی عقلی بشر تبیین نمیکند بلکه صرفا مداخله امر فوق طبیعی را در مسیر تجربه نشان میدهد.
بنابراین اسطوره تبیینهای علی تجربی را کنار مینهد و رویدادهای جاری را با مرتبط کردن آنها به آرکهتیپها یا سرنمونهها توجیه میکند و مشروعیت میبخشد، به این معنی که حوادث جاری را به گونهای به گذشته اسطورهای فرافکنی میکند. خواندن تبیین اسطورهای یک پدیده به معنای تماس مستقیم با قدرتهای نامریی به وجود آورنده آن است و نیز وسیلهای است برای آمیخته شدن با این قدرتها. این آمیخته شدن، با اجرای شعایر و مناسکی که در آنها قدرتهای فوقطبیعی نامریی را فرا میخوانند همراه است و بر این اساس، آنچه را لوی برول الگوی آمیختگی از طریق تقلید مینامد صورت میگیرد.
کارکرد سمبلها در سطح متفاوتی با کارکرد اسطورهها قرار دارد. واقعیتی که انسان ابتدایی در آن به سر میبرد واقعیتی دوگانه است، از یک سو واقعیتی است که در آن نظم و ترتیب پدیدههای طبیعی را میبیند و از سوی دیگر واقعیتی نامریی است که در آنجا قدرتهای فوقطبیعی حاکماند. اما این دو، دو قلمرو جدا را تشکیل نمیدهند، آن دو با هم در تجربهای یگانه و جهانگستر وارد میشوند، جایی که همزمان هم تجربه عادی حضور دارد و هم تجربه عرفانی. واقعیت فوقطبیعی که بیش از هر چیز دیگری ذهن انسانهای ابتدایی را به خود مشغول میدارد نه از طریق شناخت عقلی بلکه از طریق تجربه امری که سرشت احساسی و عاطفی دارد وارد میشود، اما در اینجا این احساس در مجموعهای از عناصر پیچیده بازنموده میشود که این عناصر را سنت گروه اجتماعی متعین میسازد.
درست مانند تجربه معمولی که به صورت ملموس و محسوس تصویر میشود، انسان ابتدایی مایل است که به همان شیوه نیز تجربه عرفانی خود را از واقعیت حاضر اما نامریی تصویر کند.
اما برای این که درک واقعیت نامحسوس و ناملموس یعنی درک آنچه وحی محض است تجربهای کانکریت و عینی شود باید طبق مدل جهان کانکریت درآید. این کار یکی از کارکردهای اساسی سمبلهاست؛ یعنی قدرت فوق طبیعی نامریی را به وسیله چیزی مریی نشان دادن. اما در ذهنیت ابتدایی یگانگی و دوگانگی نافی یکدیگر نیستند، این دو هستی، یعنی قدرت فوق طبیعی نامریی و چیزی مادی و مریی که آن را نمایش میدهد یک واقعیتاند و پیوند آمیختگی که این دو را یگانه میکند مستقیما احساس میشود.
این موضوع لااقل در جوامع بسیار ابتدایی صادق است، زیرا مثلا در آن جوامع متعلقات شخص حقیقتا چیزهایی هستند که با خود او آمیختگی دارند و خود او هستند، یعنی در چنین جوامع بسیار ابتدایی، سمبلیسم به معنای واقعیاش وجود ندارد بلکه یگانگی دوگانگی و حتی یگانگی چندگانگی وجود دارد. فقط هنگامی که آمیختگی دیگر مستقیما احساس نشود، در آنجاست که سمبل پا به عرصه وجود میگذارد. به این ترتیب در توتمیسم تا زمانی که اعضای کلان، مستقیما میان خود و توتمشان اینهمانی در ذات را احساس میکنند هنوز توتم را نمیتوان سمبل کلان دانست. (برخلاف نظر دورکیم که به نظر میرسد چنین عقیدهای داشته است). فقط هنگامی که این احساس اینهمانی به احساس خویشاوندی تغییر یافت توتم، نشان و علامت کلان میشود، یعنی توتم، سمبل کلان میشود. بنابراین، نظریه دورکیم فقط در مورد دومین مرحله تکامل جوامع ابتدایی، که اصل آن را لوی برول در کتابهای نخستین خود ارائه داده است، کاربرد دارد. این نظر درست است که حتی در این مرحله نیز هنوز نشانهای از تفکر مفهومی دیده نمیشود، زیرا هنگامی آمیختگی را سمبلیسم بازنمایی میکند که آمیختگی دیگر به صورت مستقیم احساس نشود، اما اشتباه است اگر تصور کنیم که سمبل فقط علامت و نشانه است، زیرا سمبل هنوز اشباع شده از آمیختگیای است که خود را از طریق سمبل بیان میکند و سرشت قدسی خود را به سمبل نیز وارد میکند.
اما اگر در ذهن انسان ابتدایی درک موجودات و اشیای طبیعی کاملا به صورت عرفانی باشد آیا نباید بازنماییهای این موجودات و اشیا در اسطورهها نیز سرشتی عرفانی داشته باشند؟ آیا سمتگیری ذهن ابتدایی ضرورتا در هر دو مورد یکسان صورت نمیگیرد؟ چنانچه در اینجا مقایسهای با گذشته اروپا بکنیم، گرچه این مقایسه، مقایسهای ناقص خواهد بود، اما شاید خالی از فایده نباشد. چند قرن به عقب بازمیگردیم و به زمانی میرسیم که در اروپا، تاریخ فقط به منزله تاریخ مقدس آموخته میشد. ارزش والا و اهمیت آن تاریخ، هم برای کسانی که آن را تعلیم میدادند و هم برای کسانی که آن را میآموختند از کجا ناشی میشد؟ آیا این ارزش والا در محتویات رویدادها بود یا در شناخت سلسله داوران و شاهان و پیامبران بنی اسرائیل یا در شناخت شوربختیهای اسرائیلیان طی نبردهایشان با اقوام همسایه؟
قطعا هیچکدام. این ارزش والا از امر تاریخی ناشی نمیشد بلکه از دیدگاه امر مقدسی بود که علاقه به روایات کتاب مقدس را قیاسناپذیر میکرد. چون خدای حقیقی همیشه در روایات تاریخ مقدس مداخله دارد و حضور خود را در همه حال متجلی میکند و در تصور مسیحیان، همین حضور خدا سبب میشود که آمدن پسر خدا جلو انداخته شود. خلاصه کلام آنکه همین فضای عرفانی که پیرامون رویدادها را گرفته است مانع از این میشود که آن رویدادها، به صورت نبردها، قتل عام و انقلابهای معمولی نمایان شوند و سرانجام این علاقه به این علت نیز بود که مسیحیت در این فضای عرفانی، شاهدی بر وحدت خود با خدایش مییافت، شاهدی بر این که خودش نیز الهی بود.
برای اقوام ابتدایی، اسطورهها همان مقامی را دارند که روایات کتاب مقدس برای مسیحیان دارا هستند. تفوق عنصر عرفانی در بازنماییهای جمعی که در اسطورهها تجلی یافتهاند حتی از تاریخ مقدس مسیحیان نیز بیشتر است. در عین حال چون قانون آمیختگی هنوز هم بر ذهن انسان ابتدایی غلبه دارد، اسطوره نیز آکنده از احساس شدید وحدت با واقعیت عرفانی است، همان واقعیتی که اسطوره تفسیرش میکند. مثلا هنگامی که در یک اسطوره، ماجراها، پیروزیها و کارهای برجسته و نیز مرگ و رستاخیز یک قهرمان صاحب کرم و فرهنگساز بازگو میشود آنچه علاقه انسان ابتدایی را به این اسطوره جلب میکند و مورد توجهاش قرار میگیرد، این موضوع نیست که این قهرمان به قبیله خود طرز ایجاد آتش و تهیه خوراکیها را آموخته است، موضوعهایی که فینفسه جالباند و اشتیاق شنونده را برمیانگیزند. اما در اینجا مانند روایات کتاب مقدس، آمیختگی گروه اجتماعی با گذشته خود است [که مورد توجه قرار میگیرد] این احساس، زنده میشود که گروه، گویی، واقعا در همان عصر قهرمان اسطورهای به سر میبرد، یعنی نوعی وحدت عرفانی با عصری احساس میشود که سبب شده است که گروه آن چیزی بشود که اکنون هست. خلاصه آنکه اسطورهها هم بیان همبستگی گروه اجتماعی با خودش در عصر خودش هستند و هم بیان همبستگی گروه با گذشتهاش و با گروههای موجودات پیرامون خودش. اسطورهها وسیلهای هستند برای ابقای این احساس همبستگی و احیای آن.
● «دفترچههای یادداشت» لوسین لوی برول
بعضی از منتقدان مدعیاند که لوی برول در «دفترچههای یادداشتش» که پس از مرگش به چاپ رسیدهاند میگوید که دست از عقایدش برداشته است. بنابراین بررسی اجمالی محتویات این دفترچهها ضروری است. در اینجا ترجمه چند یادداشت از «دفترچههای یادداشت» لوی برول ارائه میشوند تا خواننده بهتر با محتویات آنها آشنا شود. لوی برول (به تاریخ پانزدهم ژوئن ۱۹۳۸) مینویسد: «پیش از آنکه تحلیل بعضی اسناد و مدارک آفریقایی را آغاز کنم بیفایده نخواهد بود که بگویم اکنون موضعم چیست: کوشیدهام تا آنچه را در کتاب: «کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده» و در آثار بعدیام سرشت پیش- منطقی ذهنیت ابتدایی نامیده بودم جرح و تلطیف کنم، چون میدیدم که این اصطلاح سبب بدفهمیهایی شده است. منظور من از اصطلاح پیش- منطقی بیان این حقیقت بود که ذهنیت ابتدایی همان خواستههای ذهنیت ما را ندارد یا به همان اندازه ذهنیت ما نسبت به اصل امتناع تناقض حساس نیست. آن ذهنیت، لااقل در بعضی شرایط، با تناقضاتی کنار میآید که به هیچوجه برای ذهن ما پذیرفتنی نیستند.
پس از آنکه در کتابهایم: «اساطیر اقوام ابتدایی» و «تجربه عرفانی انسانهای ابتدایی و سمبلهای آنان» این موضوع را بررسی و تحلیل کردم پی بردم که توصیف خود را از ذهنیت ابتدایی نباید در قالب اصطلاح پیش- منطقی بیان کنم. مثلا دو خصلت اساسی ذهنیت ابتدایی یعنی عرفانی و پیش- منطقی بودن را دیگر در یک سطح نمیگذارم، برخلاف آنچه در کتاب: «کارکردهای ذهنی در جوامع عقبمانده» انجام داده و آن دو را همتراز دانسته بودم.
اکنون به نظرم میرسد که ذهنیت ابتدایی فقط یک خصلت اساسی داشته باشد که عرفانی بودنش است. خصلت دیگر آن یعنی پیش- منطقی بودنش- که قبلا معتقد بودم باید با خصلت عرفانی آن پیوند داشته باشد و به همان اندازه خصلت عرفانیاش اساسی باشد- اکنون میپندارم که جنبه دیگر خصلت عرفانی یا بیشتر پیامد طبیعی عرفانی بودنش باشد.
اگر این طور باشد نخست بیش از همه لازم است (...) که این تغییر موضع یا لااقل این تغییر در به کارگیری اصطلاح را توجیه کنم. مثلا باید نشان دهم که چگونه خصلت عرفانی ذهنیت ابتدایی تناقضاتی را میپذیرد که ذهن ما بیدرنگ آنها را رد میکند. چگونه تحت برخی شرایط، ذهنیت ابتدایی فاقد درک وقوع رویدادهای محال است (مثلا انسانهای ابتدایی مسخها و تبدیلهای اسطورهای یعنی تبدیل موجودی به موجودی از نوع دیگر را به معنای اموری میگیرند که واقعا رخ دادهاند و هنوز هم واقعا رخ میدهند) (...) یا چگونه ذهنیت ابتدایی بیهیچ دشواری میپذیرد که میتوان همزمان در دوجا یا در چند جا بود یا هم یکی بود و هم دوتا؛ یا چگونه ذهنیت ابتدایی برخی آمیختگیها را واقعی احساس میکند بیآنکه به این موضوع توجه کند که آیا وجود آنها فهمپذیر یا ممکناند؟ (...)
در حقیقت بیش از ۲۰ سال است که دیگر اصطلاح پیش- منطقی را که این همه برایم دردسر آفرید به کار نبردهام و به جایش اصطلاحاتی را گذاشتهام که میتوان بر سرشان به توافق رسید مانند: «ذهنیتهای ابتدایی، در برخی شرایط داده شده، همان لوازم منطقی ذهنیتهای ما را در اختیار ندارند»؛ و«آن ذهنیتها نسبت به ذهنیتهای ما بهطور متفاوتی سمتگیری شدهاند»؛ و «آن ذهنیتها در مقایسه با ذهنیتهای ما، عادتهای ذهنی متفاوتی دارند».(۱) و در یادداشت دیگری (به تاریخ سپتامبر- اوت۱۹۳۸) مینویسد: «به نظر من آمیختگی هنوز هم چیزی اساسی در ذهنیت ابتدایی و شاید در ذهن بشر است. آمیختگی وزنهای متمم و شاید وزنهای متقابل با اصول انتظامبخش تفکر منطقی باشد. اما اگر چنین است میدان عمل آمیختگی از کجا آغاز میشود و به کجا خاتمه مییابد؟(...) و چون به نظر میرسد که آمیختگی مستلزم چیزی است که شدیدا در برابر فهمپذیر شدن طغیان میکند، پس چگونه میتوان این موضوع را هضم کرد که ذهن انسان میتواند در عین حال هم سرچشمه عقلانیت باشد و هم غیرعقلانیت(irrational)؟»
یعنی ذهن بشر هم علم را میآفریند و هم خرافات را. نکته دیگری که لوی برول خاطرنشان میکند نوع بازنماییهای ذهنی گروههای تروریستی را نیز آشکار میکند. از طریق بررسی این نوع بازنماییها پی خواهیم برد که چرا تروریستها زنان و کودکان و بهطور کلی افراد بیگناه را طعمه عملیات تروریستی خود میکنند. لوی برول (به تاریخ بیستوسوم مارس۱۹۳۸) در «دفترچه یادداشتش» مینویسد: «به نظر من ناگزیریم بپذیریم که ذهن انسان ابتدایی از واقعیت پیرامونش دو نوع بازنمایی دارد که این دو نوع بازنمایی نه تنها بر هم منطبق نیستند بلکه بهطور متمایزی با هم متفاوتند؛ اما انسان ابتدایی از این تفاوت آگاه نیست. بازنمایی نوع نخست بهطور تنگاتنگ با عمل مرتبط است و، گویی، خود را بر اثر نیازهای مبرم حیات بر ذهن انسان ابتدایی تحمیل میکند(...) اما در ذهن انسان ابتدایی بازنماییهای دیگری از امور و اشیای پیرامون او وجود دارند که بازنماییهای پیچیدهای هستند و آغشته به عناصر احساسی و عاطفیاند؛ اما این بازنماییها با بازنماییهای زیستی- روانی پیچیدهای که در جانوران نیز وجود دارند بهطور اساسی متفاوتاند. نشانه بارز و نشانه اساسی این نوع بازنماییهای پیچیده شاید این باشد که موجودات منفرد [یا افراد] یا اشیای منفرد را نه به صورت انفرادی بلکه به صورت یک کلیت بازنمایی میکنند که هر یک از این موجودات یا اشیا، اگر بهطور انفرادی، جزئی از این کلیت نباشند، لااقل عنصر مدغم یا مولفه جداییناپذیر یا بدل این کلیتاند. مثلا در ذهن انسان ابتدایی افراد دیگری که مانند خود او عضو یک گروه اجتماعی هستند، در وهله نخست آنان را به صورت اعضای گروه [نه فرد منفرد] بازنمایی میکند و احساس مینماید که وجود آنان به گروهشان وابسته است و واقعیت وجودی آنان از آمیختگی ذات بیزمان و نامریی گروه ناشی میشود و در بسیاری از جوامع ابتدایی، واقعیت وجودی دیگر اعضای گروه از آمیختگی او با توتم کلان (clan)اش ناشی میشود. همینطور یک جانور یا یک درخت فقط به صورت آمیختگی در یک ذات مشترک بازنمایی میشود و گاهی اوقات جانور یا درخت به شکل صاحب یا مالک انواع تجلی میکند و این بازنمایی نوع دوم اهمیت مناسکی نیز دارد که این موضوع را فنون جادویی شکار و ماهیگیری به اثبات میرسانند». تفاوت میان ذهنیت عوام غرب با ذهنیت انسانهای ابتدایی در اینجاست. به این معنی که وقتی انسان ابتدایی یک شخص یا یک جانور یا یک درخت را میبیند همه خواص جادویی یا تابوییاش را نیز یکجا احساس میکند اما عوام غرب دیگر این کلیت را احساس نمیکنند.
یدالله موقن
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست